eitaa logo
منبرک فاطمی
6.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
969 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️امرمعروف و نهی منکر ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز @a_f_133 🔺فهرست + تبلیغات شما و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
💎افشا کردن عیوب دیگران معمولا و اشخاص بی‌مقدار که توان رویارویی با افراد را ندارند، و منطق قوی هستند، لغزش‌های دیگران را پی‌گیری می‌کنند و دست به افشاگری می‌زنند و تلاش می‌کنند با ریختن آبروی دیگران، برای خود آبرو و اعتبار کسب نمایند؛ غافل از آن‌که خود را رسوا می‌کنند. ←⭕️ روایت پیامبر رسول گرامی اسلام در این زمینه می‌فرماید: «لَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَاِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ اَخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ یفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیتِه؛ ➖ لغزش‌های برادران ایمانی خود را پی‌گیری نکنید، هرکس به دنبال لغزش‌های برادرش باشد؛ خدا لغزش‌های او را پی‌گیری می‌کند و خدا لغزش‌های هرکس را پی‌گیری کند، رسوایش می‌کند؛ هرچند در درون خانه‌اش باشد.» ←⭕️ روایت امیرالمومنین برخی از افراد که در میان مردم آبرو و اعتباری ندارند، با اهداف تلاش می‌کنند دیگران را مانند خود بی‌آبرو نمایند تا کارهای خویش را در نظر دیگران توجیه نمایند. ➖امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در این زمینه می‌فرماید: «ذَووا العیوب یحبون اشاعة معایب الناس لیتسع لهم العذر فی معایبهم؛ عناصر معیوب و منفور دوست دارند عیوب دیگران را کنند تا در عیوب خویشتن راه عذر داشته باشند.» آن حضرت این‌گونه افراد را که همواره به دنبال عیوب مردند، به مگس تشبیه نموده و فرموده: «الاشرار یتتبعون مساوی الناس و یترکون محاسنهم کما یتتبع الذباب المواضع الفاسده؛ افراد فاسد و شرور به دنبال کشف و پخش عیوب مردمند، و مانند مگس همواره به دنبال مواضع فاسد می‌گردند و هرگز زیبایی‌ها و محسّنات را نمی‌بینند.»
💎مراقبت از آبرو ➖انسان پیش از آن‌که از دیگران انتظار داشته باشد که شخصیّت و حقوق او را محترم بشمارند و در آبروی او کوشا باشند، باید خود از آبروی خویش مواظبت نماید. ➖ آبروی انسان محترم است، همان گونه که جان و مال او محترم است و کسی حق ندارد آبروی خود را به خطر بیندازد. از نگاه اسلام، انسان حقّ استفاده از جان، مال و خویش را دارد؛ امّا حقّ ضایع کردن آنها را ندارد. و آبروی انسان نسبت به سایر داشته‌ها و خدادادی مهم‌تر و ارزشمندتر است؛ از این رو، باید از آن مراقبت بیشتری شود. ➖در روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است: «... اعراضکم علیکم حرام- کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا...؛ آبروهای شما دارد؛ همان‌گونه که عید قربان در ماه ذی الحجّه و در سرزمین مکّه حرمت دارد.» ➖همچنین از امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شده که از رفتارها و گفتارهایی که شما را در تهمت قرار می‌دهد، پرهیز نمایید: «اتقوا مواضع التهم». و نیز از آن‌ حضرت نقل شده است: «من دخل موضعاً من مواضع التهمة فاتهم لا یلومن الاّ نفسه؛ هرکس خود را در معرض تهمت قرار دهد، آن‌گاه مورد قرار گیرد، جز خود، کسی را ملامت ننماید.»
⭕️دیدگاه رهبری مقام معظّم رهبری، حضرت آیةالله خامنه‌ای درباره افشای عیوب دیگران می‌فرماید: به هرکسی ممکن است یک اتّهامی وارد شود. تا وقتی که از طریق قانونی جرمی ثابت نشده است، نه در خود قوّه، نه در بیرون قوّه، نه در تریبون‌ها و منبرهای رسمی، نه در وسایل ارتباط جمعی، کسی حق ندارد یک مسلمانی را ببرد... بعضی اوقات انسان می‌بیند روی قوه قضائیه فشار می‌آورند که آقا افشا کنید. نه آقا، هیچ لزومی ندارد افشا کردن. در موارد خاصّی، بله، شارع مقدّس مشخّصاً و معیناً خواسته است که مردم مجازات را ببینند، یا مجازات شونده را بشناسند؛ اینها موارد خاصّی است، مال همه جا نیست... چون وقتی گفتید: متّهم است، افکار عمومی تفکیک نمی‌کند بین متّهمی که هیچ گناهی نکرده است، با آن کسی که شواهدی بر گناه او وجود دارد. حتّی بعد از اثبات جرم هم چه لزومی دارد؟. .. حتّی اگر چنانچه فرض کنیم یک نفری جرمی هم کرده است، این جرم در دادگاه صالح اثبات هم شده است، این شخص به مجازات محکوم هم شده است - فرض کنید رفته زندان - چه لزومی دارد ما اسم او را در روزنامه‌ها منتشر کنیم تا بچّه این آدم که دارد مدرسه می‌رود، دیگر رویش نشود مدرسه برود؟ چه اشکال دارد که این مدّتِ زندانش را بگذراند، بیاید بیرون، خودش و خانواده‌اش زندگی عادی‌شان را ادامه دهند؟ خب، جرمی کرد، مجازات شد، تمام شد دیگر. باید حتماً آبروریزی بشود؟ نخیر، کسی نباید این جور عمل کند... افکار عمومی از این مسئله چه لذّتی می‌برد؟ برای افکار عمومی چه فایده‌ای دارد که بداند زیدی، عمروی، بکری متّهم به فلان عمل خلافی است؟ [ بیانات مقام معظّم رهبری در دیدار با مسئولان قوّه قضائیّه، ۶/۴/۹۰.]
♦️الَّذينَ يَلْمِزُونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يَجِدُونَ الا جُهْدَهُمْ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ. [توبه آيه79] 🗯آنان كه از مؤمنان متعبّد و متعهّد به خاطر صدقاتى كه در راه خدا مى‏دهند انتقاد و ‏جويى مى‏كنند و نيز افراد بى بضاعتى را كه حد اكثر توانشان را در طبق اخلاص نهاده‏اند به مسخره مى‏گيرند، خداوند نيز آنها را مسخره خواهد كرد و براى آنان عذابى دردناك در پيش است. ♦️همچنين در احاديث اسلامى آمده است كه احترام به احترام به خدا است و اهانت و مؤمن اهانت به ذات اقدس الهى و موجب خشم خداوند سبحان است و در حديث قدسى آمده است: خداوند به كسانى كه مؤمنان را بيازارند اعلان جنگ مى‏دهد:
🔰سرنوشت عجیب "محمد امین" حسابدار مالی میرزای بزرگ شیرازی: 🔻در عصر زندگی مرجع بسیار علی قدر جهان تشیع حضرت آیه الله العضمی صاحب فتوای تنباکو مرد بسیار ثروتمندی در شهد شیراز زندگی میکرد. 🔺 تا این که این مرد قصد سفر واجب نمود و شروع به جمع آوری مال و اموال خویش کرد وآماده ی سفر شد بعد از جمع کردن اموال و باز ستاندن تمام ها و ادای دینش به اکثریت مردم جمع اموالش به 1000 سکه آن زمان رسید هر چه به اطرافش نگاه کرد نتوانست راپیدا کند که آن قدر به وی اعتماد داشته باشد تا بتواند تمام سرمای و تجاربی که بدست آورده را به وی بسپارد از طرفی نیز قادر به پول تا مکه با خود نبود چرا که بیم آن داشت که سارقان و راهزنان در راه اموالش را مصادره کنند و دیگر آهی در بساط نداشته باشد . 🔺نه می توانست اموالش را به کسی بسپارد و نه می توانست آن هارا با خود حمل کند از آنجا که سفر حج چندین ماه نیز طول می کشید از دست ها دلش به هیچ وجه اجازه این که اموال را در خانه پنهان کند را نمی داد ازظرفی مستطیع شده بود و حج هم بر گردنش واجب گشته بود . 🔺تاجر پس از مدتی فکر و اندیشه به این نتیجه رسید که اموالش را با خود تا حمل کند و در آنجا سراغ بزرگ عالم تشیع میرزای شیرازی رفته و پول هایش را به او بسپارد. 🔻لاجرم عزم سفر کرد و با هزار بیم و هراس پس از گزراندن گردنه های هولناکی که در بین مسیر بود خوشبختانه سالم به رسید در کربلا نزد میرزا رفته و موضوع را با او در میان می گذارد میرزا لحظه ای می کند و وسپس بالبخند رو به تاجر کرده می گوید شخصی با نام امین در نجف زندگی می کند که در امانتداری و درستکاری شهره عام و خاص است من نیز تمام کار های داری ام را به این مرد بزرگوار می سپارم پیشنهاد من به تو این است که با من پول هایت را به وی بسپاری به نجف برو و سراغ محمد امین را بگیر و وقتی پیش او رفتی بگو این 1000 سکه را برای تو نگاه دارد. 🔻 تاجر با اطمینان عجیبی که به میرزای شیرازی داشت به نجف می رود و با اندکی پرسش محمد امین را ملاقات می نماید و جریان صحبت هایش را باآقا برای او تعریف می کند محمد امین اطاعت امر نموده پول هارا از تاجر می ستاند . 🔻تاجر با احوال پرسی های خود مانی از محمد تشکر و کرده و خوشحال از این که با خیال آسوده به مکه می روم راه مکه را پیش می گیرد. 🔺رفتن و باز گشتن وی از مکه تقربا حدود 6 ماه به طول می انجامد حاجی از مکه یک سره به نجف و خانه محمدامین می رود.ولی با خبر وی مواجه می شود .از این خبر خیلی شکه شده و سریعا سراغ پول هایش را از می گیرد و لی ورثه نیز ادعای بی اطلاعی از چنین مال هنگفتی می نمایند تاجر همچون مال باختگان به این سو و آن سوی نجف رفته و سراغ تک تک دوستان و آشنایان محمد امین می رود اما گویا 1000 سکه آب شده وبه زمین فرو رفته است و احدی از وجود آن خبری ندارد. 🔻 دست از پا دراز تر به کربلا نزد میرزای شیرازی رفته و جریان را برای وی تعریف می کند و به او میگوید " من به ضمانت شما تمام هستی ام را به او اما اکنون اثری از آثار آن نمی یابم "میرزا اندکی تفکر کرده و به تاجر می گوید نترس پول هایت را پیدا خواهیم کرد محمد انسان و بزرگواری بود در احادیث آمده روح انسان های پاک پس از از بدن در قبرستان وادی السلام نجف جمع می شوند به وادی السلام برو و این ذکر ها را که به تو می آموزم در آن جا بخوان ملک ظاهر شده به آنان بگو من از طرف میرزا آمده ام محمد امین را به پیش من بیاورید که سؤال هایی از او دارم و قتی محمد پیش تو آمد سراغ پول هایت را از او بگیر. 🔻تاجر تعریف می کند با تعجب بسیاری به وادی السلام نجف رفتم و ذکر هایی که میرزا به من آموخته بو را در آنجا خواندم ناگهان دو ملک را از دور مشاهده کردم ترس بر اندامم مستولی شد وقتی آن ملک ها به پیش من رسیدند به آنها گفتم من از طرف آمده ام با محمد امین کار دارم آن را نزد من بیاورید.ملک ها رفتند و اندکی بعد پیش من برگشتند و گفتند محمد این جا نیست. 🔺خیلی ناراحت شدم و پیش میرزا رفتم و تمام داستان را تعریف کردم .رنگ از رخسار میرزای شیرازی پرید و گفت یعنی آیا او انسان بدی بوده؟! ومن خبر نداشتم . 🔺میرزا ذکر های دیگری به من آموخت و گفت برو و این هارا در وادی السلام نجف بخوان ملک های عذاب پیش تو ظاهر می شوند به آنان بگو میرزا مرا سراغ محمد امین فرستاده وقتی آن ها محمد را آوردند که خدا کند پیش آنان نباشد سراغ پول هایت را از وی بگیر و از قول من به او بگو تو را چه شده که با آنه همه نیکی و اعمال سر از اینجا در آوردی؟
تاجر می گوید به وادی السلام رفتم ذکر هارا خواندم . 🔺 همانطور که میرزا گفته بود ملک هایی با هایی بسیار ظاهر شدند همان طور که میرزا گفته بود به آنان گفتم من از جانب میرزا آمدم و با محمد امین کاری دارم ملک ها نا پدید شندند و اندکی بعد آنان را با محمد دیدم. 🔻که کشاکشان در حالی که در قل وزنجیری آتشین ،خونین و مالین بود او را از دور می آوردند به نزد من آمدند از محمد پول هارا گرفتم گفت در فلان کوچه باغ چندمی زیر فلان درخت دفنشان کردم می توانی بروی و پو لهایت را تمام و کمال برداری خیلی شدم می خواست خداحافظی کنم که یاد سخن میرزا افتادم و به او گفتم میرزا می گوید تو کجا این جا کجا؟محمد آهی از درون کشید . 🔺گفت امان از زن و مرد این را که گفت کشیدندش و بردند و حرفش ناتمام ماند. در پوست خودم نمیگنجیدم سریع به آدرسی که محمد گفته بود رفتم را پیدا کردم و همان جایی که او گفته بود سکه هایم را تمام و کمال برداشتم به کربلا پیش میرزای شیرازی رفتم و جریان را تمام و کمال برای او تعریف کردم میرزا متنغیر شد و گفت همین الان ترتیب در نجف را بدهید و تمام قصابان نجف را دعوت کنید و بگویید میرزا می خواهد شمارا ملاقات کند. 🔺میرزا به نجف رفت و در آن مجلس نشست پس از صحبت ها و مواعذ معمول گفت ای جماعت قصاب آیا کسی از شما دلگیریی از محمد امین دارد؟ همه گفتند خیر او مرد بزرگواری بود که وکیل شما در شهر مانیز بود چه دلگیری می توانیم داشته باشیم ؟ جماعت کماکان افزوده می شدند و میرزا مدام سؤال خویش را تکرار می کرد تا این که در آستانه ی در بود که سؤال میرزا به گوشش رسید ناگهان گفت خدا را زیاد کند انشاءالله آتش بر قبرش ببارد و.... میزا رنگ به رنگ شد و گفت ای مرد مگر محمد با تو چه کرده که این گونه ناسزایش میگویی؟ 🔺قصاب شروع به تعریف کردن میکند: در نجف قصابی داشتم و مشغول کسب حلال بودم مشتری تاجری داشتم که اهل عراق نبود هرز چند گاهی هروقت گذرش به عراق و نجف می افتاد گوشتش را از من می خرید سالیان درازی با وی آشنا شده بودم و تقریبا سالی دو سه بار از من خرید میکرد در یکی از درد و دلهایم با او معلوم شد که پسر ی دارد که به سن ازدواج رسیده و من نیز دختری داشتم که دم بخت بود با هم قرار گذاشتیم که که دفعه ی بعدی که تاجر به عراق می آید با زن بچه اش بیاید که بساط سور و سات عروسی را بچینیم . 🔺مرد تاجر به شهر و دیار خودش باز می گردد و جریان را با همسرش در میان می گذارد ،همسر بر آشفته شده و می گوید تو چرا این قدر سریع قول وقرار گذاشتی در حالی که فقط سالی دوسه بار بیش تر او را نمیبینی؟ 🔻عجله کردی مرد باید اول تحقیقاتی بکنیم .این بار که رفتی از اهالی شهر تحقیقی در مورد قصاب بکن بعد از این قول و قرار بگزاریم. 🔺تاجر به صورت مخفیانه به نجف برگشت و شروع به تحقیق و تفحص درمورد قصاب کرد . 🔻از مردم که سراغ گرفت همه گفتند محمد امین درستکارترین مرد نجف است بهتر است از او سؤال کنی.تاجر پیش محمد امین میرود و سراغ دختر قصاب را از او میگیرد گویا در یکسری معامله یی که با محمد امین داشته گوشتی به او داده بوده که چربی آن زیاد بوده.محمد اندکی تفکر میکند و از پاسخ دادن امتناع می ورزد و میگوید"اُف". 🔻قصاب تعریف می کند که از آن سری به بعد تاجر رفت و دیگر آن را ندیدم در شهد نیز پر شده که استاد محمد امین در مورد دختر من اُف گفته.و پس از آن واقعه دیگر کسی به دختر من نمی آید. خدا عذابش را زیاد کند... 🔻میرزا بااندکی تفکر می گوید اگر من در این مجلس دخترت را شو هر دهم از محمد در می گذری ؟ قصاب گفت آری پای شما و او را نیز می بوسم.میرزا رو به جمعیت کرده و گفت چه کسی حاضر است دختر این مرد را بگیرد در حالی که من تمام هزینه های ازدواج آن را متقبل شوم؟ 🔺یکی از شاگردان بر میخیزد و میگوید من حاضرم .میرزا به قصاب می گوید دخترت را در مجلسی حاضر کن و سپس میرزا همراه شاگردش به مجلس رفته و همانجا صیغه عقد را جاری میکند . .سپس رو به قصاب کرد و گفت آیا راضی شدی؟قصاب نیز خویش را اعلام کرد. 🔺بعد ازاین میزا من را(تاجر شیرازی)دو باره به وادی السلام فرستاد و ذکر هایی را نیز به من آموخت تا از احوال محمد آگاه شوم به وادی السلام رفتم اذکار را خواندم ملک ها ظاهر شدند به آنها گفتم از جانب میرزا برای جویا شدن حال محمد امین آمده ام ها رفتند ولی این محمد را درحالی که در لباس های بهشتی و قرق در نعمت بود آوردند.
( زبانحال حضرت زهرا س ) دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم افتاده ای در بسترت سرو رشیدم هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را از راه رفتن کل پایت پینه بسته ناگفته ها را گفت دندان شکسته در مکه درگیر بلای کوچه بودی زخمی سنگ بچه های کوچه بودی "تبت یدا" خار بیابان بود و پایت یک لحظه اما درنمی آمد صدایت حالا من و تو خلوتی داریم باهم دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم بابا بگو‌ پیشم دوباره مینشینی قدری بمان پیشم که محسن را ببینی! تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است حیدر میان هرگذر با احترام‌ است با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است آرامش این خانه ی ساده به‌راه است آتش ندیده دامنم الحمدلله خونی نشد پیراهنم الحمدلله هرگز ندیده روی زهرا را غریبه آرام‌ میکوبد در مارا غریبه بی تو اگر حمله‌ کنند اینها به خانه زهرای تو میماند و صدتازیانه آتش میوفتد روی در پشت درم من با پهلویم سنگر برای حیدرم من سیلی میاید سمت من ای وای بابا بدخواب میگردد حسن ای وای بابا پیشم‌ بمان تا قتل زهرا را نبینی بی تو صدایم میشود فضه خذینی.. سیدپوریا هاشمی https://eitaa.com/fatemi5/2009
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار اسلام در مصیبت تو می شود یتیم دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان از امت تو آنچه نمی رفت انتظار هرچند از تو غیر محبت ندیده بود اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار گر می گرفت آتش کینه به خانه و می رفت سمت پهلوی گل دست های خار آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد انداخت دور گردن مولا طناب دار در بین کوچه باز همان دست آمد و دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار محمدعلي بياباني
منبرک فاطمی
🔰پیامبر اکرم (ص): قالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى : لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِن
داستان دوم از سه دقیقه در قیامت (حسینیه)👆 https://eitaa.com/fatemi5/2014 مبحث تاثیر اذیت مومن لینک را جهت دوستان طلبه بفرستید😊
مصیبت امام حسن مجتبی(ع) امام مجتبی نوباوهٔ دین گل بستانی از طاها و یاسین فلک زهرجفا در کام او ریخت غم و دردو محن را با هم آمیخت بنوشید نیمه شب تا جرعهٔ آب زآب آتشین دل گشته بیتاب فغان از لعل گوهربار میسفت به ناله با دل افکار میگفت ببین خواهر چه آمد برسرمن زدست نامرادی همسرمن زدست دشمن خانه چه دیدم در این ایام از او چه کشیدم ززهرکین مرا خونین جگر کرد عزیزان مرا بی بال و پر کرد دلم از جور او لبریز خون است غم و درد دلم از حدفزون است برو خواهر خبر کن نور عینم بیاید در برم ایندم حسینم حسین آمد که ای جان برادر چه آمد مر تورا این گونه بر سر بنوشیدم من ازاین کوزهٔ آب دلم گردیده است از زهر بیتاب روم من نزد باب و مادر من مکن افغان عزیزم در بر من حسینم قاسمم را یار می باش تو او را از کرم دلدار می باش به روز ظهر عاشورا حسینم کندجان را فدایت نور عینم بجای من حمایت کن تو از آن شود قربانی خلاق جانان بگوید «خوشنوا»این شعر آخر شهیدان زنده اند الله اکبر محمدحسین محمدی(خوشنوا) @deabel