eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
875 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💦🥀🍃🥀💦 سنین14تا18سال مینا تا یه زمانی کارهاشو خودش انجام میداد و مسئولیت همه کاراهاش با خودش بود . اون زمان احساس بهتری داشت و سرحالتر و شادتر بود . اما از وقتی تحت تاثیر دوستانش قرار گرفت و متدر و خواهر بزرگترش کارهاشو انجام دادند خیلی کسل و بی حوصله شده بود ، تا جایی که حوصله درس خوندن هم نداشت . فقط خودشو با دوستانش مقایسه میکرد و دلش میخواست مثل نازنین که تک فرزند خانواده بود رفتار کنه و مثل اون آزادی داشته باشه و هرجا و هرموقع دلش میخواد بره . تا اینکه یه روز مادر نازنین دچار بیماری سختی شد و باعث شد زندگی نازنین تغییر کنه ، نازنین دیگه مثل قبل نمی تونست آزادانه رفتار کنه و مجبور بود بیشتر وقتش را برای مادرش بذاره . مینا همینطور که نشسته بود و داشت به اتفاقی که برای نازنین افتاده بود فکر میکرد ، کوثر اومد پیشش . کوثر بهش گفت : غریق نجات نیستم، ولی شاید بتونم کمکت کنم و از تو فکر عمیقی که درش غرق شدی نجاتت بدم . مینا که تازه متوجه حضور کوثر شده بود ماجرای نازنین رو براش تعریف کرد و بعد گفت من همیشه دلم میخواست جای نازنین باشم ، اما حالا .... کوثر گفت : اولا واسه نازنین و مادرش دعا کن ، دوما خداروشکر کن که توی این سن جلوی کارهای اشتباهش گرفته شد . این یه جور لطف خدا بوده در حقش . مینا گفت خیلی وقته که با مادر و خواهرم نرفتم بیرون قدم بزنم ، تو این مدت هرچی تنبل تر شدم ، وظایفم بیشتر روی دوش مامان و مهلا بود . باید جبران کنم تا دیر نشده . کوثر به مینا گفت یه کاری یادت نره ، مینا گفت چی ؟! کوثر گفت شکر خدا ، واسه ی تذکری که بهت داد و نذاشت بیشتر از این توی خواب و غفلت بمونی و زودتر مسئولیت پذیر بشی . 💦🥀🍃🥀💦 🔙4🔜