با پنج چروکی که به رویم پیداست ..
بیش از پدرت علی شکستم ، نه حسن ؟
نگارخونهیِرستاء | خوشنویسی
با پنج چروکی که به رویم پیداست .. بیش از پدرت علی شکستم ، نه حسن ؟
ترسم شود افشا خبر کوچۀ تنگ ؛
با تنگی ِچشم تار و خستم ، نه حسن ؟
نگارخونهیِرستاء | خوشنویسی
ترسم شود افشا خبر کوچۀ تنگ ؛ با تنگی ِچشم تار و خستم ، نه حسن ؟
امروز چه ساکتی حسن جان ، چه شده ؟
- مادر بخدا حسین هستم ، نه حسن :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انس دارند شیاطین همه با آتش و دود . .
هرگاهفاطمهرامیدیدم ، تمامغموغصههایمبرطرفمیشد .
- امامعلیعلیهالسلام .
خدایا مرسی که وسط جهنم ِزندگی ، به ما فاطمیه رو هدیه کردی :)
نگارخونهیِرستاء | خوشنویسی
بعضی چیزا جایز ِ، ولی در شأن مؤمن نیست !
مؤمن دنیا را رَها نمیکند ؛ بلکه میچرخاند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی ِسیب حرم ِحبیب روزیتون .
مادر و کوچه ، دیوار و حسن ؛
چه مراعات النظیریست ، خدا رحم کند . .
نگارخونهیِرستاء | خوشنویسی
یا فاطمه ، نرو علی غَریبه !
علی که دید ، ولی کاش بعد از این دیگر ..
میان ِشعله نبیند کسی نگارش را (:
تمام شد ؛
دیگر علی فاطمهای ندارد .
دیگر سنگ صبور علی نیست . .
دیگر پارۀ تن ِرسول الله نفس نمیکشد . .
دیگر حسن مانده و کابوس های آن روز . .
دیگر مادری نیست بر سر حسین شانه بکشد . .
دیگر زینب مانده و یک دنیا صبوری !
اما.. امان از دل ِحیدر :)
هدایت شده از – بایگانیها .
مینشینی . .
درست آن طرف میز .
با خنده میپرسی :
لاته یا آمریکانو ؟
ماتم میبرد ؛
خودش است ؟ خودت بودی .
همان ِرؤیاهایم ..
گارسون قهوه میآورد ،
مینوشی و من نوشیدنت را نگاه میکنم .
نگاهت ناگاه رنگ ِپنجرۀ اتاق را میگیرد .
به خود میآیم . باز هم ؟
یعنی تو هم مرا.. اینگونه توهم میزنی ؟
یه چالش ِیهویی *
شما این پیام ُتو چنلتون فور میکنید و من با توجه به وایب ِکانالتون ، یه کتاب بهتون معرفی میکنم 🗿 .
دیگه نفرستید .
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فی کَبَد ..
- انسان را در رَنج آفریدیم .