منبرک فاطمی
هـمین طور که با ناراحتی، کتاب اعمالم را ورق میزدم و بـا اعـمال نـابود شده مواجه میشدم، یکباره دیدم
نجات یک انسان که در برزخ از بین رفت👆
منبرک فاطمی
#فکر_گناه_و_لگد_شتران❗️ #بله_حساب_کتاب_داره_عالم 🍃مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گوید: روزی برای انجام کا
تاثیر فکر گناه و شیخ رجبعلی خیاط👆
﷽▬
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
⛔️ #احکام زکات⛔️
❌ زکات #گندم و #جو و #خرما و #کشمش وقتی واجب میشود که به مقدار #نصاب برسند و نصاب آنها حدود 👈 ۸۴۷ 👉 کیلو گرم میشود.
✅ آیات عظام #خامنه ای و #سیستانی:
#مخارجی را که برای گندم و جو و خرما و انگور کرده است، نمیتواند از حاصل #کسر نموده و ملاحظه نصاب نماید، پس چنانچه یکی از آنها پیش از #ملاحظه_مخارج به مقدار نصاب برسد، باید زکات آن را بدهد.
✅آیت الله #مکارم:
ابتدا #مخارج را کسر کنند؛ اگر باقیمانده به اندازه نصاب بود #زکات را محاسبه کنند.
👈برای این که مقدار زکات #غلّات مشخص شود باید نوع آبیاری 🌊 محصولات را ملاحظه نمود، بنابراین :👇
1️⃣👈 مقدار زكات گندم و جو و خرما و انگور در صورتى كه از آب #باران 🌨 يا قنات و #نهر و #سدّ و يا رطوبت زمين مشروب شود، یک #دهم است.
2️⃣ 👈مقدار زكات گندم و جو و خرما و انگور در صورتى كه با آب #چاه هاى عميق و نيمه عميق و كم عمق، يا به وسيله #دلو و #دست و حيوان از چاه يا رودخانه 🌊 آب بكشد و آن را آبیاری سازد زكات آن یک #بيستم است.
3️⃣ اگر زراعتى با هر دو ✌️ نوع مذکور #آبيارى شود در حالی که زمین نیازی به آبیاری نوع دیگر نداشته یا اینکه آبیاری نوع دیگر به قدرى كم باشد كه به حساب نيايد یا اصلاً اين كار تاثيرى در #محصول نداشته باشد بايد مطابق آنكه #غالباً آبیاری شده زكات بدهد، ولى اگر از هر دو ✌️ به مقدار قابل توجهى #آبیاری شده است، مثلًا #نصف يا #ثلث مدّت با آب باران 🌨 و بقيّه با آب چاه مشروب شده، بايد زكات آن را نيمى به حساب یک #دهم و نيمى به حساب یک #بیستم بدهد.
📗 #منابع:
۱. اجوبه الاستفتائات س 1880
۲. توضیح المسائل سیستانی م 1897
۳. توضیح المسائل مکارم احکام زکات
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🔺در دوران جـوانی در پـایگاه بسیج شهرستان فعالیت
داشـتم. روزهـا و شـبها با دوستانمان با هم بودیم.
شـبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع
بـودیم و بـعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت
و بـازرسی و... داشـتیم.
🔺در پشت محل پایگاه بسیج، قـبرستان شـهر ما قرار داشت. ما هم بعضی وقتها،
دوسـتان خودمان را اذیت میکردیم! البته تاوان تمام
ایــــــــن اذیــــــــتها را در آنـــــــجا دادم.
🔻برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم.
یـک شـب #زمـستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از
رفـقا گـفت:
🔻 کسی جرئت داره الان تا انتهای قبرستان
برود؟! گفتم: اینکه کار مهمی نیست. من الان میروم.
🔺او هـم بـه مـن گـفت: باید یک لباس #سفید بپوشی!
مـن سـرتا پـا سـفید پـوش شـدم و حـرکت کـردم.
خـسخس صـدای پـای مـن بر روی برف، از دور هم
شـنیده مـیشد. مـن به سمت #انتهای قبرستان رفتم!
اواخـر قـبرستان که رسیدم، #صوت قرآن شخصی را از
دور شـنیدم!
🔻 یـک پـیرمرد روحـانی که از سادات بود،
شـبهای جـمعه تـا سـحر، در انـتهای قبرستان و در
داخـل یـک قـبر مشغول #تهجد و قرائت قرآن میشد.
فـهمیدم کـه رفـقا مـیخواستند بـا ایـن کار، با سید
شـوخی کـنند. مـیخواستم برگردم اما با خودم گفتم:
#اگـر الـان بـرگردم، رفـقای من فکر میکنند ترسیدهام.
بـــرای هـــمین تـــا انـــتهای قــبرستان رفــتم.
هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد، صدای قرائت
قـرآن سـید هـم بلندتر میشد!
🔺 از لحن او فهمیدم که
#تـرسیده ولـی بـه مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای
قـبری رسـیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
یکباره تا مرا دید فریادی زد و حسابی ترسید. من هم
کـــه تـــرسیده بـــودم پــا بــه فــرار گــذاشتم.
پـیرمرد سید، رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال
مـن آمد.
🔺 وقتی وارد پایگاه شد، حسابی عصبانی بود.
ابـتدا کتمان کردم، اما بعد، از او معذرتخواهی کردم.
او بـا نـاراحتی بـیرون رفت. حالا چندین سال بعد از
ایـن مـاجرا، در نـامه عـملم حکایتآن شب را دیدم.
نـمیدانید چـه حـالی بـود ، وقتی گناه یا اشتباهی را
در نـامه عملم میدیدم، خصوصاً وقتی کسی را اذیت
کرده بودم، از درون #عذاب میکشیدم. گویی خودم به
جــــــای آنطــــــرف اذیــــــت مـــــیشدم.
از طـرفی در ایـن مـواقع، بـاد سـوزان از سمت چپ
وزیدن میگرفت، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن
داغ میشد!
وقـتی چـنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونهای
#آتـش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمانم دیگر
تحمل نداشت.
هـمان مـوقع دیدم که آن پیرمرد سید، که چند سال
قـبل مـرحوم شـده بود، از راه آمد و کنار جوان پشت
میز قرار گرفت.
سـید بـه آن جوان گفت: من از این مرد #نمیگذرم. او
مرا اذیت کرد. او مرا ترساند.
مـن هـم گفتم: به خدا من نمیدانستم که سید داخل
قـبر عـبادت مـیکند.
🔺جوان رو به من گفت: اما وقتی
نـزدیک شـدی فـهمیدی کـه مـشغول قرآن خواندن
اسـت. چـرا همان #موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای
گـفتن نداشتم. خلاصه پس از التماسهای من، ثواب
دو سـال عـبادتهای مـرا برداشتند و در نامه عمل او
قرار دادند تا راضی شود.
😔دو سـال نـمازی کـه بـیشتر به جماعت بود. دو سال
عـبادت را دادم بـه خـاطر اذیت و آزار یک مؤمن! (۱)
🔰در لـابهلای صـفحات اعـمال خـودم بـه یک ماجرای
دیگر از آزار مؤمنین برخوردم. شخصی از دوستانم بود
کـه خـیلی با هم #شوخی میکردیم و همدیگر را سرکار
مـیگذاشتیم. یـکبار در یـک جمع #رسمی با او شوخی
کــــردم و خــــیلی بــــد او را ضـــایع کـــردم.
خـودم هـم فهمیدم کار بدی کردم، برای همین سریع
از او #مــعذرتخواهی کـردم. او هـم چـیزی نـگفت.
گذشت تا روز آخر که میخواستم برای عمل #جراحی به بیمارستان بروم.
دوبـاره بـه هـمان دوسـت دوران جوانی زنگ زدم و
گـفتم: فـلانی، مـن خیلی به تو بد کردم. یکبار جلوی
جـمع، تـو را ضـایع کـردم. خواهش میکنم مرا حلال
کــن. مــن شــاید از ایــن بــیمارستان بــرنگردم.
بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره به او التماس
کـردم تا اینکه گفت: #حلال کردم، انشاءالله که سالم و
خوب برگردی.
آن روز در نـامه عـملم، هـمان مـاجرا را دیـدم. جوان
پـشت مـیز گـفت: این دوست شما همین دیشب از
شـما راضی شد. اگر رضایت او را نمیگرفتی باید تمام
#اعـمال خوب خودت را میدادی تا رضایتش را کسب
کـنی، مـگر شـوخی است، #آبروی یک انسان مؤمن را
بردی.(۲)
ادامه مناسب جهت مطالعه👇👇
🔰امـام صـادق عـلیه الـسلام فرمودند:
#حرمت مؤمن
حـتی از #کعبه بالاتر است. مصاحبه با راوی این کتاب،
بـارها بـه خـاطر #گریههای ایشان قطع شد. یادآوری
ایـــن خـــاطرات بــرایش بــسیار ســخت بــود.
۲. بعدها مطلبی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه
و آله و سلم) دیدم که تأثیرگذار بود. روزی آن حضرت
بـه کـعبه نـگاه کردند و فرمودند:
«ای کعبه! #خوشا به
حـال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشـته!
به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است،
زیـرا خـداوند تـنها یـک چـیز را از تو حرام کرده، ولی
از مـؤمن #سـه چـیز را حرام کرده: مال، جان و آبرو، تا
کـسی به او گمان بد نبرد» روضة الواعظین، ج ۲، ص۲۹۳
____________________________
ادامه دارد👇
🔰تحریم آزار رساندن به مؤمن
1- هشام بن سالم گوید:
از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: خدای عزّ و جل فرماید:
آن که بنده مؤمن مرا بیازارد به من #اعلان جنگ دهد. و هر که بنده #مؤمن مرا اکرام نماید از خشم و غضب من آسوده خاطر باشد.
2- مفضّل بن عمر گوید که امام صادق (ع) فرمود:
چون روز قیامت شود، #منادی از جانب خدا فریاد زند، آنان که از #دوستان من روگردانده بودند کجایند؟
گروهی بر می خیزند که رخسارشان #گوشت ندارد، پس گفته شود،
اینها کسانی هستند که به مؤمنین آزار رسانده، و با آنان دشمنی کرده و #عناد ورزیده اند و در امور دینی آنها را با تندی سرزنش کردند، سپس دستور داده شود که آنها را به #دوزخ ببرند.
3- روایت فوق با سند دیگر چنین بیان شده:
به خدا سوگند اینها کسانی بودند که در گفتارشان با مؤمنین یکی بوده ولی #حقوق آنان را منع کردند، و اسرار مؤمنین را فاش نمودند.
ادامه دارد👇
🔰پیامبر اکرم (ص):
قالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى :
لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ ، وَليَأمَن مِن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ .
🔺خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرمود :
«هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد ، به من اعلان #جنگ مى دهد ، و هر كس بنده مؤمن مرا احترام كند ، از خشم من در امان است» .
➕مـیخواستم بـنشینم و همانجا زار زار #گریه کنم. برای
یـک شـوخی بـیمورد #دو سـال عبادتهایم را دادم.
بـرای یـک #غـیبت بـیمورد، بـهترین اعمال من محو
میشد.
🔺 چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای
نـاشایست را بـه حـساب شوخی انجام دادیم و حالا
باید افسوس بخوریم.
➖در ایــن زمـان، جـوان پـشت مـیز گـفت: #شـخصی
ایـنجاست که #چهار ساله منتظر شماست! این شخص
اعـمال خوبی داشته و باید به #بهشت برزخی برود، اما
مـعطل شـماست. بـا #تعجب گفتم: از چه کسی حرف
میزنید؟
یـکی از پـیرمردهای #اُمـنای مسجدمان را دیدم که در
مـقابلم و در کـنار هـمان جـوان ایستاده. خیلی ابراز
ارادت کرد و گفت: کجایی؟
چند ساله منتظرت هستم.
بـعد از کمی صحبت، این پیرمرد ادامه داد:
👌زمانی که
شـما در مـسجد و بـسیج، مـشغول فعالیت فرهنگی
بـودید، #تـهمتی را در جـمع بـه شما زدم. برای همین
آمدهام که حلالم کنید.
آن صـحنه برایمیادآوری شد. من مشغول فعالیت در
مـسجد بودم. کارهای فرهنگی بسیج و... این پیرمرد
و چـند نـفر دیگر در #گوشهای نشسته بود. بعد پشت
ســـر مـــن حـــرفی زد کــه واقــعیت نــداشت
او بـه مـن #تهمت بدی زد. او #نیت ما را زیر سؤال برد.
عـجیبتر اینکه، زمانی این تهمت را به من زد که من
ابــتدای #حـضورم در بـسیج بـود و نـوجوان بـودم!!
آدم خـوبی بـود. اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده
بـود. بـه جـوان پـشت میز گفتم:
😊 درسته ایشان آدم
خوبی است، اما من همینطوری نمیگذرم. دست من
خــالی اســت. هــر چــه مــیتوانی از او بـگیر.(۱)
جـوان هـم رو بـه من کرد و گفت:
این بنده خدا یک
#وقف انجام داده که خیلی بابرکت بوده و ثواب زیادی
برایش میآید.
او یـک #حـسینیه را در شـهرستان شما، خالصانه برای
رضـای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده میکنند.
اگـر بـخواهی ثواب کل حسینیهاش را از او میگیرم و
در نــامه عــمل شــما مــیگذارم تـا او را بـبخشی.
بـا خـودم گفتم: «ثواب ساخت یک حسینیه بهخاطر
یـک تـهمت؟! خـیلی خـوبه.» بـنده خدا این پیرمرد،
خـیلی نـاراحت و افـسرده شـد، اما چارهای نداشت.
ثـواب یـک وقـف بـزرگ را به خاطر یک تهمت داد و
رفـت بـه سـمت بـهشت بـرزخی. برای تهمت به یک
نوجوان، یک حسینیه را که با اخلاص وقف کرده بود،
داد و رفت!
امـا تـمام حـواس مـن در آن لـحظه بـه این بود که
وقتی کسی بهخاطر تهمت به یک نوجوان، یک چنین
خـیراتی را از دسـت مـیدهد، پـس مـا که هر روز و
هـرشب پـشت سـر دیگران مشغول قضاوت کردن و
حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟! ما که
بـهراحتی پـشت سـر مسئولین و دوستان و آشنایان
خــــودمان هـــرچه مـــیخواهیم مـــیگوییم...
بـاز جـوان پـشت مـیز به عظمت آبروی مؤمن اشاره
کرد.(۲)
۱.تـازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم «هرکسی
(در روز جــزا بـرای خـودش) گـرفتاری دارد و هـمان
گـرفتاری خـودش بـرایش بـس اسـت و مـجال این
نـــیست کــه بــه فــکر کــس دیــگری بــاشد.»
۲.آیـه ۱۹ سـوره نـور مـیفرماید: «کسانی که دوست
دارنـد زشتیها در میان مردم باایمان رواج یابد، برای
آنــان در دنـیا و آخـرت عـذاب دردنـاکی اسـت ...»
امـام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه میفرماید:
هر کس آنچه را دربارهی مؤمنی ببیند یا بشنود، برای
دیــگران بــازگو کـند، از مـصادیق ایـن آیـه است
کتاب سه دقیقه در قیامت
https://eitaa.com/fatemi222/1991