eitaa logo
نفوس مطمئنه
381 دنبال‌کننده
916 عکس
591 ویدیو
81 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 🌸🌸🌸 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
و چقدر این تصویر پر از حرفه پر از تلنگره پر از فهمیدنه پر از نفهمیدنه... 💔
🔹مثل چمران ▪️امروز سالروز شهادت مردی است که موفقیت و پیروزی را در هجرت می دید.هجرت از شهرت! هجرت از شهوت، هجرت از ثروت،هجرت از قدرت....! هجرت از میدان های مین کار ساده ای نیست،و شهادت ساده ترین کار چمران بود و هجرت سخت ترین کارش ... قطعا شهادت، سعادت است اما برای رسیدن به شهادت،باید اهل هجرت شد،مثل چمران...
🔰 اینجور هم نبود که یک آدم خشکى باشد که لذات زندگى را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش ذوق بود، عکاس درجه یک بود - خودش به من میگفت من هزارها عکس گرفته ام، اما خودم توى این عکسها نیستم؛ چون همیشه من عکاس بوده ام - هنرمند بود. دل باصفائى داشت؛ عرفان نظرى نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدى و سلوک عملى هم پیش کسى آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا. (شهید چمران از دیدگاه مقام معظم رهبری) 🖤 ۳۱م خردادماه، سالروز شهادت شهید دکتر مصطفی چمران 🔻آدرس سایت و آیدی ما در سروش و ایتا: 📌@congress18000 🌐yadvarane.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل بمیرید ۳۱ خرداد ماه سالروز شهادت دانشمند عارف شهید دکتر مصطفی چمران فرمانده جنگ های نامنظم در منطقه دهلاویه گرامی باد. گروه راویان سردار شهید جعفر خانلری شهرستان تربت جام دفتر حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس شهرستان تربت جام
تا ۳۱/خرداد سالروز شهادت دکتر چمران, با خاطراتی از این شهید درخدمت شما دوستان هستیم 💥قسمتی از نیایش شهید چمران: من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاس ها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد. ✳️اولین هدیه ی به همسرش👈  من در آن هنگام حجاب مناسبی نداشتم و این باعث شده بود تا برخی از بچه‌ها نسبت به من احساس دوری و بیگانگی داشته باشند ولی دکتر چمران همواره کوشش می‌کرد تا ارتباط مرا به بچه‌ها نزدیک نماید. من در به روستاهای جنوب لبنان، با دکتر چمران همراه می‌شدم، البته در آن هنگام هنوز ازدواج نکرده بودیم. یادم هست روزی در حالی که در یک روستا درون خودرویی نشسته بودیم، دکتر چمران هدیه‌ای به من داد و آن هدیه یک روسری گلدار بود. چمران لبخند زیبایی زد و به من گفت: بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. من از همان جا روسری را روی سرم گذاشتم. راوی: ، همسر شهید چمران 💐نمازهایت را عاشقانه بخوان ، حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری . قبلش فکر کن چراداری نماز میخوانی وبا چه کسی قرار ملاقات داری. آن وقت کم کم لذت می بری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی ولی از تکرارشان لذت می‌بری. تکرار هیچ چیز در این دنیا جز نماز قشنگ نیست. 💥به قول چمران؛ بیزارم از چیزهایی که دیگران صبح تا شب بخاطر آن می دوند! وقتی سقف تلاش و طلب آدم ها می شود، بزک کردن قیافه و لباس و خانه و ماشین شان. وقتی بازی دنیا را آنقدر جدی گرفته اند که به خاطرش آرامش ندارند و در راهش دروغ می گویند و سر هم کلاه می گذارند. جایی که فکر به آسمان نشود، پرواز هم معنا ندارد و من دلم نمی خواهد دنیا "اکبرُ هَمِّنا" باشد. خدا نکند دنیا بزرگترین هم و غم ما قرار گیرد. می خواهم عاشق باشم و بسوزم و نور دهم و بزرگترین نعمتم خدمت در راه خدا باشد 🌷ابتکار شهید چمران وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت: "دکتر گفته قوطی ها شو سالم نگه دارین." بعد خودش پیداش شد، با کلی شمع. توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد. شب قوطی ها را فرستادیم روی اروند. عراقی ها فکر کرده بودند غواص است، تا صبح آتش می ریختند! 🌷خدای بچه ها که بیدار است ✨شهید چمران وقتی یتیم خانه ای رادر لبنان دایر می کند در آن فضا به خانمش می گوید ما از این به بعد غذایی را می خوریم که این یتیم ها می خورند. همسر لبنانی شهید چمران تعریف می کند که یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود... مصطفی آن شب دیروقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همین که خواست بخورد از من پرسید که آیا بچه ها هم از همین غذا خوردند؟ گفتم نه بچه ها غذای یتیم خانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته، چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچه ها بخورند. به او گفتم حالا که بچه ها خوابند و شما هم که همیشه رعایت می کنید این دفعه این غذارا بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن وگفت بچه ها خوابند خدای بچه ها که بیدار است... یک جاذبه خدایی در دکتر بود که همه را به سوی خود جذب می‌کرد... 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
🌹 با قسمتی از 👈به استقبال سالگرد در روز ۳۱ خرداد ماه، شهادتش می رویم👇 🎈خدایا👈خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم 🎈خدایا👈 ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی... فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست ، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است 🎈خدایا👈ترا شکر می کنم که به من نعمت "توکل" و "رضا" عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم 🎈خدایا👈در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک، مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی 🎈خدایا👈 تو مرا عاشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را چشاندی. ارزش شهادت را آموختی 🎈خدای👈من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد 🎈خدایا👈 از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم 🎈خدایا👈  فقر و بی چیزی بزرگترین ثروتی بود که خدای بزرگ به من ارزانی داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند کرد که زمین و آسمان ها نیز در نظرم ناچیز شدند. هنگامی که شهیدی خون پاکش را در اختیارم می گذارد و فقر اجازه نمی دهد که یتیمانش را نگبهانی کنم. هنگامی که مجروحی در آخرین لحظات حیات به من نگاه می کند و با نگاه خود از من تقاضای کمک دارد ، من می سوزم، آب می شوم و قدرت ندارم کمکش کنم. هنگامی که در سنگر خونین ترین قتالها و جنگ آوری، از گرسنگی شکمش خشک شده و نمی تواند آب را از گلو فرو بدهد من که اینها را می بینم و صبر می کنم دیگر ترس و وحشتی از فقر ندارم. این قفس آهنین را شکسته ام و آنقدر احساس بی نیازی می کنم که زیر سخت ترین ضربه ها و کوبنده ترین هجوم ها از هیچ کس تقاضای کمک نمی کنم 🎈خدایا👈 من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است 🎈خدایا👈 از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسر نمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم...   🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
2.mp3
2.13M
🎙️شهدا و انتخابات✨ 💠 موقع انتخابات، تاکید شهید حاج سعید سیاح روی دو واژه بود ✅ مومن & انقلابی ⚠️ کسی‌که آرمان های امام و انقلاب رو محقق کنه... 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
اجتهاد در شوخ طبعی 😂🤣 دوران جنگ تحمیلی ─┅═༅𖣔༅═┅─ ▫️ یادش بخیر شهید کریم کجباف صبح سردی در اردوگاه پلاژ بیدار شده و برای وضو از چادر خارج شدیم! کریم کجباف زیر چند پتوی گرم خوابیده بود و بیدار نمی شد! یکی یکی وضو گرفته، درحالی که بخار از دست های خیس بلند می شد، داخل چادر می شدیم! از اینکه " کجباف" همچنان در بستر نرم و گرمش جا خوش کرده بود زورمان آمد!! 😬 علی رنجبر و اکبر شیرین علیه کجباف متحد شدند تا او را به هر قیمتی شده از زیر پتو بیرون بکشند! من و احمدرضا هم جانب کجباف را گرفتم و کل کل شروع شد! 😀 در خلال صحبت ها، کجباف به آرامی سر از زیر پتو بیرون آورد و گفت: " حسن جان ، مرحبا ! از تو خوش آمد. دختر خاله ای دارم ، خوب و محجبه ! مناسب تو . ان شاءالله بعد از عملیات یادت باشد، صحبت کنم تا با هم فامیل شویم! ☺ من هم از کجباف تشکر کردم! احمدرضا ناصر از کجباف خواست تا جانب انصاف را نگهدارد چرا که او هم طرفدار او بوده! کجباف با متانتی خاص و با آرامش گفت: " احمد! هر چند قیافه مناسبی نداری اما از آنجا که همشهری هستیم، برایت فکری خواهم کرد... با خاله صحبت می کنم. به من محبت دارد، حتما برای دخترش قبول خواهد کرد!! لحن علی رنجبر هم تغییر کرد و گفت: " کریم ما سال هاست با هم رفیق و هم رزمیم! .... عملیات بدر را فراموش کردی؟ .... شوخی های مرا به دل نگیر .‌... 😄 و علی اکبر شیرین (شهید) هم فی البداهه سخن را عوض کرد و از " کریم کجباف" و شجاعتش گفت و از لطافت و بزرگیش.!!!🤣 کجباف با تمام هنر و ظرفیت شوخی اش، خیره در چشم علی رنجبر و اکبر شیرین نگاه کرد و گفت: " هر چند که از شما دو نفر چندان دل خوشی ندارم اما چه کنم با این دلم؟! چه کنم با این دل که رئوف و نازک است! " کافیه دیگه! التماس نکنید! بعد از عملیات که اهواز رفتم برای شما هم صحبت می کنم"!!! از کریم تشکر کردیم و پتو زیر بغلش گذاشتیم و... وقتی کجباف خواست از چادر خارج شود، گفت: " آقایان، این مبحث مهم بین خودمان بماند"! پس از برنامه صبحگاه در محوطه گروهان، علی بهزادی، (شهید / فرمانده گروهان) " کریم کجباف " را فراخواند، خیلی جدی با لهجه شوشتری گفت: " کریم ! ... چن وخته مونه بشناسی؟! (چند وقت است مرا می شناسی؟) آدم بدی بیدمه؟ (آدم بدی بودم؟) کجباف با کمی مکث و تعجب جواب داد: "😳 اچه ؟! .... اتفاقا خیلی هم علاقه بِت داروم"! (چرا؟ اتفاقی افتاده؟) علی گفت: " تمام رفیقاته فرستادی خونه بخت ! ... منو یادت رفت"!! 😄 کریم کجباف که تازه دوزاریش جا افتاد بود، نگاهی به طرف ما انداخت و گفت: " خونتون آباد! مری پ BBC مو حرف زدومه"! (خانه تان آباد، انگار با بی بی سی صحبت کردم!!!) 😄😄😄 بچه های گروهان یکی پس از دیگری دور کجباف به تمجید و تملق جمع شدند و ولوله ای شد!! کجباف که خداوکیلی در شوخی " اجتهاد تمام " داشت، همه را آرام کرد و گفت: " علی ! .... ان شاءالله بعدِ عملیات ، گروهانه بیار اهواز به خط کن! .... سی همتو فکری بکنم!! " (بعد از عملیات گروهان رو بیار اهواز به خط کن تا برای همه تون فکری بکنم) فریاد بچه ها با ذوق زدگی بلند شد؛کجباف ✊.... کجباف✊ ... کجباف ✊... 😄😄😄 .....😂       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ راوی- حسن اسدپور 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقل خاطره طنز ... و تلخ و شیرین از دوران اسارت توسط سید علی اکبر ترابی فرد دوران جنگ تحمیلی 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
⭕️ ۱۷ شهید در یک روز با جابجایی اسراء از الرمادیه به تکریت 📌 علیمردان از آزادگان اردوگاه الرمادیه و تکریت در بیان خاطره ای از دوران اسارت می گوید: یک روز ساعت ۹ صبح اتوبوس های مخصوص حمل اسراء ( قسمت پشت راننده کاملاً با نرده و شبکه های فلزی محصور ، شرایط انتقال هوا هم وجود نداشت و ارتباط با راننده کامل قطع بود) بدون صبحانه اسراء را از ساعت ۹ وارد محوطه محوطه اردوگاه کردند . ◇ هوا لحظه به لحظه در حال گرم شدن و گرمای هوای ظهر کم کم به ۵۰ درجه هم می‌رسید و کسی اجازه جابجایی و حرکت به سمت سایه دیواره های آسایشگاه را هم نداشت و اگر می‌خواست از جمع جدا شود بعثی به سمت او هجوم آورده و حسابی کتک می زدند. ◇ خود بعثی مکرر یصورت گروهی جابجا می‌شدند و هر گروه که می آمد به سراغ بچه ها رفته و کمترین کار آنها فرمان بشین و پاشو بود که در آن دمای بالا تعدادی از بچه ها بر اثر تشنگی و فشار بالای گرما به روی زمین افتادند 🔸 و در آخر یک تونل انسانی برای عبور اسراء به سمت اتوبوس ها ایجاد و در این راه با طناب و کابل و چوب و باطوم بر بدن اسراء می زدند و بچه ها را با دست و پای شکسته و بدن مجروح وارد اتوبوس هایی که زیر گرما به مانند تنور نانوایی شده بود ، هدایت و سپس از الرمادیه به سمت تکریت حرکت دادند. 🔻 بعد از چهار ساعت به اردوگاه تکریت رسیدیم و به محض باز کردن درب اتوبوس تمام بچه ها را که بی هوش و نیمه جان بودند را با کتک پیاده و به سمت آسایشگاه پرت می کردند و شب که آمار گرفتیم در همان یک روز ۱۷ نفر از بچه ها به شهادت رسیدند. 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
_شهداء تا خود را نسازیم ... جامعه ساخته نمی شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹من و تو باید بیدار شیم... 🔹والله به خدا مسئولیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شــهـدا به شــمـا از شهدا به شما الو.........📞 صدامونو می شنوید!؟؟؟.                 قرارمون این نبود....😔 قرار شد بعد از ماها « راهمون » رو ادامه بدید...🚶🏻‍♂️ امادارید « راحت »ادامه می دید!🖐🏻 عکس ماها رو می بینید... ولی❌عکس ما عمل می کنید... ما اینجا اومدیم تا با هم مبارزه کردن رو یاد بگیریم اونم مبارزه به سبک شهدااا اینجا پاتوق مبارزه است می‌ خوای همه جوره بسیجی باحالِ همه فن حریف شی😎✌🏻 حـ🪖ـرفــ آخـ🪖ـر نیرو ها در حالت آماده باشن😉
🌺بخش‌هایی از وصیتنامه شهید حسین فاطمی 🍃آری عزیزان این شعار را بدهیم که خدایا شهادت را نصیب ما بگردان که بسی مقام و سعادت است. 🍃این جانب با احساس مسئولیت و با پیروی از مولایم حسین ع این راه را انتخاب کردم و میدانم که این راه سختی دارد. 🍃امام فرمود راه حق سختی دارد. راه حق باعث شد حسین ع را شهید کنند. آری راه حق این است. 🍃برادران اگر توفیق شهادت نصیبم شد، مواظب باشید که در اول راه هستیم. لباس رزم بپوشید و پا درمیان گذارید. 🍃اگر صدام برود شیطان که نرفته است، تا وقتی حق هست باطل هم هست (پس آماده رزم باشید) 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳ هفتم تیر ماه ۱۳۶۶ - سالروز بمباران شیمیایی سردشت 📽 مهیب‌ترین حمله شیمیایی تاریخ پس از هیروشیما با صد و ده کشته و بیش از هشت ‌هزار مجروح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 جبهه ی خودسازی 🎤 گفتگو با رزمنده جانباز عباس پیر مراد ------------------------------------------- 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیت الله خامنه‌ای: اینقدر که دشمن به شخصیت آیت الله بهشتی تهمت زدند کمتر کسی را مورد هجمه قرار دادند ♦️ ایشان بسیار به مبانی امام و انقلاب پای‌بند بودند و حضرت امام احترام خاصی برایشان قائل بودند چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیت الله خامنه‌ای: اینقدر که دشمن به شخصیت آیت الله بهشتی تهمت زدند کمتر کسی را مورد هجمه قرار دادند ♦️ ایشان بسیار به مبانی امام و انقلاب پای‌بند بودند و حضرت امام احترام خاصی برایشان قائل بودند چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
نفوس مطمئنه
🌺بخش‌هایی از وصیتنامه شهید حسین فاطمی 🍃آری عزیزان این شعار را بدهیم که خدایا شهادت را نصیب ما بگردا
در جمع دوستان طلبه معروف بود به علامه طلبه ای درس خوان،باتقوا، بسیارخوش برخورد و بسیار صبور و بعید می‌دانم نافله شبی از ایشان ترک شده باشد. همیشه تنها و مشغول مطالعه وچائی بر قرار ،هنوز لذت دیدار و صرف اون چای در ذائقه بنده هست خدایش با شهدای کربلا محشور فرماید از همکلاسی ها👆
فقط و فقط مشارکت🙏 هر کدوم از ما به نیابت از یک شهید بریم با کسایی که نمیخوان تو انتخابات شرکت کنن صحبت کنید تا ان شاءالله راضی به شرکت در انتخابات بشن... خیلی مهمه که اصرار می کنیم🙏 رای کاندیدای انقلابی باید بالا بره
این روزها چقدر نیازمند این کلمات👈 ، هستیم 🌷ما از نبودن یارانمان رنج نمی بریم؛ بلکه از بودن خویش در رنجیم ! کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم آری، ما پاسداران خون شهیدانیم. رسالت خون شهیدان بر دوش مان و راه پیروز انقلاب در پیش مان. باید در خط امام تا انتها به پیش رفت که ما پیروزیم. 🌹خدایا پرواز را به ما بیاموز، تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بی افروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونین شان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن که برای تو برود... 🌹 مي‌ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند خدایا، ما از مردن نمی‌هراسیم، اما از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود، عجب دردی! چه می‌شد امروز شهید می‌شدیم و فردا زنده می‌شدیم تا دوباره شهید شویم. 🚩بخشی از وصيتنامه شهيد رجب بيگي 🌹خدایا، تو می‌دانی که چه می‌کشیم، پنداری که چون شمع ذوب می‌شویم، آب می‌شویم ما ازمردن نمی‌هراسیم، اما می‌ترسیم بعد ازما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم هم که روشنائی می‌رود و جای خود را دوباره به شب می‌سپارد، پس چه باید کرد؟ 🌹آری، یاران همه به سوی مرگ رفته‌اند در حالی که نگران «فردا» بودند. خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راه‌شان گام نزنند؟ نکند شیطان‌های کوچک با👈 خون👈 اینان👈 خان👈 شوند؟ نکند👈جانمایه👈ها برای 👈«بی‌مایه‌ها» ی دون 👈 «سرمایه» مقام شود. نکند زمین👈 خونرنگ👈 به تسخیر هواداران 👈«نیرنگ»🎩😎 در آید... 🌹نکند شهادت آن‌ها پایگاه‌ها «دنائت» آن‌ها بشود؟ نکند میوه درخت»👈 فداکاری» 👈اینان را 👈«صاحب ریا کاری»😇 بچیند؟ نکند جنگ یارانمان به چنگ «فرنگی مسلکان» افتد؟ نکند👈 خونین کفنان👈 در غربت بمیرند تا 👈«خویش باوران غرب» کام گیرند؟ 🌹 خدایا! ماندن چه قدر دشوار است و در غربت زمین، بی‌یار و یاور حضور داشتن، همانند غیبت است. انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد، دست‌هامان را بسته و غم در سینه‌مان نشسته است. ما از نبودن یارانمان رنج نمی‌بریم، بلکه از بودن خویش در رنجیم!... ما می‌دانیم که آن‌ها زنده‌اند و ما مرده‌ایم‌.🚩ما👈 «می‌رویم تا خط امام بماند»خدا نیامرزد آن ڪسـے راڪہ در پست هاے مختلف بہ مــــردم خیـانــت ڪـند.... :👆