eitaa logo
نگارخونه‌‌یِ‌رستاء | خوشنویسی
2هزار دنبال‌کننده
387 عکس
180 ویدیو
13 فایل
به‌نامِ‌او . + عکاس ِرزمنده‌ها . برداشت‌هایِ یک‌دختر ِمجاهد . * اهتدای ِسابق ! از مخدوش کردن لوگوی تصاویر خودداری کنید . کنج ِدنج : @Maqar_ehteda .
مشاهده در ایتا
دانلود
نگارخونه‌‌یِ‌رستاء | خوشنویسی
+ یاعلی‌ذکرِ‌لبم‌بود ، جوارح‌جان‌گرفت . .
- روایت‌اول -.mp4
6.13M
+ مسلم اما غرق شد در موجِ محبت آلِ‌علی ؛ بدون هیچ ترسی.. و اولین شهید راهِ حسین لقب گرفت ! ~ به قلمِ غریب و نَوایِ زینب . ˼ کاری از مجموعه‌ی اهتداء ˹
ازاول‌محرم‌عزاداری‌می‌کنیم ؛ که‌عصر‌عاشوراجون‌ندیم(((((:
نگارخونه‌‌یِ‌رستاء | خوشنویسی
+ تنها می‌شود گفت : رقیه ، بانویی بزرگ بود در جثه‌ای کوچک ! #شب‌سوم ~ به‌ قلمِ هلیا و نَوایِ فاطمه
- روایت‌چهارم -.m4a
8.72M
+ بازگشت من به دست خداست ؛ اگر لیاقت شهادت در رکاب نوه‌ی بزرگترین مرد عالم را داشتم ، دارایی‌ام را به تو و تو را به خدا می‌سپارم . ~ به قلمِ مجنون و نوایِ بهشتی . ˼ کاری از مجموعه‌ی اهتداء ˹
نگارخونه‌‌یِ‌رستاء | خوشنویسی
+ بازگشت من به دست خداست ؛ اگر لیاقت شهادت در رکاب نوه‌ی بزرگترین مرد عالم را داشتم ، دارایی‌ام را
- روایت‌پنجم -.m4a
7.38M
+ امشب ، من هم کنار عبدالله بن حسن ، پا برهنه از خیمه تا میدان نبرد می‌دوم و با جانم از رهبرم و عزیزترینم دفاع می‌کنم ! ~ به‌ قلمِ مجنون و نَوایِ بهشتی . ˼ کاری از مجموعه‌ی اهتداء ˹
بی‌خیالِ‌آدما ، حسین‌رو‌کہ‌‌داری .
نگارخونه‌‌یِ‌رستاء | خوشنویسی
+ امشب ، من هم کنار عبدالله بن حسن ، پا برهنه از خیمه تا میدان نبرد می‌دوم و با جانم از رهبرم و عزی
- روایت‌ششم -.m4a
9.07M
+ به بالایِ سرش که آمد دیگر جلوی اشک‌هایش را نتوانست بگیرد . دستانِ سرد و خونین قاسم را گرفت . امانت برادرش بود، با او چه کردند؟ ~ به قلمِ قره‌العین و نوایِ طهورا . ˼ کاری از مجموعه‌ی اهتداء ˹
تمام سال می‌گویند : به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم ؛ اعتقاد دارند که عقایدِ . . کافر ، همجنس‌باز و مخالفین در جای خود محترم است ؛ اما خدا نکند محرم برسد . . تمام ژست‌های روشن‌فکری از یادشان می‌رود و دهان به تمسخر باز می کنند . این است ذات انسانی که ریشه ندارد .. - مرحوم‌سجادعرفانی
آقایِ‌امام‌حسین . . من‌اون‌خستگیِ‌پیاده‌روی‌اربعین ، تلخیِ‌چایِ‌عراقی ، موکبای‌ِسرشار‌از‌حبّت ، آب‌معدنی‌های‌خنکِ‌مستطیلیِ‌عراق‌ ، تندتندطِی‌کردن‌طریق‌نجف‌تاکربلاازذوق ، نشستن‌وسط‌بین‌الحرمین‌وخیره‌شدن‌به‌قتلگاه ، خستگی‌هایِ‌توی‌راه ، تارشدنِ‌چشمام ، بارونِ‌کربلا ، گریه‌پایین‌شیش‌گوشه‌وگم‌شدن‌توحرمتُ‌می‌خوام .
به‌تعدادنیست‌که ! به‌معرفته ؛ یوسف‌یازده‌تا‌برادرداشت حسین‌یه‌عباس .. (:
هرچی‌گره‌به‌کارمون‌افتاد ، بادستایِ‌بریده‌وا‌کردی *
حضرت‌ امیر رو به پسران فرمودند : حسن و حسین چشمانِ من هستند ؛ محمد حنیفه بازوی من ، و تو عباس ‌. . سپس سر عباس را به سمت چپ سینه‌اش فشار داد ؛ عباس صدای قلب پدر را شنید و چشم بست . محمد حنفیه آرام خندید و نزدیک گوش اباعبدالله گفت : - عباس هم قلب امیرالمؤمنین است .
توبه‌‌کردم‌به‌کسی‌عشق‌نخواهم‌‌ورزید . . روضه‌خوان‌گفت‌حسین ؛ توبهٔ‌ماریخت‌بهم :) .
آرام‌بخواب‌ای‌شام ، اما‌بدان‌آقایِ‌ما‌غریب‌بود . .
شرمنده‌ام‌که‌از‌غمِ‌زینب‌نمرده‌ام . .