#سیره_شهدا
نمازشبش هیچ وقت ترک نمیشد...
💢هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شبهای او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود.
💢 من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزلشان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشکها و صدای نالههای او برای نماز بیدار میشدم....
📚راوی سردار معروفی
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
@BayaneNab-نگاه شهید کاظمی به پست و مقام!.pdf
حجم:
155.8K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 نگاه شهید کاظمی به پست و مقام! 🔖
🌷از همسایه ها که همکار احمد بودند؛ شنیده بودم به همین زودی می شود فرمانده نیروی زمینی سپاه.
چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد.
🔻 #سیره_شهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
@BayaneNab-یادگیری زبان های خارجی در سیره شهید مجید زین الدین.pdf
حجم:
186K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖یادگیری زبانهای خارجی در سیره شهید مجید زین الدین
🌷مجید استعداد خاصی در فراگیری زبان داشت. وقتی سقز مدرسه می رفت همانجا زبان کردی را از دانش آموزان یاد گرفته بود و یک نوار کردی آورده بود و برای ما ترجمه میکرد.
📎 #شعبان
📎 #سیره_شهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
@BayaneNab-توسل به امام زمان علیه السلام در سیره شهید محمد رضا تورجی زاده.pdf
حجم:
302.7K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖توسل به امام زمان علیه السلام در سیره شهید محمد رضا تورجی زاده
🌷در عملیات والفجر دو، همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه اسباب ظاهری قطع بود.
📎 #شعبان
📎 #سیره_شهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
@BayaneNab-گِله امام زمان به شهید سید اسد الله مدنی.pdf
حجم:
194.2K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 امام زمان به شهید سید اسد الله مدنی 🔖
🌷 یک شب در نجف پشت شهید مدنی نماز خواندنم. وقتی مسجد خلوت شد، دیدم شروع کرد به گریه کردن . . .
📎 #شعبان
📎 #سیره_شهدا
🌹فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi222/4587
#سیره_شهدا
📌حساسیت یک فرمانده به پرهیز از اسراف در وعده افطار
شبی از شبهای ماه مبارک رمضان، سرهنگ بابایی، همراه با خانواده در منزل ما بودند.
هنگام افطار در سفره، خرما، الویه و خورشت قیمه بود. ایشان به بنده اعتراض کردند و گفتند: آقای رحیمی! شما که الویه درست کرده اید دیگر چه نیازی به خورشت بود؟
آنگاه با ذکر حدیثی تذکر دادند که یک نوع خورشت بیشتر سر سفره نباشد.
🔹راوی: ستوان محمدعلی رجبی
#سیره_شهدا
🌷 اتش سنگینی روی خط بود. خلیل پشت لودر نشسته بود و با مهارت خاصی در میان ترکش ها و خمپاره ها خاکریز می زد. ناگهان, لودر از حرکت ایستاد. فکر کردیم اتفاقی برای خلیل افتاده, اما پیاده شد و شروع کرد به قدم زدن. دویدم سمتش, گفتم چی شده, تو این وضعیت حساس چرا کار را رها کردی.
سر به زیر گفت:یک لحظه غرور مرا گرفت که چه خوب دارم کار می کنم!
گفتم نکند دارد برای نفسم کار می کنم. پیاده شدم تا غرورم بریزد, بعد که حس کردم برای خدا کار می کنم, کار را ادامه می دهم!
چند دقیقه بعد, سبکبال سوار شد و کار را تمام کرد...
🌱🌹🌱🌹
#شهید خلیل پرویزی
#سیره_شهدا
بسیجی شهید علیاکبر رکابساز
🔹نکتهای از رفتار و منش این شهید عزیز
خواهر شهید رکابساز میگوید:
۱۵ سالش بود، برادرم از آلمان یکدست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد، اما یک بار هم نپوشید!
گفتم: چرا؟! این لباس را نمی پوشی؟!
بیدرنگ جواب داد:
من تابلوی استعمار نمیشوم…
#سیره_شهدا
📌حساسیت یک فرمانده به پرهیز از اسراف در وعده افطار
شبی از شبهای ماه مبارک رمضان، سرهنگ بابایی، همراه با خانواده در منزل ما بودند.
هنگام افطار در سفره، خرما، الویه و خورشت قیمه بود. ایشان به بنده اعتراض کردند و گفتند: آقای رحیمی! شما که الویه درست کرده اید دیگر چه نیازی به خورشت بود؟
آنگاه با ذکر حدیثی تذکر دادند که یک نوع خورشت بیشتر سر سفره نباشد.
🔹راوی: ستوان محمدعلی رجبی
برخورد با نامحرم در سیره شهید حسن باقری.pdf
حجم:
106.5K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖برخورد با نامحرم در سیره شهید
حسن باقری🔖
🌷غلام حسین از همان اوایل جوانی متدین و پای بند به احکام شرعی بود. سعی می کرد به صورت نامحرم نگاه نکند. 🌷
📎 #سیره_شهدا
✅داستانهای شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/280
#سیره_شهدا
رابطه عاشقانهای با خدا داشت.
یک بار به من گفت: خدا...خدا...خدا...
همه چیز دست خداست..!
تمام مشڪلات بشر به خاطر دوری از خداست..
ما باید مطیع محض او باشیم او از سود و زیان ما خبر دارد.
هر چه گفته باید قبول ڪنیم.
چون خیر و صلاح ما همین است.
#شهید_ابراهیم_هادی
🌸 🌸
✍️ #سیره_شهدا
با اینکه از گل خریدن و هدیه دادن و محبت کردن کم نمیگذاشت، ولی چند وقت یک بار میپرسید : «از من راضی هستی؟»
بنای زندگی را گذاشته بود بر محبت. میگفت:
«وقتی همسرت از تو راضی باشد خدا یکجور دیگری نگاهت میکند.»
حرفهایش به دل مینشست. حتی اگر هزار بار هم حرفی را شنیده بودی، اما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاً سخنران قابلی بود. منبرهایش همه گل میکرد.
قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق میکرد تا همه حرفهایش سند داشته باشد. موضوعی انتخاب میکرد که کارایی داشته باشد و دردی از مردم دوا کند.
راوی؛همسر شهید
#شهید_حاج #محمد_پورهنگ
https://eitaa.com/fatemi48/280