eitaa logo
تکلیف بزرگ
590 دنبال‌کننده
630 عکس
658 ویدیو
186 فایل
🔸ارتباط @alam_yalam_beanallaha_yara @ste_gonabad5 جهت #روشنگری واجب فراموش شده.و #مطالبه گری فهرست کلی: https://eitaa.com/fatemi5/2772
مشاهده در ایتا
دانلود
به بهانه میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مادر های چهار گانه و قال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: إنّ الامّهات أربعه: امّ الأدویه و امّ الآداب، و امّ العبادات، و امّ الأمانیّ؛ أمّا امّ جمیع الأدویه قلّه الأکل، و أمّا امّ جمیع الآداب قلّه الکلام، و أمّا امّ جمیع العبادات قلّه الذنوب، و أمّا امّ جمیع الأمانیّ الصبر مادر چهار قسم است: مادر داروها، مادر ادبها، مادر عبادات، و مادر آرزوها؛ مادر داروها؛ کم خورى است، مادر آداب؛ کم‏ گویى، مادر عبادات؛ کم گناهى، و مادر آرزوها؛ صبر منبع :مواعظ العددیه – صفحه۳۳۵
به بهانه میلاد امام صادق علیه‌السلام درخواست از مردم مفضل مى گوید: محضر امام صادق (علیه السلام) رسیدم و از مشکلات زندگى شکایت کردم. امام (علیه السلام) به کنیز دستور داد کیسه اى که چهارصد درهم در آن بود، به من داد و فرمود: «با این پول زندگیت را سامان بده». عرض کردم: فدایت شوم! منظورم از شرح حال این بود که در حق من دعا کنى! امام صادق (علیه السلام) فرمود: بسیار خوب دعا هم مى کنم. و در آخر فرمود: «مفضل! از بازگو کردن شرح حال خود براى مردم پرهیز کن! اگر چنین نکنى نزد مردم ذلیل و خوار مى شوى. بنابراین براى دورى از ذلت، درد دلت را هرگز به کسى نگو». (منبع: بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۳۴)
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹مناسبت : میلاد پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله 🔹موضوع : رحمت پیامبر راهبردی برای جهانی شدن. 🔹عنوان : حضرت باران . 🔹پیام : وحدت جامعه مسلمین به عنوان یک راهبرد مهم و حیاتی برای زمینه سازی دولت جهانی مهدوی. 🔹ماهیت بحث : تبیین راهبرد اصلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یعنی رحمت جهانی ایشان نسبت به تمام اقشار و مردم جهان و تطبیق آن بر مسأله وحدت به عنوان یک راهبرد مهم جهت زمینه سازی حکومت جهانی مهدوی .👇
انگیزه سازی همانطور که همه شما شنیدید وقتی حضرت رسول صلی الله علیه و آله به دنیا آمدند و دنیا به قدوم نورانی و پربرکت حضرت متبرک و نورانی شد برخی از نشانه ها و نمادهای طاغوت که ظاهرا در آن روز از نمادهای برجسته طاغوت بودند متأثر شده و در واقع از بین رفتند. البته برخی از اتفاقات طبیعی دیگری هم رخ داد. یکی از نمادهای طاغوت که از بین رفت این بود که بتهای سراسر دنیا با صورت روی زمین افتادند. ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق علیه السلام، می نویسد که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیم الشأن، بت ها به صورت، به زمین افتادند... پادشاهی نماند؛ مگر آن که تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند... در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.
بتها که یکی از بارزترین نمادهای طاغوت شمرده می شوند، تاج پادشاهان که باز یکی از نمادهای حکومتهای طاغوت است فرو افتادند و به زمین افتادند. جناب بیهقی در دلائل النبوه نقل میکند که : در شب میلاد پیامبر، ایوان کسری به لرزه درآمد و شکست [ترک] برداشت و چهارده کنگرة آن فرو ریخت. آتشکدة فارس که پیوسته روشن بود، خاموش شد. دریاچة ساوه، خشکید و موبد بزرگ در خواب دید که شتران تنومندی همراه اسب های عربی، از دجله گذشتند و در سرزمین ایران، پراکنده شدند شاید این سؤال برای برخی ایجاد شود که علت اینکه حین تولد یک شخص حالا هرچقدرمهم، این اتفاقات خاص و خارق العاده می افتد چیست ؟! چه ارتباطی بین تولد رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) و به لرزه افتادن ایوان کسری، یا واژگون شدن تاج پادشاهان، یا به رو روی زمین افتادن بتها وجود دارد!؟
خوب اساسا پیامبر گرامی اسلام یک شخصی هستند که در مکه به دنیا آمدند، چرا در کشور ایران یا کشورهای دیگری این اتفاقات افتاد؟! یعنی در واقع، ظهور پیامبر اکرم مربوط به مکه و مدینه و ملت عرب بود چرا باید دیگر کشورها متأثر از این اتفاق شوند؟؟!
اقناع اندیشه مسیر کمال و رشد یک مسیر تدریجی است، مثل طی کردن پله های یک طبقه که باید یکی یکی و به تدریج پله ها را طی کرد تا به طبقه بالایی رسید رشد انسانها هم به این صورت است، و به تبع این قاعده الزامات این رشد نیز به همین صورت است یعنی اگر انسان باید تدریجی رشد کند دین و آئینی که باید این انسان را رشد دهد باید تدریجی نازل شود. به این معنا که دستور العمل این رشد تدریجی بصورت تدریجی باید باشد که این اتفاق، با ظهور انبیاء مختلف و ادیان مختلف افتاد. به این صورت که هر پیامبری که ظهور میکرد دین و آئین پیامبر قبل را تایید میکرد و بعضا این دین کاملتر از دین قبلی بود و این تعدد انبیاء، همان مسیر تدریجی در تکامل دستورالعمل ها و گسترده شدن این دستورالعمل هاست.
و پیامبر آخرالزمان مأمور به این است که این دین و آئین را به نهایت کمال برساند و اصطلاحا دین کامل و نهائی را از جانب خدای متعال به مردم معرفی کند لذا پیامبر ما پیامبر خاتم و دین او دین ابدی و همگانی است یعنی دین اسلام کاملترین دین است و به همین دلیل بعد از آن دین دیگری نخواهد آمد. خوب، این آخرین پیامبر مهمترین مأموریتشان، رساندن آخرین دین به تمام بشریت است، یعنی رسول خدا باید این دین را به انحاء گوناگون در جهان نشر دهد. لذا خدای متعال در آیه 158 سوره مبارکه اعراف به پیامبر خدا امر میکند که : قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً:" بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به همه شما هستم" .
خوب، این آخرین پیامبر مهمترین مأموریتشان، رساندن آخرین دین به تمام بشریت است، یعنی رسول خدا باید این دین را به انحاء گوناگون در جهان نشر دهد. لذا خدای متعال در آیه 158 سوره مبارکه اعراف به پیامبر خدا امر میکند که : قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً:" بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به همه شما هستم" . در حدیثی از امام مجتبی (ع) چنین می خوانیم: عده ای از یهودیان نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند: ای محمّد تویی که گمان می بری فرستاده خدایی و همانند موسی(ع) بر تو وحی فرستاده می شود؟! پیامبر اکرم(ص) کمی سکوت کرد، سپس فرمود: آری منم سید فرزندان آدم و به این افتخار نمی کنم، من خاتم پیامبران و پیشوای پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم. آنها سؤال کردند به سوی چه کسی؟ به سوی عرب یا عجم یا ما (یهودیان)؟ خداوند آیه فوق را نازل فرمود: و با صراحت جهانی بودن رسالت آن حضرت را به تمام بشریّت اعلام نمود
طبیعتا وقتی کسی مأمور باشد آئینی الهی را به تمام بشریت عرضه کند، باید قبل از آن یا همزمان با آن با طاغوت های زمان خود مبارزه کند. آن دینی که نسبت به طاغوت زمان خود بی تفاوت باشد الهی و وحیانی و به عبارت دقیقتر دین صحیح و درستی نیست چرا که خدا و طاغوت یکجا جمع نمی شوند همچنین مظاهر الهی و توحیدی و مظاهر طاغوتی و شرک در یکجا جمع نمی شوند. اینکه حضرت ابراهیم با بت پرستی مبارزه کرد و حتی بتهای سنگی و چوبی بت پرستان را از بین برد و نابود کرد علت این نبود که این بتها آزاری می رساندند، از بت که کاری بر نمی آید، بلکه به این دلیل بود که در جامعه ای که مظاهر الهی پرچمدار شد و دین الهی حاکم شد دیگر جایی برای طاغوت و حتی مظاهر طاغوت وجود ندارد. که اگر این بی تفاوتی نسبت به مظاهر طاغوت بود، دعوت به حق معنایی ندارد.
پس مأموریت مهم رسول مکرم اسلام در کنار معرفی آئین اسلام، مبارزه با طاغوت زمان خود است به نحوی که این طاغوت دیگر نتواند جوری قد علم کند که پرچم اسلام روی زمین بیافتد و از بین برود. به عبارت دیگر ظهور پیامبر برابر است با نابودی یا حداقل به استضعاف کشیده شدن طاغوت، لذا خدای متعال همزمان با به دنیا آمدن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لرزه بر اندام طاغوت انداخت و این لرزه در ظاهر با اتفاقاتی که ذکر شد محقق شد. "بنابراین دین اسلام و رسول خدا اختصاص به جزیرة العرب و یا اعراب نبودند بلکه پیامبر همه عالم و دین او دین همه عالم است." پس این پیامبر برای اینکه این دین کامل را به همه بشریت برسانند آن هم با ابزارهای تبلیغاتی و اطلاع رسانی آن زمان، نیاز به یک راهبرد و استراتژی قوی و قابل توجه برای رساندن این دین نیاز داشتند.
وقتی که روایات و آیات را بررسی میکنیم میبینیم که مهربانی و خوش خلقی پیامبر یک راهبرد بوده نه فقط یک رفتار شخصی یا اجتماعی، به این معنا که رسولخدا از این حقیقت و خُلق درونی مهربانی به عنوان یک راهبرد در ابلاغ دستور الهی استفاده میکنند و حتی به دیگران نیز این توصیه را دارند که از این راهبرد استفاده کنند. ایشان می فرمایند : أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَسَعُونَ‏ النَّاسَ‏ بِأَمْوَالِكُمْ وَ لَكِنْ سَعُوهُمْ بِالطَّلَاقَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ كُلَّ سَهْلٍ طَلْقٍ. اى مردم بخدا سوگند من ميدانم كه شما با ثروت خود بمردم توسعه و آرامش نميدهيد ولى با گشاده‏روئى و حسن خلق بآنها آرامش دهيد و فرمود خدا رحمت كند هر شخص آسان گير و گشاده‏رو را. یعنی در واقع حضرت میفرمایند که با مهربانی و محبت به دیگران آرامش را به آنها هدیه کنید و در واقع با این هدیه گرانبهاء دل آنها را مجذوب خود میکنید.
من و شما اگر بخواهیم دین اسلام جهانی شدنش ادامه پیدا کند . اگر می خواهیم این حرکت جهانی شدن را برای زمینه سازی حکومت جهانی امام مهدی ادامه دهیم ، باید همین راهبرد رسول خدا را دنبال کنیم. یعنی ما هم سنبل رحمت شویم تا همه دنیا تحت تأثیر رحمت ما قرار گیرند.. امشب بیاید خود را شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم کنیم: ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟ قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه‏. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا وَ اَليَنُكُم كَنَفا وَ اَبَرُّكُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّكُم حُبّا لاِخوانِهِ فى دينِهِ وَ اَصبَرُكُم عَلَى الحَقِّ وَ اَكظَمُكُم لِلغَيظِ وَ اَحسَنُكُم عَفْوا وَ اَشَدُّكُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ؛ آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: هر كس خوش اخلاق‏تر، نرم‏خوتر، به خويشانش نيكوكارتر، نسبت به برادران دينى‏ اش دوست ‏دار تر، بر حق شكيباتر، خشم را فرو خورنده ‏تر و با گذشت ‏تر و در خرسندى و خشم با انصاف ‏تر باشد.
این، همان معنای رحمة للعالمین است که خدای متعال در آیه 107 سوره مبارکۀ انبیاء می فرماید : وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ‏ . یعنی ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم‏. بنابراین رسول خدا با راهبرد مهربانی و محبت یا همان رحمت بودن برای جهانیان، دین اسلام را معرفی کردند. پرورش احساس زمان تجمع مشرکین در مکه بود و بهترین زمان برای ابلاغ رسالت، پیامبر بالای کوه صفا رفت و فریاد زد: ای مردم! من فرستاده پروردگار جهانیان هستم. قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَى الصَّفَا وَ نَادَى فِي أَيَّامِ الْمَوْسِمِ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَرَمَقَهُ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ انْطَلَقَ حَتَّى أَتَى الْمَرْوَةَ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ فِي أُذُنِهِ ثُمَّ نَادَى ثَلَاثاً بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَاَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً
حضرت این سخن را سه مرتبه با صدای بلند تکرار کردند و تمام کسانی که آنجا بودند این سخن را شنیدند. پس از آن پیامبر به مروه رفتند و دستهایشان را در کنار گوش خود قرار داد و با صدای بلند سه بار آن‌جمله را تکرار کرد و در این نقطه هم رسالت خود را به گوش همه رساند. وَ رَمَاهُ‏ أَبُو جَهْلٍ قَبَّحَهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَشَجَ‏ بَيْنَ عَيْنَيْهِ : ابوجهل که در همان نزدیکی بود در پاسخ به پیامبر سنگی به سوی ایشان پرتاب کرد که سنگ به پیشانی پیامبر اصابت نمود و مابین دو چشم او شکست. مشرکین هم که جرأت این کار را نداشتند با دیدن این بی احترامی فضا را آزاد دیده و به پیروی از ابوجهل به طرف پیامبر سنگ پرتاب کردند. پیامبر به دامنه کوه پناه بردند. مشرکان هم در تعقیب و جستجوی او اصرار و پافشاری نمودند. علی (ع) خبر این حادثه را شنید و نسبت به پیامبر بسیار نگران شد و به سرعت به منزل‌خدیجه رفت و خبر این واقعه را به حضرت خدیجه رساندند.
خدیجه گفت: چه بر سر محمد آمده است؟ فرمود: نمی‌دانم، ولی همین قدر می‌دانم که مشرکان به طرف او سنگ پرتاب کردند، نمی‌دانم زنده است یا نه، ظرف آبی به من بده و خودت مقداری هیس (ترکیبی از خرما بدون هسته و کره) بردار تا به جستجوی او بپردازیم؛ زیرا او اکنون تشنه و گرسنه است. علی (ع) ‌ و خدیجه (س) به راه افتادند و به پای کوه رسیدند، علی (ع) به خدیجه (س) گفت: تو از جلوی‌کوه برو و من از پشت آن، تا او را بیابیم. علی (ع) شروع به صدا زدن پیامبر کرد و گفت: ای رسول خدا... جانم به فدایت، تو در کجای کوه هستی تا تو را ببینم؟ خدیجه هم پیامبر (ص) ‌ را صدا می‌زد، پیامبر فرمود: کیست که در حق من، نبی مصطفی‌دلسوزی می‌کند... کیست در حق من نبی مرتضی همدردی می‌کند... کیست که در حق من ابوالقاسم دلسوزی می‌کند؟ در این لحظه که پیامبر از خستگی اذیت و آزار و ستمی که از قوم خویش دیده بود و در رنج بود، جبرئیل بر او فرود آمد، رسول اکرم (ص) ‌ به او نگاه کرد، گریست و گفت: می‌بینی قوم من با من چه کردند؟
تکذیبم کردند، راندند و مرا از خود دور کردند!! جبرئیل گفت: ای محمد! دستت را به من بده، دستش را گرفت و او را روی کوه نشاند. اسماعیل نگهبان آسمان دنیا بر پیامبر فرود آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا (ص)، خداوند به من امر کرد که از تو اطاعت کنم، آیا مرا دستور می‌دهی که نور ستارگان را بیفکنم تا مردم سوزانده شوند؟ فرشته خورشید جلو آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، آیا به من امر می‌کنی که خورشید را بر سر آنها بگیرم تا آنها سوزانده شوند؟ فرشته زمین جلو آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، خداوند به من دستور داده که از تو اطاعت کنم، آیا به من امر می‌کنی که به زمین دستور دهم آنها را همان طور که پشت به زمین هستند در خود ببلعد؟
فرشته کوه پیش آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، خداوند به من دستور داده که تو را اطاعت کنم، آیا مرا امر می‌کنی که به کوه‌ها دستور دهم آنها را زیر و رو کند تا نابود شوند؟ فرشته دریاها جلو آمد و گفت: سلام بر توای رسول خدا، پروردگارم به من دستور داد که از تو اطاعت کنم، آیا به من دستور می‌دهی که به دریاها فرمان دهم تا آنها را غرق کند؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَاعَتِي قَالُوا نَعَمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَادَى أَنِّي لَمْ أُبْعَثْ عَذَاباً إِنَّمَا بُعِثْتُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ دَعُونِي وَ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ رسول اکرم (ص) فرمود: آیا همه به فرمان من درآمدید؟ گفتند: بلی.. رسول خدا (ص) سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: من برای عذاب برگزیده نشدم بلکه رحمت برای جهانیان برانگیخته شدم.
با وجود اینکه به پیامبر اذیت و آزار فراوان رسیده و از خود پیامبر روایت شده که هیچ پیامبری به اندازه من مورد اذیت و آزار قرار نگرفته و نیز تصرف و مالکیت او مورد تائید قرار گرفته و به او گفته شده که می‌تواند دشمنانش را نابود کند و اثری از وجود برای آنها باقی نماند پیامبر هرگز چنین اقداماتی انجام دهد. اینجاست که درمی یابیم انسان مؤمن به مجرد اینکه صاحب قدرتی شد نباید اعمالش بر اساس نفسش باشد، بلکه خواست او در همه احوال باید رحمت باشد؛ رحمتی‌که سرچشمه سعادت در دنیا و آخرت است. وَ الدِّمَاءُ تَسِيلُ مِنْ وَجْهِهِ عَلَى الْأَرْضِ وَ هُوَ يَمْسَحُهَا وَ يَرُدُّهَا خون از صورت پیامبر بر روی زمین روان شد. حضرت آن خون را با دست پاک کردند که چیزی روی زمین نماند. قَالَتْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي دَعِ الدَّمْعَ يَقَعْ عَلَى الْأَرْضِ حضرت خدیجه فرمودند: پدر و مادرم به فدای شما اشکتان را رها کنید که بر روی زمین بریزد. قَالَ أَخْشَى أَنْ يَغْضَبَ رَبُّ الْأَرْضِ عَلَى مَنْ عَلَيْهَا
حضرت فرمودند: می ترسم خداوند بر اهل زمین غضبناک شود. رسول خدا مانند باران بود. باران وقتی می بارد بر همه انسان ها می بارد . رحمتش همه عالم را فرا میگیرد. ما هم باید یاد بگیریم مانندحضرت باران باشیم. لازمه جهانی شدن باران شدن است. باران همه دنیا را فرا میگیرد . اگر می خواهید به پیامبر اکرم و دین اسلام خدمتی کنید ، باید مانند حضرت باران شویم. مانند مرحوم ابوترابی که با یک حرکت خود توانست تمام زندان های اسرا را در دوران اسارت پوشش دهد و به همه رزمندگان سرکشی کند و کار فرهنگی عظیمی را در زندان های عراق به راه انداخت که شاید امروز در ایران چنین کاری تا به حال انجام نشده باشد. از صليب سرخ يك ماشينى عراق و بغداد و اردوگاه اسرا مى‏آيد. سراغ آقای ابوترابى مى‏روند. سؤالشان اين است كه آيا در اردوگاه صدام شكنجه هست؟ ايشان هم طفره مى‏رود. وقتى اين صليب سرخى‏ها رفتند، سرهنگ آمد گفت: سيد! به ابوترابى گفت. خدا رحمتش كند.
گفت: من خودم شكنجه‏گر تو بودم. من خودم ميخ در سر تو گذاشتم كوبيدم. من خودم تو را شكنجه دادم. چرا نگفتى؟ گفت: خواستم بگويم، اما بصيرت داشتم. بحث امشب هم بصيرت است. گفت: چيست؟ گفت: قرآن يك آيه داريم. آيه‏اش اين است. اين آيه بايد تابلو شود. همه‏ى آيات بايد تابلو شود. آيه اين است. «لَنْ» يعنى خدا قرار نداده، «لَن يَجْعَلَ اللَّهُ» خدا قرار نداده، «لِلْكافِرينَ» خدا قرار نداده «لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلًا» (نسا/ 141) يعنى خدا اجازه نمى‏دهد كفار بر مؤمنين «سبيل» يعنى راه داشته باشند. يعنى خدا اجازه نمى‏دهد كه كفار بر مسلمان‏ها راه نفوذ داشته باشند. يعنى ما بايد سياست‏گذارى‏مان، اقتصادمان، ملاقات‏هايمان طورى باشد كه كفار سوار ما نشوند. مى‏گفت: من خواستم بگويم شكنجه هست نترسيدم. چون اگر مى‏ترسيدم اصلًا جبهه نمى‏آمدم. من كه جبهه آمدم يعنى نمى‏ترسم. حالا هم اسير شدم، ده سال است اسير هستم. نمى‏ترسم! اما ديدم اگر بگويم:
اگر بگويم: شكنجه هست، صليب سرخى‏ها مسيحى هستند. عراق مسلمان است. صليب سرخى‏ها روى عراق دكمه‏ى فشار پيدا مى‏كنند. يعنى اين يك نقطه‏ى ضعف را مى‏گيرند. من نمى‏خواهم. ولو خودم سرم سوراخ شد، ولى نمى‏خواهم مسيحيت بر مسلمان‏ها «سبيل» راه فشار داشته باشد. اين را چه كسى مى‏گويد؟ ابوترابى به سرهنگ مى‏گويد. مى‏گويد: نترسيدم. تو من را شكنجه كردى، من هم نمى‏ترسم. مى‏خواستم بگويم اما اين قرآن جلوى من را گرفت. اينكه مى‏گويند: قرآن نور است معنايش اين است. ما همينطور با قرآن بازى كرديم. روى كيف عروس و بالاى سر مسافر، «بك يا الله» نمى‏دانم تجويد و تواشيح و سرگرم پوست قرآن مى‏شويم. روح قرآن اين است. وقتى مى‏گويد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلًا» سرهنگ مى‏پوكد. مى‏پوكد! مى‏گويد: خجالت مى‏كشم بگويم: مسلمان هستم. خجالت مى‏كشم بگويم: قرآن كتاب من است. خجالت مى‏كشم
خجالت مى‏كشم بگويم: قرآن كتاب من است. خجالت مى‏كشم از تو سيدى كه اينطور آيات قرآن در روحت فرو رفته و من تو سيد را شكنجه كردم. از مسلمانى خودم خجالت مى‏كشم. بعد مى‏گويد: سيد، مى‏شود من عامل نفوذى تو باشم؟ به تو مى‏زنم كه مرا از تو جدا نكنند. چون من شكنجه‏گر تو هستم. ولى هر كارى بگويى برايت مى‏كنم. سيد مى‏گويد: باشد تو من را بزن، ولى من را اردوگاه‏ها ببر. و این شخص ایشان را در تمام اردوگاه ها می برد. همه برکات این حرکت عظیم فقط و فقط به خاطر این بود که سید ابوترابی مانند رسول خدا شده بود. باران رحمتش همه را میگرفت. رفتار سازی خوب، با این تشریحی که از مأموریت رسول خدا و راهبرد تبلیغی ایشان گفتیم شاید سؤال کنید که ما این وسط چه کاره ایم ؟؟
و در واقع ما باید چه کاری انجام دهیم با توجه به اینکه گفتید رسول خدا خیلی به ما امید دارند و حتی امت مسلمانِ آخرالزمان را بهترین امت معرفی کردند و هرکدام از مؤمنین این زمان را برابر با پنجاه مؤمن زمان خود معرفی کردند . بین رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) شباهتهای زیادی وجود دارد اما یک شباهت بسیار مهم که به بحث ما مرتبط است این است که همانطور که، رسالت و مأموریت رسول مکرم اسلام جهانی بود، قیام امام زمان و رسالت ایشان هم جهانی است. بنابراین مهمترین رسالت و وظیفه ما در این حیطه تعریف می شود :
سلام علیکم لطفا👇 کلیک کنید اجرتان با خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم
بسم الله الرحمن الرحیم- 🔻وسوسه‌ی نفس🔻 ✍️ گاهی اوقات انجامِ بعضی گناهان، در نگاه اوّل، برای انسان بسیار سخت و نشدنی به نظر میرسه.😳 👌 هرجور که آدم حساب میکنه٬ می‌بینه نمی‌تونه، یا امکان نداره، همچین گناهی رو انجام بده.😨😱 👈 ولی آدمی، کم کم او رو متقاعد و رام میکنه، 😐 و انسان مثل مومی در دستِ نفسِ امّاره، شکل می‌گیره.😐 📖 قرآن کریم، داستانِ کُشتنِ هابیل توسط برادرش قابیل رو اینطوری تعریف میکنه: 🕋 فطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ. (مائده/۳۰) 💢 ﺳﺮﻛﺶ، پس از وسوسه‌های پی در پی، به تدریج ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺼﻤّﻢ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻛﺮﺩ. 💢 در نتیجه ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪ. "فَطَوَّعَتْ"👈 "طوع" در زبان عربی، به معنی رام شدن چیزی است. 👌 همه میدونیم که رام کردنِ چیزی، یک‌دفعه‌ای و در یک لحظه صورت نمیگیره، بلکه به صورت تدریجی و پس از کشمکشهایی صورت میگیره. 😔فطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ.😔 😱😨 یعنی کشتنِ برادر کار خیلی سختی بود، امّا نفسِ قابیل، آرام آرام این کارِ وحشی و سنگین رو، برای او رام و اهلی کرد.😰 ☝️ یعنی انسان، با وسوسه، تلقین و تزئین، انسان رو رام و خام میکنه، و به می‌کشونه. اون هم سرِ فرصت و به مرورِ زمان. 😔... انسان هم، درست مثل 👹، آدم رو بصورت تدریجی و گام به گام 👣 میکشونه سمت . ↙️ اوّل که نگاه میکنه میگه عمراً من یه همچین خلافی رو بکنم،💪 امّا رو حسابِ "کنجکاوی" یا هر چیز دیگه‌ای، پلّه‌ی اوّل رو میره، و کم کم همینطوری میره جلو، تا پلّه‌ی آخر.😔 ↙️ اوّل میگه بابا اینا برا تو فیلماست که طرف از خونه فرار میکنه، من سرم بره یه همچین کاری نمیکنم،💪 اصلاً نمیتونم.😱 بعد که دعواش میشه میگه بذار یخورده خونواده رو ترسشون بدم، ببینم چی میشه؟ یه ساعت فرار میکنه،👈 بعد یه شب و...👈 بعد به پُست آدمهای ناباب میخوره و...😔 👈 تمام ‌این دختر فراری‌ها رو بری ازشون سوال کنی، اصلاً فکر نمیکردن یه روز فراری بشن.😔 جوونهای کراکی و شیشه‌ای هم همینطور😔 ↙️ اوّل که میره عکسهای پروفایل دیگران رو ببینه، فکر نمیکنه که بتونه با این طرف چت کنه و کار رو به جاهای باریک بکشونه.😱 میگه بذار یه سلام بدم ببینم چی میشه؟ جواب سلام رو که گرفت،👈 بعد میگه بذار این شوخی رو بکنم یا این تیکه رو بندازم ببینم چی میشه؟ شوخی رو که کرد و چراغ سبزِ طرف مقابل و دید،👈 بعد یواش یواش شوخی‌های بیشتر و...😔 ⚠️خیلی مراقب وسوسه‌های نفس باشیم.⚠️ https://eitaa.com/fatemi5/1862
2️⃣محاسبه نفس 👌یعنی اندازه گیری تحول چرا فرمودند از ما نیست کسی که از خودش هر روز محاسبه نکند َ 💎الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : لَيس مِنّا مَن لَم يُحاسِبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَومٍ ، فإنْ عَمِلَ خَيرا اسْتَزادَ اللّه َ مِنهُ وحَمِدَ اللّه َ علَيهِ ، وإنْ عَمِلَ شَيئا شَرّا اسْتَغْفَرَ اللّه َ وتابَ إلَيهِ . امام كاظم عليه السلام : از ما نيست كسى كه هر روز به حساب خود رسيدگى نكند و ببيند كه اگر كار نيكى انجام داده است از خداوند توفيق انجام بيشتر آن را بخواهد و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر كار بدى انجام داده است از خدا آمرزش بخواهد و توبه كند . ⚡️➕یعنی خودت را هرروز زیر بین ببر. ببین چقدر تحول پیدا کردی؟ چقدر بهتر شدی. اگر بهتر نشدی پس تو ضرر کردی. بدجور ضرر کردی. ➕ اصل محاسبه برای اندازه گیری تحول هست. 👌رصد خودمان در راستای بهتر شدن هست. ➕➕چنین دینی که از تو هرروز تغییر و تحول میخواهد، اصلا به این دین میآید که بگوییم دین مساوی هست؟😔 دین اتفاقا مساوی تحول هست. ✅اگر تحول پیدا نکنی هستی و مرگ برای تو بهتر از زندگی هست و مَن کانَ آخِرُ یَومَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ « در ادامه امام صادق ع فرمود ✖️هرکسی دید روز دوم، عوض پیشرفت و تحول روی به جهش و جلو عقبگرد کرده هست او ملعون هست. 💎و مَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعُونٌ، و مَن لَم يَعرِفِ الزِّيادَةَ في نَفسِهِ كانَ إلي النُّقصانِ أقرَبَ، و مَن كانَ إلَي النُّقصانِ أقرَبَ فَالْمَوتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ. و آنكه دومين روزش بدتر باشد، نفرين شده است. آنكه پيشرفت را در خود نبيند، به نقصان نزديك‌تر است و هركه به نقصان نزديك‌تر باشد، مرگ از زندگي برايش بهتر است. ✅آنکه پیشرفت را در خود نبیند، به ➕نقصانْ نزدیكتر است و هر که به نقصانْ نزدیكتر باشد، از زندگی برایش بهتر همان(؛ یعنی کسی که تحول پیدا نکرد، مرگ برایش بهتر هست. •♦️واقعا اینقدر سطح توقع دین از ما برای بالاست که اگر تحول پیدا نکنی تو را خطاب میکند و کسی که بهتر هست تا اینکه زنده بماند؟ •➕ باید گفت # 👌مرد شور آن را برد که در آن تحول و روبه جلو نداشته باشیم. 👌این دین ماست. دینی که از تو میخواهد هرروز کن. هرروز بهتر از دیروز باش. ✔️باید نگاهمان به دین را تغییر دهیم. • دین از ما چه میخواهد؟ میگوید بهتر از گذشته باش. کن. نایست. تابلویی که در مسیر زندگی ما دین نصب کرده این هست که هرروز مطلقاممنوع هست. ➕گاهی ، عامل توقف انسان است https://eitaa.com/fatemi5/1278
🔰سرنوشت عجیب "محمد امین" حسابدار مالی میرزای بزرگ شیرازی: 🔻در عصر زندگی مرجع بسیار علی قدر جهان تشیع حضرت آیه الله العضمی صاحب فتوای تنباکو مرد بسیار ثروتمندی در شهد شیراز زندگی میکرد. 🔺 تا این که این مرد قصد سفر واجب نمود و شروع به جمع آوری مال و اموال خویش کرد وآماده ی سفر شد بعد از جمع کردن اموال و باز ستاندن تمام ها و ادای دینش به اکثریت مردم جمع اموالش به 1000 سکه آن زمان رسید هر چه به اطرافش نگاه کرد نتوانست راپیدا کند که آن قدر به وی اعتماد داشته باشد تا بتواند تمام سرمای و تجاربی که بدست آورده را به وی بسپارد از طرفی نیز قادر به پول تا مکه با خود نبود چرا که بیم آن داشت که سارقان و راهزنان در راه اموالش را مصادره کنند و دیگر آهی در بساط نداشته باشد . 🔺نه می توانست اموالش را به کسی بسپارد و نه می توانست آن هارا با خود حمل کند از آنجا که سفر حج چندین ماه نیز طول می کشید از دست ها دلش به هیچ وجه اجازه این که اموال را در خانه پنهان کند را نمی داد ازظرفی مستطیع شده بود و حج هم بر گردنش واجب گشته بود . 🔺تاجر پس از مدتی فکر و اندیشه به این نتیجه رسید که اموالش را با خود تا حمل کند و در آنجا سراغ بزرگ عالم تشیع میرزای شیرازی رفته و پول هایش را به او بسپارد. 🔻لاجرم عزم سفر کرد و با هزار بیم و هراس پس از گزراندن گردنه های هولناکی که در بین مسیر بود خوشبختانه سالم به رسید در کربلا نزد میرزا رفته و موضوع را با او در میان می گذارد میرزا لحظه ای می کند و وسپس بالبخند رو به تاجر کرده می گوید شخصی با نام امین در نجف زندگی می کند که در امانتداری و درستکاری شهره عام و خاص است من نیز تمام کار های داری ام را به این مرد بزرگوار می سپارم پیشنهاد من به تو این است که با من پول هایت را به وی بسپاری به نجف برو و سراغ محمد امین را بگیر و وقتی پیش او رفتی بگو این 1000 سکه را برای تو نگاه دارد. 🔻 تاجر با اطمینان عجیبی که به میرزای شیرازی داشت به نجف می رود و با اندکی پرسش محمد امین را ملاقات می نماید و جریان صحبت هایش را باآقا برای او تعریف می کند محمد امین اطاعت امر نموده پول هارا از تاجر می ستاند . 🔻تاجر با احوال پرسی های خود مانی از محمد تشکر و کرده و خوشحال از این که با خیال آسوده به مکه می روم راه مکه را پیش می گیرد. 🔺رفتن و باز گشتن وی از مکه تقربا حدود 6 ماه به طول می انجامد حاجی از مکه یک سره به نجف و خانه محمدامین می رود.ولی با خبر وی مواجه می شود .از این خبر خیلی شکه شده و سریعا سراغ پول هایش را از می گیرد و لی ورثه نیز ادعای بی اطلاعی از چنین مال هنگفتی می نمایند تاجر همچون مال باختگان به این سو و آن سوی نجف رفته و سراغ تک تک دوستان و آشنایان محمد امین می رود اما گویا 1000 سکه آب شده وبه زمین فرو رفته است و احدی از وجود آن خبری ندارد. 🔻 دست از پا دراز تر به کربلا نزد میرزای شیرازی رفته و جریان را برای وی تعریف می کند و به او میگوید " من به ضمانت شما تمام هستی ام را به او اما اکنون اثری از آثار آن نمی یابم "میرزا اندکی تفکر کرده و به تاجر می گوید نترس پول هایت را پیدا خواهیم کرد محمد انسان و بزرگواری بود در احادیث آمده روح انسان های پاک پس از از بدن در قبرستان وادی السلام نجف جمع می شوند به وادی السلام برو و این ذکر ها را که به تو می آموزم در آن جا بخوان ملک ظاهر شده به آنان بگو من از طرف میرزا آمده ام محمد امین را به پیش من بیاورید که سؤال هایی از او دارم و قتی محمد پیش تو آمد سراغ پول هایت را از او بگیر. 🔻تاجر تعریف می کند با تعجب بسیاری به وادی السلام نجف رفتم و ذکر هایی که میرزا به من آموخته بو را در آنجا خواندم ناگهان دو ملک را از دور مشاهده کردم ترس بر اندامم مستولی شد وقتی آن ملک ها به پیش من رسیدند به آنها گفتم من از طرف آمده ام با محمد امین کار دارم آن را نزد من بیاورید.ملک ها رفتند و اندکی بعد پیش من برگشتند و گفتند محمد این جا نیست. 🔺خیلی ناراحت شدم و پیش میرزا رفتم و تمام داستان را تعریف کردم .رنگ از رخسار میرزای شیرازی پرید و گفت یعنی آیا او انسان بدی بوده؟! ومن خبر نداشتم . 🔺میرزا ذکر های دیگری به من آموخت و گفت برو و این هارا در وادی السلام نجف بخوان ملک های عذاب پیش تو ظاهر می شوند به آنان بگو میرزا مرا سراغ محمد امین فرستاده وقتی آن ها محمد را آوردند که خدا کند پیش آنان نباشد سراغ پول هایت را از وی بگیر و از قول من به او بگو تو را چه شده که با آنه همه نیکی و اعمال سر از اینجا در آوردی؟
✍️خوف از حساب روز قیامت 🔹در صفحه دیگرى از زندگى امام سجاد(ع) مى ‏خوانیم: او یکى از غلامان آزاد کرده ‏اش ‏را سرپرست رسیدگى به مزرعه ‏اى نموده ‏بود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفت‏ مشاهده کرد که بر اثر سهل ‏انگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏ شد و براى تنبیه غلام، یک بار تازیانه ‏اى به او زد. 🔹پس از این کار پشیمان‏ شد، وقتى که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏ حضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(ع) آمد، دید امام خود را برهنه کرده، و تازیانه ‏اش را پیش رویش انداخته است. 🔹غلام ‏گمان برد که امام مى‏ خواهد او را مجازات کند، از این رو به شدت ترسید، ولى‏ ناگاه دید امام سجاد (ع) آن تازیانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مرد امروز کارى از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشى بود که رخ داد، اینک ‏این تازیانه را بگیر و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن.» 🔹غلام گفت: سوگند به خدا جز این گمان نداشتم که مرا مجازات کنى که سزاوار آن هستم، تا چه رسد به این که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزیزم! تازیانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت: معاذالله! هرگز چنین نکنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو به ‏طور مکرر بین امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى که امام(ع) دید آن غلام از قصاص کردن خوددارى مى ‏کند به او فرمود: «اما اذا ابیت فالضیعه صدقه‏ علیک; هان آگاه باش اکنون که از قصاص خوددارى مى‏ کنى آن مزرعه را به تو انفاق ‏کردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در اختیار آن غلام گذاشت. https://eitaa.com/fatemi222/2504
بهروز عظیمی هموطنی است اهل کردستان که همسری از شهر رشت دارد. سال‌ها با همسرش اخلاق تندی داشت و با عصبانیت برخورد می‌کرد. همسرش همیشه از او ناراحت بود و می‌گفت من تو را به خدا می‌سپارم. اما بهروز عظیمی همیشه می‌گفت چه کسی به آن دنیا رفته که از آنجا خبر بیاورد. در سانحه‌ای بهروز آسیب می‌بیند و به اتاق جراحی منتقل می‌شود. در اتاق جراحی از کالبد جسم خارج می‌شود و روح او به آسمان منتقل می‌شود. در آنجا موجود بسیار وحشتناکی را ملاقات می‌کند که آن موجود از اعمال او ساخته شده بود.  این موجود، بازتاب عملِ خود او بود و از بداخلاقی‌هایی که با همسرش داشت به وجود آمده بود. این موجود به طرف بهروز عظیمی می‌رود و خودش را به او نزدیک می‌کند؛ در حالی که آقای عظیمی فریاد می‌زده و کمک می‌خواسته، به او می‌گویند که به یک شرط می‌گذاریم برگردی آن پایین؛ به شرطی که بروی و به همه بگویی که اینجا هست و حساب و کتابی وجود دارد. بهروز عظیمی فریادزنان این شرط را می‌پذیرد و برمی‌گردد. از آن زمان دو اتفاق در زندگی او افتاده است. یکی اینکه کاملاً عاشق و همراه و دوست همسرش شده‌ و دیگر هیچ‌گاه بداخلاقی نداشته است و دوم اینکه در این مدت از فرط شرم، ترس و یا هر دو، پنج سال است سر به آسمان برنداشته است که مبادا آن موجود را ببیند.