خاطره من از #تذکر_لسانی در #شهر_بازی 🎡🎢🎠
من و خانواده م وارد فضای پارک شدیم و همین جور که داشتیم به سمت #شهر_بازی میرفتیم دور و اطراف کسایی که #کشف_حجاب بودند به چشم میخوردند👩🏻👱🏻♀
خدا رو شکر تعدادشون خیلی زیاد نبود...
ولی باز توی دلمون #غصه میخوردیم 😔😢
توی راه سعی میکردیم به اوناییکه از کنارمون رد میشن #تذکر بدیم(عزیزم سرتونو بپوشونین.گناهه هااااا....)
فکر کنم لفظ( گناهه هاااا ) خیلی #موثر بود...چون بعضیا با کراهت سرشون میکردن😒
منو دخترام سوار #کشتی_صباشدیم،دختربزرگم رفت اون عقب نشست😬منو کوچیکه جلو...ردیف جلویی مونم یه دختر بچه ای بود با #موهای_بافته ی بلند و هیکل درشت...اما مشخص بود سنش کمه🤏
تصمیم گرفتم موقع پیاده شدن بهش #تذکر بدم،ولی چون سنش کمتربود مدام بهش #لبخند میزدم که ذهنیت بدی ازم نداشته باشه☺️
همین طور که داشتیم تاب میخوردیم،دخترِ داشت نگامون میکرد و صداهای عجیب و غریبی از خودش درمیاورد🙄درحالیکه سرعت حرکت کم بود و بقیه ساکت...اما چون مردا هم سوار بودن یکم #خوبیت نداشت🤐
با لبخندگفتم نترس عزیزم،دیگه تندترازین نمیره،خیالت راحت👌وشروع کردیم به صحبت کردن که #خداروشکر آروم شد😓🤗
ازلحن صحبتام خیلی خوشش اومده بود و مدام ازم #تعریف میکرد😍راستشو بخوایین منم ازش خوشم اومده بود
میگفت شما چه خوبین با بقیه فرق دارین😍(فهمیدم منظورش #تذکر_به_حجابِ) گفتم چطووووور؟! 😃
یواشکی گفت بخاطر اینکه گیر نمیدین(با دستش به #موهاش اشاره کرد💁♀)
گفتم خب هرکس اینو میگه بدون خیلی دوسِت داره و براش #مهمی👌...گفت چطور؟!
آروم گفتم خب چون دوست ندارن مردا بد نگات کنن و فکرای بد نسبت بتو تو سرشون بیاد😉(خودش گرفت چی میگم😁)
خندید گفت آره...😅
گفتم حالا که اینهمه #دلت_پاکه و خدا دوسِت داره،بهتر نیست با گوش کردن به حرفش، خدا رو #عاشق خودت بکنی😍❤️
#حجاب_خواست_خداست و بنفع خودمونه😌
خداروشکرحرفام به دلش نشسته بودو مدام #تایید و #اظهار_عشق میکرد🤩
منم تا میتونستم قربون صدقه ش میرفتم😚☺️
تا اینکه پیاده شدیم و هر کدوم رفتیم سمتی...
یکم بعد که رفتیم قسمت #ماشین_برقیا🏎در کمال #تعجب دیدم شال پوشیده و ازون مهمتر،موهای بافته شده شم دیده نمیشد😍😍😍
اصلا باورم نمیشد 😢یعنی حرفام روش #تاثیر گذاشته بود؟!😃
موقع ماشین سواری مدام نگام میکرد و با چشماش ازم #تایید میخواست🙂
منم کم نذاشتم و مدام بهش #لایک و قلب و😘میفرستادم....
گذشت... و من در حالیکه دست پسر کوچیکمو گرفته بودم و #قدم میزدیم،دیدم از دور دوتا خانم #مانتویی و چنتا دختر بچه دارن میان که از در خروجی برن بیرون...
دیدم همون دختره ست،شالشم افتاده بود😩ولی تا منو دید فوری سرش کرد🤪همون طور که بای بای کنان از کنار هم رد میشدیم به مامانش گفتم #دختر_خانم خیلی خوبی دارین خدا حفظشون کنه☺️تشکر کردن و رفتن
بعدش با تصور کردن چهره مادرِ متوجه شدم اون وسطا به مامانِ هم #تذکر داده بودم😁
در کل شااااید من و #خانواده م کار بزرگی نکرده باشیم...ولی همین که احساس غم و غصه ی اولیه مون تبدیل به احساس رضایت خداوند و لبخند #مهدی_زهرا_س شد و بقیه ی شبمون رو بی #عذاب_وجدان و احساس گناه سپری کردیم، برامون کافیه🙃🙂
داشتم به این حرف رهبر عزیزمون، که میفرمودن #تذکر_لسانی شکننده ترین چیزهاست و ریشه گناه میخشکه...فکر میکردم🤔
واقعا اگه #تذکر_لسانی #همگانی بشه و همه مومنین و #مدعیان_ظهور به واجب دینی شون عمل کنن ،هم جلوی #شیوع و عادی شدن گناهان گرفته میشه 💯و هم برادری مون رو در عمل به #آقا_صاحب_الزمان_عج نشون دادیم🤝
💠به آمرین بپیوندید