✍حضور امام در روابط فردي و اجتماعی در همه شئون محور عدل و توحید
رشتههاي حب و بغض زیربنای تمدن
👌بسمالله الرحمن الرحیم
✋رابطهی اصلي مؤمنین بايد با #ولیشان باشد و رابطهشان بايد حول آن رابطه شکل بگيرد.
👈اين رابطه يک #سابقهای تاريخي در عوالم گذشته دارد و ازاینجا شروع نمیشود.
👈مؤمنین در عوالم گذشته در سرشت و #فطرت و نورشان با امامشان رابطه داشتهاند و بين خودشان هم اين رابطه بوده است.
👈«المومن اخ المومن من امه و ابيه» مؤمنین با يکديگر برادر و خواهر پدر و مادري هستند.
👈 اين رابطهی #حقيقي است و در هر جغرافيايي هم که باشند #مانع اين ارتباط باطني و حقيقي نيست.
✋«حب في الله و بغض في الله»
👈شالودهی جامعه
🔹حالا دو نکته را میخواهیم حول اين مسئله توضيح بدهيم نکته #اول اينکه انسانها قبل از عالم دنيا دودسته شدند:
👌دستهای که بار #توحيد و نبوت و ولايت را برداشتند و اين #عهدها را پذيرفتند و جزو جبهه مؤمنین شدند.
👈دستهی دیگربار نبوت و توحيد و ولايت را #زمين گذاشتند و جبههی مقابل شدند.
👈اینها طبیعتاً در طينت و سرشت هم دودسته میشوند و از همان عالم از هم جدا میشوند.
👈 وقتي ما به اين عالم میآییم، بايد روابطمان حول #حجت و ولي خدا و امام شکل بگيرد.
👌 اولين زيربناي روابط اجتماعي که بهمنزله #شالوده آن جامعه است و هر جامعهای که میخواهد درست شود به اين شالوده نياز دارد، «حب في الله و بغض في الله» است.
👈روايت متعددي در اين زمينه است.
🔺داريم که پيامبر از اصحابشان سال کردند: کدامیک از رشتهها ما را محکمتر به ايمان پيوند میدهد و موجب میشود که ما #متصل به ايمان شويم به تعبير ديگر چگونه میشود وارد وادي ولايت الله که همان وادي ايمان است شد؟
👈عدهای جواب دادند و عدهای هم گفتند خود شما بفرماييد که خدا و رسولش آگاهترند، که قاعدتاً اين دسته دوم برندهتر هستند.
👈بعضي گفتند: حج، بعضي گفتند: زکات و بعضي گفتند:
نماز. پيامبر فرمود: همه اینها فضيلت دارد ولي اینها محکمترین رشتهای که ما را به حقيقت ايمان و حقيقت توحيد و ولايت گره میزند نيست.
👈 بعد خود پيامبر فرمود:مهمترین رشتهای که ما را به ايمان پيوند میزند و پاره نمیشود و مطمئنتر و محکمتر است «الحب في الله و الغبض في الله»
👈محبت ورزيدن و بغض داشتن درراه خداست، که در بعضي روايات اين مکرر آمده است.
🔺سوال کردند که حب و بغض هم جزو ايمان است؟
يعني حب و بغض هم #ايمان را شکل میدهد و اگر نسبت به عدهای حب داشت و نسبت به عدهای بغض، اين مؤمن میشود و اگر بالعکس بود #کافر خواهد بود؟
👈حضرت فرمود: ايمان تماماً حب و بغض است.
🔺در ادامه اين آيه را خواندند:
👈 «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» (2)
👈 خدا در قلب شما ايمان را زينت داده و محبوب شما قرار داده است و کفر و فسوق و عصيان را مکروه شما قرارداده است.
👈قلب مؤمن #طوري است که متمايل به اولياء خداست.
در اين آيه #کلمه ايمان به امیرالمؤمنین تفسير شده است.
🔺 بنابراين محبت اولياي خدا و حب في الله یعنی انسان بايد محبت و دشمنیاش درراه #خدا باشد.
و کسي را دوست بدارد که خدادوست میدارد. و کسي را دشمن بدارد که خدا دشمن میدارد.
🔺و بعد حضرت فرمودند: «التولي لاولياء الله»تولي نسبت به اولياء خدا و تبري من اعداء الله تبري جستن از دشمنان خدا، اين محکمترین رشتهای است که انسان را به وادي ولايت الهي وارد میکند و وارد محيط ولايت الله میکند.
👇👇👇
❇️پس انسانها همینجا دودسته میشوند:
👈 يک دسته آنهایی هستند که محبت خدا و اولياء و دشمني با دشمنان خدا رادارند، و يک عده هم بهعکس هستند.
👈اين دو رشته با همديگر است. نمیشود انسان فقط خدا و اوليائش را دوست بدارد، بلکه بايد خدا و اوليائش را دوست بدارد و #دشمنانش را هم دشمن بدارد.
👈اين همان چيزي است که مرز جوامع را شکل میدهد. يعني اين حب يک امر قراردادي و اعتباري نيست .
👈جامعهی مؤمنین همینگونه شکل میگیرد.
👈تبري از دشمنان خدا، صفبندیها را درست میکند و توالي نسبت به اولياي خدا و حب في الله، جبهه داخلي مؤمنین را شکل میدهد.
👈خدا رحمت کند امام(ره) را که در بيان بلند و نوراني که به #گورباچف داشتند فرمودند: (نقل به معنا مي کنم)
👈که بايد کمونيسم را در #موزههای تاريخ جستجو کرد و اینیک امر تاريخي شده است، و به گورباچف اینگونه نوشته بودند که دليل شکست شما مبارزه بیدلیل با #خداست و غرب سرمایهداری هم به همين دليل شکست خواهد خورد.
👈چون غرب فرهنگي بهویژه بعد از رنسانس، #دين و خدا را با صداي بلند بهخصوص در عرصه حيات اجتماعي نفي میکند.
👈 و اين امري نيست که آن را پنهان بکنند.
👈کساني که بنايشان مبارزه باخدا و رسول است و در منطقه جنگ علیه اسلام #راه انداختهاند، نمیشود آنها را دوست داشت.
👈 تبري نسبت به آنها رکن اصلي ايمان است. اگر انسان به آنها محبت ورزيد اين محبت به جهنم است.
👈محبت ما نسبت به آنها ما را به #صف آنها میبرد و تبری است که صف ما را از آنها جدا میکند
❇️ارادهها حول دو ولی حق و باطل شکل می گیرد.
🔹ارادهها حول دو ولي شکل میگیرد:
👌يکي ولي باطل و يکي ولي حق است.
👈ارادههایی که حول ولي #حق شکل میگیرند ارادههای #نوراني هستند و
انگیزهی دورهم شدن آنها هم #بندگي خداست.
👈و اولين چيزي هم که آنها را به هم گره میزند #محبت است يعني «الحب في الله».
👈 حب رشته پيوند است و قرارداد نيست.
👈مادري که فرزندش را دوست دارد واقعاً به او #مرتبط است و واقعاً #حامي اوست.
👈دسته ديگر حول #محبت دنيا دورهم جمع میشوند و غرض آنها هم بيشتر از #دنيا نيست يعني میخواهند #دنیایشان آباد باشد.
🔹آبادي هم به معناي کامجویی و #تمتع از دنياست نه به معناي #عمرانآبادی که انبياء میگویند.
🔹میخواهند بيشتر متمتع باشند و #مبتهج به ماده باشند و سرخوش به ماده باشند.
🔹اين دو دستگاه در مقابل يکديگر هستند.
🔹زيرساختي که اين دو گروه را از هم جدا میکند چيست؟
🔹 آيا مرز جغرافيايي است؟ مثلاً بگوييم اینجا #ايران است و آنجا عراق بخصوص مرزهاي جغرافياي که بعد از جنگ جهاني دوم دولتهای برنده کشيدند و با اغراض سياسي همشکل گرفته است و به دنبال تغيير آن هستند.
🔹آيا اینها انسانها را جدا میکند؟ يا اينکه #ممکن است که يکي اینطرف دنيا باشد و ديگري آن طرف دنيا باشد و حقيقتا به هم مرتبط باشند و عضو يک جامعه باشند و دو نفر در کنار هم زندگي بکنند ولي عضو يک جامعه نباشند؟
🔹مؤمن آل فرعون در کاخ #فرعون بود ولي عضو جامعه حضرت موسي بود و بالعکس #همسر نوح در خانه نوح بود ولي عضو جامعهی #کفار بود.
🔹اولين قدمي که مرزها را جدا میکند #تولي و تبري است و این از اعتقادات هم کمي قویتر است يعني حب و بغض يا ميل و نفرت انسان است که مرزها را از هم جدا میکند و اینها زیربنای جامعه است.
🔹 مؤمنین باهم #همدلي و يک نفرتي دارند که حول وليشان است.
🔹يعني او را دوست میدارند و حول او همديگر را دوست دارند و اين #رشته از اين دنيا شروع نمیشود؛ بلکه از #قبل از اين دنيا شروع میشود، که حديثش را مفصل گفتيم «المومن اخ المومن من ابيه و امه».
❇️پس نکتهای که بايد نسبت به آن دقت بشود، #برائت نسبت به دشمنان خدا است که حداقل تبري از باطل است. در
👈روايات داريم که نهي از منکر سه مرتبه دارد:
🔹اولين مرتبهاش قلبي است بعد لساني و بعد عملي.
🔹يعني انسان بايد با قلب خودش منکر را دشمن بدارد و از منکر بدش بيايد، حتي اگر قدرت نداشته باشد که از آن منکر جلوگيري بکند.
🔹گاهي ما فقط منکرات کوچک را میبینیم.
🔹 در آن روايت ابوحنيفه از امام صادق(ع) سؤال کرد که معروف چيست؟
🔹حضرت فرمودند: «هو المعروف في السماء و الارض اميرالمومنين»(3) سؤال کرد پس اين افعال چيست؟
🔹 فرمودند: اين افعال خوباند اما معروف حقيقي امیرالمؤمنین است.
🔹منکر هم همینطور است، محور منکر دشمنان خدا هستند و همهی منکرها حول آنها شکل میگیرد.
🔹فرمود: «عدونا اصل کل شر»(4) ریشهی همه بدیها دشمنان نبي اکرم و اهلبیت هستند. و از طرف ديگر فرمودند: «ان ذکر الخير کنتم اوّله و اصله»
👌پس قدم اول نهي از منکر اين است که انسان در #قلبش از کساني که اقامه منکر میکنند تبري داشته باشد.
🔹آنهایی که باخدا و اولياء خدا دشمني میکنند و بناي آنها بر اين است که بساط #دینداری را جمع کنند و نگذارند دینداری در عالم منتشر شود.
🔹گاهي منکر را اشاعه میکنند اما گاهي به اين هم #بسنده نمیکنند و منکر را اقامه میکنند.
🔹 مثلاً فردي شرب خمر میکند،
🔹 فردي ميکده میزند
🔹و فردي ديگر فرهنگ ميگساري را بسط میدهد بهطوریکه ميگساري از ارکان زندگي میشود و #قبح آن ريخته میشود.
🔹يعني منکر میشود معروف. بدترين مرتبهی منکر اين است که معروف بشود.
👌در آن حديثي که از نبي اکرم نقلشده که به #سلمان خصوصيات آخرالزمان را میفرمایند آخرين مرحلهاش این است که #منکر تبديل به معروف میشود و معروف هم تبديل به منکر میشود.
🔹يعني درک از حسن و قبح عوض میشود.
🔹ولايت باطل و اولياي طاغوت #زيباشناسي انسان را تغيير میدهد.
🔹خيلي از کارهايي که در اينجا منکر است و واقعاً هم زشت است در اروپا اگر از آن نهي کنيد نهي از معروف حساب میشود و شمارا #مجرم میدانند.
🔹 قانونا هم شمارا مجازات میکنند و اخلاقاً هم شمارا مرتکب يک فعل ضد اخلاقي میدانند.
🔹پس رکن مهم این است که اگر در جهان، جرياني اقامه باطل کند يعني بخواهد #فرهنگ جهان را تغيير بدهد و به نفع ارزشهای مادي، ارزشهای الهي را تحقير میکند؛ ما بايد نسبت به اين جريان و اتباعشان تبري داشته باشيم.
❇️مقدماتی که برای داشتن«حب فیالله» لازم است.
👈براي داشتن «حب في الله» مقدماتي لازم است که يکي از آنها از #عالم قبل شروعشده است يعني آنجا مؤمنین باهم پيوندي برقرار کردهاند.
✋فرض کنيد محبتي را در بين يک خانوادهی #کوچک میبینید. اینیک رشتهی حقيقي است که در طول #زمان شکلگرفته است و ریشهاش اين است که فرزند يک پدر و مادر و برادر حقيقي هم هستند.
✋ ما در اين عالم بايد مراقب باشيم که صفوف رعايت شود و نبايد صف مؤمنین با کفار قاتى شود.
✋ حداقلش اين است که صفبندیها در دلمان روشن باشد.
✋ اگر میتوانیم با آنها مقابله کنيم، مقابله کنيم و اگر نمیتوانیم اين تبري و بغض في الله نمیگذارد سوء آنها به ما #تسري پيدا کند.
✋ مرز و سد اين درياي شور و شيرين باایمان و حب و بغض شکل میگیرد.
✋يعني جغرافياي اين دستهبندی، جغرافياي #انگيزه است؛ نه جغرافياي طبيعي و نژادي.
✋ممکن است يکي سیاهپوست و يکي سفيدپوست و يکي کرد و يکي فارس باشد، اما همه باهم برادرند.
✋ در روايات آمده و فريقين هم نقل کردهاند که امیرالمؤمنین فرمودند: ما درراه خدا #نزدیکترین انسانها را از دم تيغ گذراندهایم.
✋ يعني اين رشتهها را قطع کردهاند که یکرشتهی ديگري حاکم بشود
👌پس آن چيزي که ما را به وادي ايمان پيوند میدهد و ازآنجا ما وارد وادي ايمان میشویم و رشتهمان پيوند میخورد (که بعد میتواند رفتارمان و فکرمان و روابطمان مؤمنانه باشد و روبنايي که بر آن ساخته میشود و تمدن و خانواده و صنوف و جامعه و دولتي که شکل میگیرد همه اینها مبتني بر دين و ايمان باشد)؛ این است که اگر اساس روابط بر اساس حب و بغض في الله باشد موالات با اولياي خدا و تبري از دشمنان خدا باشد، اين جامعه، جامعه ايماني است. وگرنه اگر ما باکسانی پيوند بخوريم که دشمن خدا هستند، جامعهی ايماني نمیشود.
اگر اين ارتباط و صفبندی شکل گرفت، آثار عملي حب و بغض آشکار میشود. پس تبري فقط در قلب نمیماند، بلکه صفبندی درست میشود و گاهي به قتال کشيده میشود و بههیچوجه نمیشود جلوي اين قتالها را گرفت. مگر اينکه همه جامعه جهاني همدل بشوند. جنگ اول و دوم جهاني را که ما راه نينداختيم و انبياء و دين در آن نقشي نداشتهاند و عمده خود قدرتهای بعد از رنسانس باهم درگير شدند و دهها ميليون نفر کشته شدند. پس اینها تعطيل شدني نيست، مگر اينکه بهجایی برسيم که همهی دنيا حول يک مکتب زندگي کنند.
پس تبري و تولي بايد شکل بگيرند و بايد تبديل به يک موضعگیری منظم شوند. درنتیجه در داخل جامعه مؤمنین، محبت نسبت به خدا و اولياي خدا به محبت بين مؤمنین تبديل میشود. يعني هرکجا مؤمنی هست یکرشتهای از ولايت الله آنجاست. اينکه اگر کسي مؤمن را زيارت بکند، خدا را زيارت کرده است؛ يعني جی؟ اگر یکرشتهای از ولايت خدا در مؤمن نباشد، زيارت او زيارت خدا نيست و خوشحال کردن مؤمن، خوشحال کردن خدا نيست. در کتاب اصول کافي از پيامبر داريم که اگر کسي مؤمنی را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده است و هر کس که مرا خوشحال کند، خدا را خوشحال کرده است. در روايت ديگر فرمود: خيال نکنيد اگر شما سُروري در مؤمن به وجود بياوريد تنها مؤمن را خوشحال کردهاید، والله من را هم خوشحال کردهاید. اين، رشته حضور نبي اکرم در مؤمن را نشان میدهد يعني وقتي مؤمن نبي اکرم را دوست میدارد حقيقتا پيوندي است که گره میدهد.
در روايت داريم که فردي وارد مسجد شد و از پيامبر سؤال کرد: «متي تقوم القيامه؟» که چه زماني قيامت برپا میشود؟ پيامبر نمازشان را خواندند، فرمودند: کي سؤال کرد؟ گفت: من بودم فرمودند: براي قيامت چه چيزي آماده کردي؟ فرد گفت: اعمال من در حد واجبات است و خيلي نماز و روزه ندارم. ولي شمارا دوست دارم فرمودند: «المرء مع من احب»(5) اين معيت، معيت قراردادی نيست و محبت رشتهی همراهي است. هرکس ولیاش را دوست دارد ولیاش در آنجا حاضر است کساني که ولي باطل را دوست دارند حقيقتاً شعاع ظلماني در وجودشان ساري میشود «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (6) و کساني هم که خدا را دوست دارند حقيقتاٌ رحمت الهي در وجودشان جاري میشود. کساني که نبي اکرم را دوست دارند شعاع وجود حضرت در وجودشان هست و باهم حقیقتاً مرتبط هستند و دادوستدی باهم دارند. اين میشود مرحله دوم شکلگیری جامعهی مؤمنین.
قدم اول آن «التولي لاولياء الله و التبري من اعداء الله» و جدا شدن صفها است و حقیقتاً دو تا زيرساخت و دوتا تمدن بر روي آن ساخته میشود. آنهایی که محبتشان به ولات جور است، واقعاً جامعهای باهدف و روابط ديگري درست میکنند و اینطرف هم جامعهی ديگري باهدف و روابط ديگري شکل میگیرد. لايه دوم اين است که حالا رابطه بين خود انسانها و پیوندهای روحي و اخلاقی آنها، بايد بر محور محبت شکل بگيرد. در روايات ابواب زيادي وجود دارد که نشان میدهد، چطور میشود در وجود انسان و روابط او، حقيقت محبت خدا و اوليائش را بسط داد، که من فقط عناوين بابها را ذکر میکنم که ببينيد چقدر روي اين عناوين تأکید شده است.
«اخوة المومنين بعضهم ببعض» اينکه حقیقتاً مؤمنین باهم برادر هستند. «التراحم و التعاطف» اينکه مؤمنین بايد نسبت به یکدیگر محبت و پيوند و عطف داشته باشند، «زيارت الاخوان» اينکه
بايد به زيارت همديگر بروند که هرکدام از اینها مضامين فراواني در ذيلش آمده است حتي آداب جزئیاش مثل المصافحه، المعانقه؛ در روايت است که وقتي دو مؤمن به يکديگر دست میدهند، دستشان که به هم میرسد، دست خدا بين اين دودست قرار میگیرد (اين بايد معنا شود و پيداست که خداوند دست مادي که ندارد) و کسي که بيشتر برادرش را دوست دارد، خدا رويش را به او میکند و به او بيشتر توجه دارد و گناهانشان مثل برگ میریزد. چون گناه پيوند با دستگاه شيطان است. انسان وقتي معصيت میکند، انگار دارد يک ارتباطي را با دستگاه باطل برقرار میکند که عيب اين ارتباط اين است که اين پيوند، از قواي انسان میگذرد و به قلبش میرسد. انسان اگر گناه را دوست داشت، حب معصيت و حب اولياء طاغوت و حب دستگاه باطل است. رابطه دوتا مؤمن در همين حد برقرار میشود و وقتي باهم پيوند برقرار میکنند، آن ارتباطها قطع میشود و گناهانش فرومیریزد و آن پيوندهاي ظلماني مرتفع میشود.
«ادخال السرور علي المومنين» اگر کسي در مؤمنی سروري وارد کند، برکات و آثارش چيست؟ «قضاء حاجه المومن» اگر کسي حاجت يک مؤمنی را برآورده کند، داريم که اين کار از چندين حج و عمره براي منِ پيامبر، دوستداشتنیتر است. «السعي في حاجه المومن» يک موقعي يک مؤمنی گرفتاري دارد و شما میتوانید آن را رفع کنيد اما يک موقعي تلاش خود را براي رفع اين مشکل میکنید که خود اين تلاش حتي اگر به نتيجه هم نرسد، برکات فراواني دارد که ناشي از همان رابطه است. «تفريج کرب المومنين» غصهای از دل مؤمنین برداريد، «اطعام المومنين»، مؤمنی را بپوشاند، در تعظيم کردن و تکريم کردن مؤمن، خدمت به مؤمن، خيرخواهي و اصلاح بين مؤمنین و احياء مؤمنین و امثال اینها.
اين روابطي که بايد باهم داشته باشيم، در لايه بعد شکل میگیرد. وقتي جوامع ايماني شد، مؤمنین يک حقوقي دارند که حول اين حقوق، روابطي باهم برقرار میکنند، به ديدار هم میروند و به يکديگر خدمت میکنند و غصه از دل هم برمیدارند و همديگر را اکرام میکنند و سعي در قضاي حاجت میکنند.
حقوق هفتگانهی مؤمنین بر یکدیگر
من بعضي از اين روايات را عرض میکنم. از معلي بن خنيس است که از امام صادق (ع) سؤال کرد که مسلمان چه حقي بر مسلمان ديگر دارد؟ مسلم يعني کسي که تسليم خدا و رسول و اوليائش است. اگر دو مسلم تسليم شدند، چه حقي بر هم پيدا میکنند؟ و اين حق براي اسلامشان است و اين حق مسلمين است يعني آنهایی که در مقام اسلام هستند و تسليم خدا و رسول و اوليايش هستند. امام فرمود: هفت حق است که واجب است و هیچکدام از اين حقوق نيست مگر اينکه بر مؤمن واجب است فرمودند: «ان ضيّع منها شيئا خرج من ولايت الله و طاعته»(7) اگر اين حقوق را ضايع کند از ولايت خدا خارج میشود يعني آن رشتهای که بين مؤمنین است شعاع آن رشته، خدا و ولي خداست و اگر آن رشته قطع شود، از ولايت الله خارج میشود. البته شايد معنايش اين نباشد که از ولايت کلي خدا خارج میشود، بلکه از آن رشته ولايتي که بين اين دو مؤمن بود، خارج میشود. «و لم يکن الله فيه من نصيب» و ديگر از اين رشته ارتباط باخدا محروم میشود.
بعد به حضرت گفتند که اين حقوق را بفرمایید حضرت فرمود: چون تو را دوست دارم اين حقوق را نمیگویم زيرا نمیتوانی آنها را ادا کني. (انسان گاهي نمیداند و وقتي فهميد کار دشوارتر میشود) به حضرت گفت: لا قوه الا بالله از خدا استمداد میجوییم انشاءالله خدا کمک میکند. ما که نمیتوانیم و تکليف هم سخت است اما لا قوه الا بالله حضرت فرمود: «ايسر حق منها ان تحبّ له ما تحبّ لنفسک» هرچه براي خودت دوست داري براي او هم دوست داشته باش. چطور وقتي مادر حقیقتاً فرزندش را دوست دارد، هر چه براي خودش دوست دارد، براي فرزند هم دوست دارد؛ و هرچه را براي خودش دوست ندارد، براي او هم دوست ندارد. وقتي اين رشته دورتر میشود کار برعکس میشود، يعني از فردي کم میکند که به خودش اضافه کند. اين نشان میدهد که رشته محبت قطعشده است.
فردي به امام صادق(ع) گفت که ما از شيعيان شما هستيم. امام سؤال کرد: که اگر راست میگویید و دوست ما هستيد وقتي از مالتان براي مؤمنین خرج میکنید بيشتر خوشحال میشوید يا وقتي براي خودتان خرج میکنید؟ فرد گفت: اگر مال را براي خودم خرج کنم بيشتر خوشحال میشوم. امام فرمود: ما اینطور نيستيم. ما از امکاناتي که براي مؤمنین خرج میکنیم، بيشتر لذت میبریم تا اينکه براي خودمان خرج کنيم. اين خاصيت محبت و رحمت است. مادر گاهي غذا را از خودش میزند تا به فرزندش دهد و واقعاً هم از اينکه فرزندش غذا بخورد بيشتر لذت میبرد تا خودش غذا بخورد. بهخصوص مادر در دورهای که طفلش شيرخوار است، وقتي شير به فرزندش میدهد غال با لذتي که از اين تغذيه فرزندش میبرد، بيشتر از لذتي است که از تغذيه خودش میبرد و اين به خاطر رشته رحمت و محبت است.
اگر اين رشته بين مؤمنین برقرار شود، فرمود خ
اصيتش اين است که هرچه براي خودت دوست داري، براي او هم دوست داشته باش و هرچه را نسبت به خودت مکروه میدانی، براي او هم نپسند. اين حق يک کتاب است و همهچیز ازجمله خوراک پوشاک و نحوه حرف زدن نسبت با ديگران در آن است مثلاً اگر دوست داريد که از شما تعريف کنند شما هم از او تعريف کنيد و يا اگر دوست داريد چشمپوشی کنند شما همچشم پوشي کنيد و ...
حق بعدي اين است که از سخط او پرهيز کنيد و او را ناراحت نکنيد و ازآنچه مورد رضاي اوست پيروي کنيد و دنبال رضاي اوباشید يعني ببينيد او چه چيز را دوست دارد، بعد او را راضي کنيد. اين خاصيت محبت است اگر انسان کسي را دوست داشت، دنبال اين است که او چه چيزي را دوست دارد. ديديد آنهایی که بهخصوص تازه ازدواج میکنند، وقتي میخواهد يک هدیهای براي همسرش بخرد اول میگردد که چيزي را بخرد که او دوست میدارد و بعد هم کاملاً تزيين میکند بهگونهای که او دوست بدارد و سعي میکند یکجوری رضاي او را به دست آورد. اين خاصيت محبت است.حق دوم اينکه امر او را اطاعت کنيد.
حق سوم اين است که باجان و مال و زبان و دست خودت و همه قوايت در خدمت اوباشید و به او کمک کنيد.
حق چهارم اين است که راهنما و آيينه و دیدهبان او باشید يعني عیبهایش را به خودش نشان بدهي، راه را به او نشان دهي، خير و شرش را به او بگويي و امثال اینها.
حق پنجم اين است که اینطور نباشد که شما سير باشيد و او گرسنه، شما سيراب باشيد و او تشنه، شما پوشاک داشته باشيد و او عريان باشد؛ بلکه اگر خوراک و پوشاک داريد باهم داشته باشيد و اگر نداريد باهم نداشته باشيد. اين میشود مواسات که جزء سختترین کارها است و اين مواسات در مال و خوراک و امثال اینهاست که يعني انسان برادر خودش را با خودش يکي بداند.
مواسات سه مرتبه دارد: یکمرتبه آن انفاق است که انسان بخشي از مال يا آبرويش را میدهد، یکمرتبه از آن مواسات است يعني خودش و او را يکي میداند و اين نیازها باهم ديگر يکي و برابر میشود و او هم مثل عائله انسان میشود، یکمرتبه از آنهم ايثار است که کار ما نيست و خيلي سخت است «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَه» (8) و آن اين است که ديگران را بر خودت مقدم بداري. اگر مالي رادارید و هر دو به آن نياز برابر داريد، نياز او را مقدم بداريد و خرج او بکنيد. مواسات اين است که اگر نياز او از نياز شما مهمتر است او را مقدم کنيد و نياز مهم خودت را فداي نياز اهم او کنيد. همان کاري که انسان در هزينه کردن براي خودش انجام میدهد و وقتي پولش را میخواهد خرج کند بين نيازهايش اهم و مهم میکند. اما اگر اینگونه شد که مهم او بر اهم خودت مقدم شد اين میشود ايثار. من فکر نمیکنم که آن لقمهای که حضرت علي و صديقه طاهره و حسنين و فضه خادمه دادند در آن سه شب و بعد سوره «هل اتي»(انسان) نازل شد کسي از خودشان بيشتر گرسنه اين یکلقمهنان بود بهخصوص در شب دوم وسوم بهحسب ظاهر و اين میشود ايثار.
حق ششم اين است که اگر خادمي ندارد و شما خادم داريد، خادمتان را بفرستيد که کارهاي او را هم انجام بدهد. حق هفتم اين است حرف او را بپذيري، دعوتش را اجابت کني، اگر بيمار شد به عيادتش بروي، اگر از دنيا رفت او رها نکني بلکه او را تکريم کني حتي بعد از دنيا رفتن بازهم او را تکريم کني. و به تشييع اش بروي. اگر حاجتي داشت، نگذاري به زبان بياورد و اگر حاجت او را قبل از اينکه به زبان بياورد فهميدي، او را اجابت کني اين روابطي است که بايد بين ما بر اساس ايمان شکل بگيرد. حضرت فرمود: «فاذا فعلت ذلک وصلت ولايتک بولايته و ولايته بولايتک» اگر اين کارها را انجام بدهي ولايت او را به ولايت خودت و ولايت خودت را به ولايت او پيوند زدهای و باهم ترکیبشدهاید.
و با ترکيب مثل نماز جماعت میشود که وقتي دو نفر باهم به نماز جماعت میایستند، اين دو نماز وقتي به هم مرتبط میشود، اینطور نيست که ثوابش بهاندازه دونماز شود بلکه فرمود وقتي به ده نفر میرسد، هيچ ملکي نمیتواند ثواب آن را حساب کند. اين عبادات وقتي باهم ترکيب میشوند و يک بندگي مشاع میشوند، ديگر ثوابش قابلمقایسه با نماز فرادي نيست. اين هم همینگونه است، وقتي رشته محبت آن مؤمن به خدا و رشته محبت شما به خدا به هم پيوند خورد، انضمام اين دو محبت خاصيت جديدي پيدا میکند. حضرت میفرماید: اگر اين کار را کرديد و روابطتان باهم اینگونه شد، آنوقت است که رشته ولايت او به رشته ولايت شما متصل شده است و بالعکس و اگر هرکدام از اين حقوق را رعايت نکنيد از ولايت خدا خارج میشوید.
من فقط سرفصل اين روايات را ذکر کردم اگر اين سرفصلها را در روايات دنبال کنيم به اين میرسیم که اگر دو مؤمن يکي اینطرف دنيا باشد و ديگري آنطرف دنيا، بايد باهم چنين نسبتي داشته باشند. پس ديگر نمیتوان مرزهاي جغرافيايي که کفار گذاشتهاند را به رسميت شناخت. اگر ما کنار يک دولت کافري بوديم و آنها کنار مرزهاي جغرافيايي ما بودند بااینکه کنار ما هستند اما همسایهی ما نيستد و بالعکس اگر يک جامعه مؤمن آن سر دنيا باشد و مثلاً يک کشور اسلامي در آمريکاي لاتين باشد، اگر واقعاً مؤمن و مسلم هستند، برادر ما هستند. اين رشته تکوينا وجود دارد. بايد اين رشته را حفظ و بارور کرد تا صفبندی جهاني معنیدار شود. کفار میخواهند اين صفبندیها را بردارند و جايگزين آن صفبندیهای ديگري را قرار دهند.
پینوشتها:
الكافي، جلد2، صفحه 126
سورهی حجرات، آیهی7
بحار الأنوار، جلد10، صفحه 208
الكافي، جلد8، صفحه 243
الکافی، جلد 2، صفحه 127
سورهی بقره، آیهی257
الكافي، جلد 2، صفحه 169
سورهی حشر، آیهی 9