🍃 این روزها شوق رفتن دارم...
رفتنی که میدانم برایم آسان نخواهد بود.
رفتن به سرزمینی که برایم کشف نشده باقی مانده و حالا فرصت کشفش را به من دادهاند؛
همیشه دوست داشتم با نگاه جامعه شناسانه سفر کنم و لایههای عمیقتر مقصدم را کشف کنم...
هر لحظه قبل از پرواز به سمت مقصد ذهنم زمین بازی سوالهایی است که هرکدام بدون جواب مرا به دیگری پاس میدهند:
یعنی میتوانم لایههای عمیقتر را کشف کنم بدون اینکه نگاه متعصبانه داشته باشم؟
چطور میشود این لایههارا به تصویر کشید؟
یعنی توان روایتگری درست را دارم؟
میتوانم قلم نویسای اتفاقات باشم؟
آیا همانی میشود که انتظار دارم؟
آیا میشود مفهومی را که مد نظر داریم صادرکنیم و به ثمر بنشیند؟
یعنی میشود مدرسه عکاسبانو، مفاهیم و باورهایش را هم صادر کرد؟
نقش من، نقش مدرسه عکاسبانو در این سفر چه خواهد بود؟
.
بعداز اینکه از پاسدادنها خسته میشوم، چشمانم را میبندم تا کمی ذهنم آرام بگیرد اما اینبار سوالها به تصویر درمیآیند و درخواب درگیرم میکنند...
.
زیر لب زمزمه میکنم خدایا مارا در شناخت وظیفه گمراه نکن؛
خودت ظرفیت کار و روایت بده...
همین دعاها مرا دربرابر همه سوالها و این احساس ترسِ شیرینِ سرشار از شوق آرامم میکند.
#مسافر_در_راه #سِحر_سفر #روایت_اول
#روایت #شروع_متفاوت #سفرنامه