eitaa logo
نفوس مطمئنه
523 دنبال‌کننده
954 عکس
620 ویدیو
91 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🕊.. ایتایی معنوی با تم های شهدایی😍 •| شهید ابراهیم هادی |• تم شهدایی 😍❤️ 🍃🌹🍃 @fatemi222
291892327.pdf
3.54M
شما دعوت شدین به خواندن تأثیر گذارترین کتابی که حضرت آقا❤️ دلش نیومد اون رو از روی میزش برداره کتابی که خوندش زندگی خیلی ها رو متحول کرده🥺 📚 "روایتی از پهلوان بی مزار شهید گمنام ابراهیم هادی" 🍃🌹🍃 @fatemi222
طرح پلاک شهید ابراهیم هادی 🍃🌹🍃 @fatemi222
طرح پلاک شهید ابراهیم هادی 🍃🌹🍃 @fatemi222
🔸چند خاطره از شهیدی که بسیار خوش‌برخورد بود؛ و اگر هم عصبانی میشد با خواندن "سوره والعصر" خود را آرام می‌کرد... 🌼 |ﻣﺎدر شهیدمصطفی اکرمی درﺑﺎره ﺗﻮﻟﺪش میگه: در ﺧﻮاب ﺳﻴ‪ﺪى رو دﻳﺪم ﻛﻪ ﺳﻴﺐ ﻗﺮﻣﺰ ﺧﻮشرﻧﮕﻰ رو ﺑﻪ ﻣـﻦ داد و ‫ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ رو ﻧﻴﻜﻮ ﻧﮕﻪدار. ﺑﻌﺪ از اﻳﻦ ﺧـﻮاب ﻣﺘﻮﺟ‪ـﻪ ﺷـﺪم که ﻣـﺼﻄﻔﻰ رو باردارم... 🌼 |متواضع و فروتن بود و از مسئولیت‌هاش[مثل فرماندهی در جبهه] به دیگران چیزی نمى‌گفت. همسرش رو به اجراى فرایض مذهبى و پوشش اسلامى سفارش مى‌‏کرد و همیشه به خانومش می‌گفت: «من در جبهه مسئولم و تو در پشت جبهه» 🌼 |خود شهید تعریف می‌کرد: یه بار توی ﺟﺒﻬﻪ داﺧﻞ ﺳـﻨﮕﺮ ﺑـﻮدﻳﻢ که چشممون خورد به یه ‫ﻛﺒﻮﺗﺮ زﻳﺒﺎ... کبوتر ﺑﺎ ﺷﺘﺎب ﭘﺮ ﻣﻰزد و از ﻣﺎ دور ﻣﻰﺷﺪ. ﻣﺎ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ زﻳﺒﺎﻳﻰ‌اش ﻗـﺮار ﮔﺮﻓﺘـﻪ ‫ﺑﻮدﻳﻢ ﻧﺎ ﺧﻮدآﮔﺎه ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ رﻓﺘﻴﻢ. ﺑﻪ ﻣﺤﺾ اینکه از ﺳﻨﮕﺮمون دور ﺷﺪﻳﻢ، ﺧﻤﭙﺎره‌اى ﺑـﺮ روى ﺳـﻨﮕﺮ ‫اﻓﺘﺎد و ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ. 🌼 | مصطفی ‫درﺑﺎره ﺟﻨﮓ ﻣﻰﮔﻔﺖ: درسته ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﻣـﺸﻜﻼﺗﻰ رو ﺑـﻪ ﺑـﺎر آورد، وﻟـﻰ در ﻛـﻞ ﻣـﺮدم ﻣـﺎ رو ﺳﺎﺧﺖ. 🌼 |در آﺧﺮﻳﻦ ﻣﺮﺧﺼ‪ﻰ، وقت ‫ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﻰ داﻳﻰاش ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻛﻰ ﺑﺮ ﻣﻰﮔﺮدى؟ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ اینبار ﺑﺎ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮ ﻣﻰﮔﺮدم. همینجور هم شد؛ به شهادت رسید و ‫ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮزﻧﺪش ﻣﺼﻄﻔﻰ ﭼﻬﺎرﻣﺎه بعد از ﺷﻬﺎدت ﭘﺪرش در ۲۵ ﺗﻴﺮ ۱۳۶۲ ﺑﻪ دﻧﻴﺎ اومد. 📚منبع: نویدشاهد [بنیاد شهید و امور ایثارگران] ‌‌‌‌____________________ 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شرح حال شهدا را بخوانید ✏️ رهبر معظم انقلاب: من نمیدانم شماها این کتابهای شرح حال شهدا را میخوانید یا نه؛ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم؛ برای من حقیقتاً استفاده دارد. من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد که شرح حال این شهدای عزیز را، بخصوص بعضی‌شان را که خیلی معنویّت دارند، بخوانید؛ اینها استفاده کردند. 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
✅ به‌خاطر نمازهای اول وقتم، این‌جا هم فرمانده‌ام! ✍جاده‌های کردستان آن‌قدر ناامن بود که وقتی می‌خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را می‌گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی‌کردی؛ اما زین الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید می‌ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه‌ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می‌کرده. یک عده هم همراهش بوده‌اند. گفته بود «تو این‌جا چی کار می‌کنی؟» جواب داده بوده «به‌خاطر نمازهای اول وقتم، این‌جا هم فرمانده‌ام.» شهید🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/fatemi48
چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند در تمام ِ مدت سرش بالا نیامد ؛ نگاهش هم به زمین دوخته بود . خانم‌ها که رفتند ، رفتم جلو گفتم : تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی‌اندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات ، اینا فکر نکنن تو خشك و متعصبی و اثر حرفات کم شه ..؟ گفت : من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند :) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹🍃 @fatemi222
🕊 آخرین باری که مهدی به ایران اومد با هم بہ رفتیم بعد از اینکه زیارت ڪردیم تو صحن سقاخونه دیدم وایساده و می خنده به مهدی گفتم: چیه مادر، چرا میحندی؟ گفت: مادر امضای شهادتم رو از آقا (ع) گرفتم! 🌹 🍃🌹🍃 @fatemi222
📌 وعده شهید متوسليان برای حمله شبانه به اسرائیل 🔷️ حاج احمد متوسلیان در آخرین سخنرانی خود روش حمله به اسرائیل را ترسیم کرد و گفت: روزى را نزديک خواهيم نمود كه اسرائيل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد...باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم، همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيست‏ها، به جهانيان ثابت كنيم كه ما به اتكا به می‏جنگيم، نه به اتكاى هواپيما، نه با موشک هاى سام، نه با تانک، نه با توپ، نه با آتش جنگ‏افزارهاى مادى ‏مان. ◇ ان ‏شاءالله... 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
☀️ذاکر قریب البکا و سرباز امام زمان (عج) 🌷روایت می‌کنند، آیت‌الله بهاءالدینی (ره)، استاد این شهید بزرگوار که خود تندیس عرفان و آیینه بصیرت و ‌سالک واصل است، او را «ذاکر قریب البکا» نامید. زمانی که آیت‌الله بهاءالدینی (ره) بعد از شهادت جلال از اصفهان می‌گذشتند، به همراهان گفتند: «من ستون نوری می‌بینم که از یک‌گوشه اصفهان تا عرش اعلی امتداد یافته است» زمانی که همراهان اتومبیل را تا محل موردنظر هدایت کردند، به گلستان شهدای اصفهان رسیدند و آن زمان آیت‌الله بهاءالدینی گوشه‌ای از گلستان شهدا را با دست نشان دادند و گفتند: این ستون نور از اینجا برمی‌خیزد و زمانی که همراهان به محل موردنظر رفتند، سنگ مزار شهید روحانی جلال افشار را مشاهده کردند. حضرت آیت‌الله‌العظمی بهاءالدینی مکرر می‌فرمودند «آنکه اذان را بامعنا می‌گوید، اذان بگوید» و منظور ایشان جلال افشار بود. وقتی هم پس از شهادت او، عکسش را به محضر آیت‌الله بهاءالدینی عرضه کردند، بی‌اختیار اشک از چشمان ایشان جاری شد، به‌طوری‌که قطرات اشک روی عکس جلال افتاد، در همین حین ایشان گفتند: «امام زمان (عج) از من یک سرباز خواست، من هم صاحب این عکس را معرفی کردم. اشک من، اشک شوق است.» ؛ شهید امام زمانی(عج) 🌷چه سعادتی بالاتر از اینکه سرداری در میدان جنگ در هنگام گفتن اذان و زمانی که به ذکر «محمد رسول‌الله» برسد شهد شهادت بنوشد، آری سرانجام سردار روحانی جلال افشار پس از تلاش و کوشش بسیار در تحقق آیین زلال محمدی  در تاریخ 24/4/1361 در عملیات رمضان با زبان روزه و درحالی‌که ذکر اذان بر لبش بود، از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش قرار گرفت و آسمانی شد... 🌷دار و ندار جلال ایمانش بود و یک موتورسیکلت خراب! 🌷شهید افشار نام امام زمان را که می‌شنید، بی‌اختیار گریه می‌کرد، یکی از هم‌رزمانش تعریف می‌کند: رفته بودند کوه؛ بعد از نماز مغرب و عشا، دعاى توسل خواند و نام امام زمان (عج) را برد. صداى هق ‌هق گریه‌اش بلند شد و بعد با شور و سوز و وجد و نیاز خواند: بیا بیا که سوختم ز هجر روى ماه تو/ بهشت را فروختم به نیمى از نگاه تو / اگر نیست باورت بیا که روبه‌رو کنم / بدان امید زنده‌ام که باشم از سپاه تو. 🌷دوستانش می‌گویند: آقا جلال همیشه می‌گفت دنیا ارزش آن را ندارد که به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم، داروندار جلال ایمانش بود، وسیله‌اش یک موتورسیکلت همیشه خراب بود و این را از دستان همیشه روغنی و سیاه او زمانی که قبض حقوق یتیمان و مشمولان طرح شهید رجائی را توزیع می‌کرد، می‌شد فهمید! 🌷سرلشگر سید یحیی رحیم صفوی از هم‌رزمان شهید در خصوص حالات او می‌گوید: اهل ایمان بود و یقین وجود پاکش از عشق به ولایت لبریز بود؛ ‌اهل عمل بود و حال، نه اهل قیل‌ و قال، چونان دریا ‌ظاهری زیبا، آرام و پر ابهت داشت و در درون پر رمز و رازش غوغایی بود از ارتباط دائم با مبدأ هستی و ذات اقدس ربوبی و ذکر پیوسته،‌ دعای کمیل و راز و نیازهای عاشقانه او با محبوب زبانزد هم‌رزمان و هم‌سنگرانش بود، ‌گویا ره صد ساله را یک‌شبه پیموده و به مقاماتی از عرفان نائل گردیده بود... 🌷محبت و ارادت وافر او به اهل‌بیت عصمت و طهارت هنوز هم در خاطره‌ها هست. همچنین عشق زائدالوصف او به نائب امام عصر (عج) و ولی‌فقیه مثال‌زدنی بود، چنانکه در سفری برای زیارت حضرت امام خمینی (ره) به جماران عزیمت نمود که براثر ازدحام جمعیت توفیق ورود به حسینیه جماران را نیافت و موفق به زیارت سیمای ملکوتی حضرت امام (ره) نشده بود، با چشمانی اشک‌بار فریاد زد «السلام علیک یا روح‌الله»‌و به دوستانش گفت: «‌ما امام را با چشم دل زیارت کردیم» کتاب شهدا و اهل بیت، ناصر کاوه برشی از زندگی روحانی شهید، جلال افشار 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
🌹فرمانده شهید لشکر 27 حضرت رسول(ص) و ارتفاعات 143 ♦️ارتفاعات 143 بود و پاتک سنگین دشمن و سه فرمانده ای که هر کدام سلاحی به دست داشتند و در حال شلیک بودند. اکبر زجاجی، رضا چراغی و عباس کریمی را می گویم. حال و هوای عجیبی داشتند و همه هوش و حواسشان به دفع پاتک دشمن بود. ♦️از کل بچه ها فقط همین سه فرمانده و سه بچه بسیجی سالم مانده بودند و طوری عمل می کردند که دشمن گمان کرده بود که با تعداد نیروی بالایی در حال جنگ است. ♦️سریع خودم را به عباس رساندم و گفتم زود برگردید عقب که عباس با نگاه معناداری رو کرد به من و گفت خودت برو عقب ،یک بار ما را جلو فرستادی ما هم عقب بیا نیستیم. ♦️در همان نزدیکی شیاری بود که دشمن قصد ورود از آن را داشت و هلهله ای به راه انداخته بودند. رضا از این رفتارشان عصبانی شد و قناسه یکی از بچه ها را برداشت و عده ای از آنها را راهی جهنم کرد و از طرفی هدایت آتش توپخانه را هم بر عهده گرفته بود و مدام گرای تانک های دشمن را به نیروهای خودی می داد و آنها هم آتش را بر سر آنان خالی می کردند. ♦️به عقب برگشتم و عصر که شد باز به مقر بچه ها برگشتم دیدم عباس و یکی دو تا از بچه ها جنازه ای را روی برانکارد می گذارند و از ارتفاع پایین می آیند. جلوتر که رفتم پیکر غرق به خون رضا را دیدم که سینه اش با ترکش بزرگی شکافته بود. عباس نگاهی به من کرد و گفت: رضا به آرزویش رسید امروز قسمت او بود 🌹شهید رضا چراغی، فرمانده لشکر 27 حضرت رسول (ص) که در ارتفاعات 143 به تاریخ بیست و پنجم فروردین سال 62 به درجه رفیع شهادت نایل شد. 🌹شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃 @fatemi222
🔴نمیخواهم مزاحم وقت حضرت امام بشوم 🌹همسر شهید چراغی نقل میکند : ایشان علاقه قلبی به امام داشتند. البته دلشان نمیآمد مزاحمشان بشوند. به عنوان مثال، وقتی ایشون میخواستند عقد بکنند، بچه ها از حضرت امام برایش وقت گرفته بودند ♦️ولی ایشان موافقت نکرده بود. گفته بود من نمیخواهم مزاحم وقت حضرت امام بشوم وآقای گیلانی خطبه عقدشان را جاری کردند. 🌹شهید رضا چراغی، فرمانده لشکر 27 حضرت رسول (ص) که در ارتفاعات 143 به تاریخ بیست و پنجم فروردین سال 62 به درجه رفیع شهادت نایل شد. 🌹شادی روحش صلوات ‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین شهید شهرستان گناباد بیشتر بشناسیم او اولین فرمانده ای بود که در جنگ تحمیلی عراقی ها را از حمیدیه تا تنگه چزابه و تپه های الله اکبر عقب راند #_ مهمتر اینکه طراح عملیات شبانه در جنگ تحمیلی نام گرفت #_ و تنها عملیاتی که در طول 8 دفاع مقدس نام عملیات بنام طراح و فرمانده آن عملیات نامگذاری شده است. ✅ شهید غيور اصلی 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
صبحانه ای که به خلبان ها میدادم،کره، مربا و پنیر بود. یک روز شهید کشوری مرا صدا زد گفت: فلانی! گفتم: بله گفت: شما در یک منطقه‌ی جنگی در مهمان سرا‌ کار میکنید. پس باید بدانید مملکت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر میبرد. شما نباید کره،مربا و پنیر را باهم به ما بدهید. درست است که ما باید با توپ و تانک های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمیشود ما این گونه غذا بخوریم. شما باید یک روز به ما کره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از این ها استفاده کنیم وگرنه این اسراف است.من از شما خواهش میکنم که این کار را نکنید. من گفتم: چشم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/fatemi48
💢 گفتارهایی زیبا و شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم در خصوص قدس شریف و مردم مظلوم و مقاوم فلسطین 🎙 : آیا فلسطنییان یک‌بار دیگر به سرزمین خویش باز خواهند گشت..!؟ آتش این امید نه تنها در دل‌ها فرو ننشسته است ،‌ بلکه هر چه می گذرد شدت و حرارت بیشتری می یابد . اسرائیل خلاف آنچه از آغاز انتظار می برده است ، بعد از گذشت نیم قرن از اشغال فلسطین هنوز هم به ثبات سیاسی همچون آرزویی دست نیافتی چشم دوخته است . هر چه می گذرد آتش انقلاب فروزان‌تر می شود چرا که فلسطینیان اکنون دیگر دریافته اند که مسأله آنها هرگز بر آب و خاک توقف نمی‌یابد ، اگر چه نتیجه ظلمی که بر آنها رفته آوارگی و دور افتادن از وطن است . انتخاب «سرزمین فلسطین» برای این مقصد شوم ( تاسیس رژیم جعلی اسرائیل ) از آنجا انجام گرفته که "قلب عالم اسلام " و خاستگاه تاریخی انبیاء است و امروز مردم فلسطین این حقیقت را به روشنی دریافته اند. امروز وعده های قرآن به تحقق نهایی خویش نزدیک شده است و امت اسلام دریافته است که چگونه باید برای آزادی قدس اقدام کند . برادران بشتابید... قدس عزیز در انتظار است...! ✌️نصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/fatemi48
آمده بود مرخصے ، سر نماز بود ڪه صدای آخ شنیدم، نمازش قطع شد ، پرسیدم چی شد؟ گفت: چیزی نیست ! توی حمام باندهای خونی بود، نگرانش شدم، فهمیدم پایش گلوله خورده، زخـمی است، دکتر گفته باید عمل شود تا یک هفته هم نمی‌توانی باندش را باز کنی. باند ࢪا باز کرده بود تا وضو بگیرد. گریه کردم و گفتم: «با این وضع به جبهه می‌روی؟» رفیقش که دنبالش آمده بود، گفت: «نگران نباش خواهر، من مواظبشم» با عصبانیت گفتم: «اشکالی ندارد، بروید جبهه، ان‌شاءالله پایت قطع می‌شود، خودت پشیمان می‌شوی و برمی‌گردی» علی بهم نگاه کرد و گفـت: «ما برای دادن سر می‌رویم، شما ما را از دادن پا می‌ترسانی؟!»؛ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/fatemi48