eitaa logo
منبرک فاطمی
6.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
985 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
⏪موجبات وضو 🔹سئوال: برای چه اعمالی باید وضو بگیریم؟ 🔸جواب: برای شش چیز وضو گرفتن واجب است: 1. برای واجب غیر از نماز میت. 2. برای و تشهد فراموش شده. 3. برای واجب خانه‌ی كعبه. 4. اگر یا عهد كرده یا قسم خورده باشد كه وضو بگیرد. 5. اگر نذر كرده باشد كه جائی از را به خط قرآن برساند. 6. برای آب كشیدن كه نجس شده و... (توضیح المسائل دوازده مرجع, م316) @fatemi5
5️⃣1️⃣✅مواسات، چیزی از جنس مقدمه سازی برای ظهور • ♦️ما در ماجرای مواسات، کمی بوی ظهور را استشمام کردیم؛ و چیزی از جنس مقدمه برای ظهور بود. ابان بن تغلب میگوید: با امام صادق )ع( طواف میکردم: مردی از اصحاب بمن برخورد و درخواست کرد همراه او بروم که دارد، او بمن اشاره کرد و من داشتم امام صادق )ع( را رها کنم و با او بروم، باز در میان طواف بمن اشاره کرد و امام صادق )ع( او را دید، بمن فرمود: ای ابان این تو را ؟ عرضکردم: ➕ آری. فرمود: او کیست؟ گفتم: مردی از اصحاب ماست، فرمود: او مذهب و عقیده تو را دارد؟ عرضکردم: آری. نزدش برو، عرضکردم: را بشکنم؟ فرمود: آری. گفتم: 😳 اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آری، ابان گوید: همراه او رفتم و سپس خدمت حضرت رسیدم و پرسیدم مؤمن را بر مؤمن بمن خبر ده، فرمود: ای ابان این موضوع را کنار گذار و طلب مکن، عرضکردم: 😐چرا، قربانت گردم، سپس همواره کردم و باو اصرار نمودم تا فرمود: ای ابان نیم مالت را باو میدهی، سپس بمن نگریست و چون دید که چه حالی بمن دست داد فرمود: ای ابان، مگر نمیدانی که عز و جل کسانی را که دیگران را بر خود ترجیح دادهاند یاد فرموده از کسانی که دیگران را بر خود مقدم دارند، عرضکردم: چرا قربانت. فرمود: آگاه باش که چون تو از مالت را باو دهی او را بر خود ترجیح نداده ائی، بلکه تو و او برابر شده اید، ترجیح بر تو زمانی است که از نصف دیگر باو دهی. ⭕️اقتصاد مقاومتی چیست؟ شعور داشته باشی هر را نخری. این تسبیح چیزی است؟ تسبیح چینی چرا میخری؟ •⏪ اصلا شبکۀ خرید تو کجاست؟ نه ما همینجوری خرید میکنیم. خب الان شما نوعا تسبیح دارید، سود تسبیح شما توی جیب کی میرود؟ شما چرا اجازه میدهید هر کسی این سود را ببرد؟
🔰سـال ۱۳۸۸ توفیق شد که در ماه رجب و ماه ، زائـر مـکه و مـدینه بـاشم. مـا مُحـرم شـدیم و وارد مـسجدالحرام شدیم. بعد از اتمام اعمال، به محل قرار آمـدم. 🔺روحانی کاروان به من گفت: سه تا از الـان آمدند، شما زحمت بکشید و این سه نفر را برای طواف ببرید. 🔺خسته بودم، اما قبول کردم. سه تا از خانم‌های جوان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آن‌ها افتاد، را پایین انداختم. یـک اضافه داشتم. یک سر حوله را دست خودم و سـر دیـگرش را در اخـتیار آن‌هـا قرار دادم. 🔻گـفتم: مـن در طی طواف نباید برگردم. حرم الهی هم بـه‌خاطر مـاه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید. 🔺یـکی دو سـاعت بعد، با خستگی فراوان به محل قرار بـرگشتم. در کل این مدت، اصلاً به آن‌ها نگاه نکردم و حرفی نزدم. 🔺وظـیفه‌ای بـرای انـجام طواف آن‌ها نداشتم، اما فقط برای خدا این کار را انجام دادم. در روزهایی که در مکه مستقر بودیم، خیلی‌ها مرتب به می‌رفتند و... امـا مـن بـه جای اینگونه کارها، بار برای طـواف اقدام کردم. ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سـپس بـه نیابت ، مشغول شدم و از فرصت‌ها بــــرای کـــسب مـــعنویات اســـتفاده کـــردم. 🔻در آن لـحظاتی کـه اعمال من می‌شد، جوان پـشت بـه این موارد اشاره کرد و گفت: به‌خاطر خالصانه‌ای که همراه آن خانم‌ها انجام دادی، ثــواب واجــب در نـامه اعـمالت ثـبت شـد! 🔺بـعد گـفت: ثواب که به نیابت از دیگران انـجام دادی، بـرابر در نـامه اعـمال خـودت ثـبت می‌شود... 🔰اوایـل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صـبح در حـالی که مشغول زیارت بودم، متوجه شـدم کـه وهـابی دوربین یک پسر بچه را که مـی‌خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم و بـه سرعت را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحویل دادم. 🔺بـعد بـه انـتهای رفتم. من در حال خواندن زیـارت عـاشورا بـودم که به مقابل قبر رسیدم. هـمان مأمور وهابی من آمد و چپ‌چپ به من نـگاه مـی‌کرد. یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و بـه فـارسی و بـا صدای بلند گفت : چی گفتی!؟ می‌کنی؟ 🔻گـفتم: نـه‌خیر. دسـتم رو ول کن. اما او همینطور داد مـی‌زد و بـا سـر و صدا، بقیه مأمورین را دور خودش جـمع کـرد. در همین حال یکدفعه به من نگاه کرد و حـرف را به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زد. 🔺مـن دیگر سکوت را ندانستم. تا این حرف زشت از دهـان او خـارج شـد و بـقیه شنیدند، دیگر سـکوت را نـدانستم. یکباره محکمی به صورت او زدم. بلافاصله چهار مأمور به سر من ریختند 🔻و شـروع بـه زدن کـردند. یـکی از مـأمورین ضـربه‌ی مـحکمی بـه مـن زد که درد آن تا ماه‌ها اذیتم مـی‌کرد. 🔺 چـند نـفر از زائـرین جـلو آمدند و مرا از زیر دســت آن‌هــا کـردند و سـریع کـردم. 🔺امـا در لـحظات بـررسی اعـمال، مـاجرای درگـیری در قـبرستان بـقیع را بـه مـن دادند و گفتند: شما خـالصانه و فـقط بـه مولا علی (علیه‌السلام) با آن مـأمور درگـیر شدید و کتف شما آسیب دید. 🔺برای هـمین ثواب در رکاب مولا علی (علیه‌السلام) در نـــامه عـــمل شـــما ثــبت شــده اســت! (۱) ۱. الـبته ایـن مـاجرا نـباید دستاویزی برای برخورد با مــــــأمورین دولــــــت گـــــردد. ____________________________ متن بالا از نرم‌افزار کتاب سه دقیقه در قیامت ست https://cafebazaar.ir/app/com.threedaghighe.book/?l=fa https://eitaa.com/fatemi5/2080