#داستان #نماز_شهیدان
🧡 آمده بود اصفهان. یک و نیم نصفه شب بود که زنگ زد و از خواب بیدارمان کرد. گفت: اومدیم بازرسی.
گفتم: قدم رو چشم. ولی کاش قبلاً می گفتید که تشریف می یارین.
💛 گفت: نه خیر، ما بی خبر می ریم بازرسی. اگه می گفتیم که شما آماده می شدید. برای بازرسی از وضع سربازها اومدیم.
💜 سریع لباس پوشیدم و راه افتادم. یک تیم کامل بازرسی آورده بود.
شروع کردند؛ تا صبح. ول کن نبود.
❤️ از آسایشگاه سربازها شروع کرد؛ چه طوری خوابیده اند، تختشان چه جوری است، برای #نماز_صبح بیدار می شوند یا نه، وضع غذا چه طوری است. خلاصه همه چیز.
📒 یادگاران، جلد 11 کتاب شهید علی صیاد شیرازی ، ص 49.
#پیام_رسان_فرهنگ_نماز_باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظه اش از بین میره و بعداز 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظه اش کامل بر می گرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستان... 😭😭😭.
هر زمین خوردنی آسیب نیست، درد داره ولی نتیجه خوبی داره، ،*
این جانباز اواخر جنگ از ناحيه سر مجروح می شود و تمام حافظه اش را از دست میده، حتى نام و نشانىاش را .
٣٠ سال هم در يك آسايشگاه روان درمانى بسترى ميشه تا اینکه يك روز از پله هاى آسايشگاه با سر به پايين پرت میشه و سرش به نبش پله اصابت مى كنه و بعداسمش بخاطرش مياد. توسط بخش نيكوكارى دنبال خانواده اش می گرده و در نهايت درشهرى از توابع كردستان خانواده اش را پيدا مى كنند.
با برادرش تماس مى گيرند، و حالا دراين فیلم لحظه ورود این جانباز را به منزل و ملاقات با مادر و خانوادهاش راببینید....
حال دل پدر و مادر شهدا ، جانبازان ، مفقودین و آزادگان که چگونه روزگار گذراندند فقط خدا میداند و بس....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما منطق داریم. منطق ما ضعیف نیست. مبارزهی ما با آمریکا منطق دارد.
🎙#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر به پدر مادرای شهدا مدیونیم ما 😔
مادری که فرزند غواصش شهید شده و از اون به بعد لب به ماهی نزده 😔😔
وصیتنامه شهدا موجوده، لعنت بر مسئول و غیرمسئولی که خلاف آرمانهای شهدا عمل کنه.
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از دلایل عظمت و مقامهای شهدا تواضع این بزرگواران بود که مواردی از آن اشاره میشود
👇👇
ثمرات تواضع
https://eitaa.com/fatemi48/624
صیاد و تواضع والدین
https://eitaa.com/fatemi48/625
خرازی فرمانده لشکر
https://eitaa.com/fatemi48/626
باکری و نگهبانی مثل سرباز
https://eitaa.com/fatemi48/627
فرمانده گردان در صف غذا
https://eitaa.com/fatemi48/628
زین الدین و لای گل ها
https://eitaa.com/fatemi48/629
چمران علم با تواضع
https://eitaa.com/fatemi48/630
تواضع امام مقابل بسیجی ها
https://eitaa.com/fatemi48/632
تواضع دکتر کیهانی در جنگ
https://eitaa.com/fatemi48/633
تواضع زین الدین
https://eitaa.com/fatemi48/634
ثمرات تواضع:
۱ تواضع در مقابل بندگان، به حالت بندگی انسان نسبت به خدا کمک می کند. یعنی انسان از ارتباط خود با خدا لذت می برد. تواضع هم خودش محصول عبادت در برابر خدا است و هم خود تواضع، کمک می کند که انسان در مقابل خدا نصیب شایسته خودش را داشته باشد
۲-انسان متواضع همیشه در بین مردم دارای منزلت است تواضع باعث رفعت می شود. در محیط اجتماعی، خدا اورا بزرگ می کند و عزیز می کند. نقطه مقابل، کسی که متکبر است در چشم ها کوچک می شود. ولی ممکنه است ظاهری او را احترام کنند.
۳-تواضع زمینه تربیت علمی و اخلاقی می شود. چون باعث می شود تا برود رشد علمی پیدا کند. زمینه می شود تا برود از مکتب دانشمندان استفاده کند و بهره مند شوند. حتی انسان متواضع از شاگردهایش هم درس می آموزد. چون به هر درجه علمی برسیم فوق آن علم وجود دارد.
۴-محبوبیت: انسان با تواضع می تونه، دلها را مجذوب خودش بکند. انسانهای متواضع، دائما محبت و احترام و لطف دیگران را جذب می کند. ولی انسان متکبر، دشمنی دیگران را بر می انگیزند.
زندگی یعنی آرامش و خوشی و خوشبختی . خوشبختی حق همه ی ما است . زندگی زیبا و آرام برای من وتواست .سعی کنیم آرامش و خوشی را وارد زندگی مون کنیم و یاد بگیریم چگونه می شود خوشبخت و سعادتمند و سالم زندگی کرد.
شهید صیاد شیرازی و احترام به پدر
خیلی اتفاق می افتاد که دوستان و آشنایان برای کارهای خود به پدر مراجعه می کردند و می خواستند به علی بگوید تا مشکل شان را حل کند. علی هم سبک کارش این بود هر کس به او مراجعه می کرد، اگر درخواستش منع قانونی نداشت انجامش می داد و اگر منع قانونی داشت، توجیهش می کرد و علت نشدنش را بیان می کرد.
یک بار یکی از همشهری ها کاری داشت. پدر به علی نامه نوشت. آن شخص به تهران رفته بود و علی به او ناهار هم داده و علت انجام نشدنش را بیان کرده بود. اما او شیطنت کرده، به پدر گفت: دیدی پسرت اعتنایی به تو و حرفت نکرد. این مطلب باعث نارحتی پدر از علی شد.
آن وقت ها علی تیمسار بود و فرمانده نیروی زمینی ارتش. وقتی هم می آمد همه خواهرها و برادرها جمع می شدیم تا ببینیمش. علی از در که وارد شد به سمت پدر رفت تا دستش را ببوسد ؛ اما پدر با ناراحتی علی را هل داد و روی زمین انداخت.
علی دیگر بلند نشد. همین طور با زانو آمد و خودش را روی پای پدر انداخت و گفت: اگر مرا نبخشید از روی پای تان بلند نمی شوم. او التماس می کرد و ما همه گریه می کردیم. آخر کار مادرم به پدرم نهیب زد که «جرا این طوری می کنی مرد. خجالت بکش». پدرم ناگاه تکانی خورد و علی را بلند کرد.
علی وقتی بلند شد بعد از دست بوسی پدر و مادر کنار پدر نشست. گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است. در ضمن حرفها، پدر را روشن کرد که آن شخص حقش نبوده. بعدا پدر مفصل خدمت آن شخص رسیده بود.
راوی: خواهر شهید
کتاب خدا می خواست زنده بمانی؛ کتاب علی صیاد شیرازی. نویسنده: فاطمه غفاری. ناشر: روایت فتح. نوبت چاپ: هفتم-۱۳۹۵٫ صفحات ۱۶۸-۱۶۹ و ۱۸۴٫
شما فرمانده لشکرید؟!
لشکر امام حسین در شهرک دارخوین مستقر بود و یگان دریایی هم داخلش. با حسین میخواستیم برای سرکشی به یگان دریایی برویم. باید از دژبانی عبور میکردیم.
سربازی با لهجه روستایی در دژبانی ایستاده بود. ازم کارت تردد خواست، نداشتیم .
گفت اگر کارت تردد ندارید، نمی شود باید برگردید.
من گفتم ایشان فرمانده لشکر هستند.
سرباز باورش نمی شد. گفت اگر ایشان فرمانده لشکر پس من هم فرمانده تیپم.
هرچه صحبت به درازا می کشید، حسین از او خوشش می آمد. پرسید: فرمانده لشکر باید چه شکلی باشد.
سرباز گفت: آقا! ساده گیر آوردی. وقتی فرمانده لشکر بخواهد بیاید ساز و دوهل و خدماتش به دنبالش می آیند. شیپور می زنند اعلام می کنند. شما دو نفر می خواهید رد شوید، می گوید فرمانده لشکرید. من کلاه سرم نمی رود.
قسم هم خوردم باور نکرد. در این لحظه مسئول دژبانی آمد. حسین را می شناخت، به سرباز گفت: ایشان آقای خرازی فرمانده لشکر امام حسین هستند.
سرباز با تعجب گفت همین آقا؟!
راه را باز کرد؛ اما مطمئن بودم هنوز ته دلش قبول نداشت که حسین فرمانده لشکر باشد.
راوی غلامحسین هاشمی
کتاب زندگی با فرمانده ؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: سوم؛ ۱۳۶۴، صفحه ۳۵
جلوه ای از سبک مدیتی شهید مهدی باکری
آقا مهدی وقتی در سپاه ارومیه بود، در اکثر فعالیت های بچه ها شرکت می کرد. حتی نگهبانی هم می داد.
نصف شب بلند می شد و می آمد و می گفت: چرا مرا بیدار نکردید؟
می گفتیم: برای چه؟
می گفت: برای نگهبانی. نمی خواهید ما از این ثواب بهره ای ببریم.
وقتی می گفتیم: مگر ما مرده ایم که شما نگهبانی بدهید.
می گفت: نقل این حرف ها نیست. همه ما باید امنیت اینجا را حفظ کنیم.
راوی: صمد عباسی
کتاب نمی توانست زنده بماند؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۱۸٫
من تواضع لله رفعه الله
سر ظهر نماز را که خواندیم از مسجد آمدم بیرون و راه افتادم طرف آسایشگاه، بین راه چشمم افتاد به یک تویوتا.
داشتند غذا میدادند چند تا بسیجی هم توی صف ایستاده بودند. مابین آنها یکدفعه چشمم افتاد به او
یک آن خیال کردم اشتباه دیدم دقیق تر نگاه کردم با خودم گفتم شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده گردان شده
رفتم جلو احوالش را که پرسیدم گفتم: شما چرا واسیادی تو صف غذا ، مگه فرمانده گردان...
بقیه حرفم را نتوانستم بگویم. خنده از لبهاش رفت، گفت: مگه فرمانده با بسیجی های دیگه فرقی میکنه که باید بدون صف غذا بگیره؟
یاد حدیثی افتادم:(من تواضع لله رفعه الله) پیش خودم گفتم الکی نیست برونسی این قدر توی جبهه پر آوازه شده
بعدا فهمیدم بسیجی ها خیلی مانع این کارش شده بودند ولی از پس او بر نیامده بودند.
ارادت شهید مهدی زین الدین به بسیجی ها
شب عملیات بود. با حسن باقری آمده بود سر کشی خط. موتور شان لای گل ها گیر کرده بود. کمک شان میکردم تا موتور بیرون بیاید.
گفتم: خسته نباشید! شما اینجا چه کار می کنید؟ خطرناک است.
مهدی گفت: خسته نباشید را باید به بسیجیهای بگویی که در این گل و لای و سختی مشغول جنگ هستند. ما آمده ایم دست و پای شان را ببوسیم.
راوی برادر پورمهدی
کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۲۷
«افتادگی»
مناجات شهید دکتر مصطفی چمران با خدای خود:
ای خدا، من باید از نظر علم نیز از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم.
منبع: کتاب نیایش ها، شهید دکتر مصطفی چمران، به کوشش مهدی چمران، ص16
🍀 تواضع امام 🍀
دیدارمان با امام کمی متفاوت با بقیهی دیدارها شده بود. قیافه و سر و وضع بچهها بیشتربه نیروهای آماده برای عملیات شبیه بود تا ملاقات کنندگانِ امام. طبیعی هم بود؛ تازه از میدان نبرد برگشته بودیم و به مناسبت پیروزی بزرگ در «عملیات فتحالمبین» موافقت شده بود تا با امام ملاقات کنیم. وقتی صحبتهای امام شروع شد، بچهها از شدت شور و اشتیاقی که به امام داشتند شروع به گریه کردند و صدای گریهشان چند باری صحبت امام را قطع کرد.
امام همانطور که به حال و هوای فرزندانشان نگاه میکردند جملهای فرمودند که نشان از تواضع ایشان در برابر رزمندگان بود و با شنیدنش صدای گریهی بچهها بلندتر شد. امام فرمودند: "ما افتخار میکنیم، از هوایی استنشاق میکنیم که شما در آن هوا استنشاق میکنید."
#امام_خمینی رحمت الله علیه
🌹🌹 #تواضع
خانم کیهانی را همه میشناختند، از پزشکان بیمارستان سـر پل ذهـاب بود. هم خانهداری میکرد و هم دکتری و پرستاری. همین که بیکار میشد، آستینها را بالا میزد و برای مجروحین سوپ درست میکرد. انگار نه انگار همـان دکـتری است که زیر آتـش کاتیـوشای دشمن، بالای سر مجروحان میایستد و مداوایشان میکند.
#دکتر_زرین_تاج_کیهانی
بالین نور، ص43 و 44
🌹🌹 #سیره_شهدا
🌹🌹🌹 #تواضع
چند تا سرباز مهمات آوردند و مشغول خالی کردن تریلی بودن.
بسیجی لاغر اندامی می آید طرفشان خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود.
ظهر است و کار تمام شده سربازها دنبال فرمانده اند تا رسید را امضا کند بسیجی عرقش راپاک می کند و رسید را امضا می کند.
#شهید_مهدی_زین_الدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی نادر و دیدنی از حاج قاسم سلیمانی و عشق بازی با امامحسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاجی پور زنده است
من و تو مرده ایم ....
شهید آوینی
✅آستین خالی اش نشان مردانگی بود و عهدی که با ابالفضل العباس (ع) بسته بود!
با یک دست قطع شده آنقدر در جبهه ماند تا مزدش را گرفت! 😢
شهید #محسن_امیرکانیان
فرمانده واحد دیده بانی لشکر 21 امام رضا(ع)
📚 @fatemi222
😢پیکرهای پاک #شهدای_نوجوان در میدان مین
♦️عملیات رمضان -تیرماه 1361
✳️برای پایداری این انقلاب هزینه های بسیاری داده ایم.😔
♦️امام خمینی(ره):
ماسرِسازش با کفر را نداریم!
——————-
#امام و #شهدا سالها پیش پرچم #استکبار_ستیزی را بر دوش گرفته اند.
تمام صحنههای جنگ و شهادت یکطرف ؛
وقتیکه پسرها را برای مادرها میآوردند یکطرف ، جگر می سوزاند ....
#مادرانه
#وداع_آخر
#شهید_میرسعید_یوسفنژاد
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🚩اخلاق و رفتار #شهیدتهرانی_مقدم:
🌹نصیحت شهید تهرانی مقدم به علی پروین
...با آدمهای بزرگ ورزشی جلسه گذاشتیم که یکی از آنها «علی پروین» بود. آن زمان علی پروین «پرسپولیس» را در اختیار نداشت و خانهنشین بود. از طریق یکی از دوستان به نام «مهدی گنجی» جلسهای با علی پروین هماهنگ کردیم و سه نفری به گفتوگو در این باره نشستیم... یادم هست وقتی علی پروین، حاج حسن را دید، انگار ۵۰ سال است او را میشناسد. خیلی خوش برخورد، با ادب و با کمالات کنار حاج حسن آقا نشسته بود و با هم شوخی میکردند. بحث ورزشی که شد، علی پروین به کاپهای ویترینش اشاره کرد و گفت: «حاج حسنآقا! میبینی. این کاپها را زمانی که من در پرسپولیس بودم به دست آوردم»...
🌹حاج حسن گفت: «حاج علیآقا! برای آخرتتان چه جمع کردید؟ میخواهید این کاپها و این مقامها را در آن دنیا جمع کنید و بگویید خدایا، من کاپ دارم؟ خب، همه کاپ دارند، آیا وزن کارهای فرهنگی و معنوی شما هم اندازه وزن این کاپهایتان هست؟ از این بابت هم خودتان را بالا کشیدهاید؟»
بعد با تواضع خودش را مثال زد و ادامه داد: «من هم کاری نکردم ولی شما الگوی مردم و جوانها هستید. بیایید در بخش فرهنگی کار دیگری انجام بدهید» مثالی هم آورد و گفت: «وقتی شما بروید در نماز جمعه و نماز جماعت شرکت کنید، میبینید که مردم چقدر از شما الگو میگیرند و چون علی پروین در نماز جمعه، راهپیمایی، کار خیر، شرکت کرده، آنها هم میکنند. آن وقت شما توانستهاید جوانها را به نماز جمعه بکشانید. لذا بیایید در بحث فرهنگی کار کنید. همین مقدار که مدال دارید، به همین اندازه هم بیایید، در بحث معنوی و فرهنگ کار کنید، اینها دست شما را در آخرت میگیرد و انسان را نجات میدهد، گرهگشای انسان است و انسان را جاودانه نگه میدارد، والا کاپ را خیلیها بردهاند و تمام شده است.»
🌹علی پروین که چشمانش قرمز شده بود، گفت: «حاج حسنآقا! من رفیقی مثل شما نداشتیم که چنین حرفهایی را به من بزند. همه آمدند و بهبه و چهچه کردند و رفتند. شما آمدید و دلم را روشن و چشمم را باز کردید. بنده در خدمت شما هستم. باعث افتخار من است که در کنار شما و در خدمت شما باشم که هم دنیا را دارم و هم آخرت را...
🌹 يك روز با حسن مقدم رفتيم استاديوم آزادي بازي استقلال و پرسپوليس بود. زماني كه اذان مغرب و عشاء را گفتند در استاديوم، داشتيم بازي را می ديديم همان جا ما، با پيش نمازي حسن آقا نماز جماعت خوانديم، هيچ عذر و بهانه ای براي ايشان نمی توانستي عنوان كني كه نماز اول وقت ايشان به تاخير بيفتد. نماز كه می خواند چند آيه قرآن می خواند و اگر فرصت بود زيارت عاشورا هم می خواند، و از اين اعمال ايشان نيرو می گرفتند. اينها دليلي شد كه ايشان به نقطه ای اوجي كه بايد می رسیدند،رسیدند و درآنجا قرار گرفتند.
#کتاب_ذوالفقارولایت
https://eitaa.com/fatemi48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هرگز نمی گذارم ، صدای حاج همت در درونم گم شود....
این سردار بزرگ خیبر، قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است...
🌴 #نصرت_دست_خداست
راوی روایت فتح
شهید سید مرتضی آوینی