✍حضور امام در روابط فردي و اجتماعی در همه شئون محور عدل و توحید
رشتههاي حب و بغض زیربنای تمدن
👌بسمالله الرحمن الرحیم
✋رابطهی اصلي مؤمنین بايد با #ولیشان باشد و رابطهشان بايد حول آن رابطه شکل بگيرد.
👈اين رابطه يک #سابقهای تاريخي در عوالم گذشته دارد و ازاینجا شروع نمیشود.
👈مؤمنین در عوالم گذشته در سرشت و #فطرت و نورشان با امامشان رابطه داشتهاند و بين خودشان هم اين رابطه بوده است.
👈«المومن اخ المومن من امه و ابيه» مؤمنین با يکديگر برادر و خواهر پدر و مادري هستند.
👈 اين رابطهی #حقيقي است و در هر جغرافيايي هم که باشند #مانع اين ارتباط باطني و حقيقي نيست.
✋«حب في الله و بغض في الله»
👈شالودهی جامعه
🔹حالا دو نکته را میخواهیم حول اين مسئله توضيح بدهيم نکته #اول اينکه انسانها قبل از عالم دنيا دودسته شدند:
👌دستهای که بار #توحيد و نبوت و ولايت را برداشتند و اين #عهدها را پذيرفتند و جزو جبهه مؤمنین شدند.
👈دستهی دیگربار نبوت و توحيد و ولايت را #زمين گذاشتند و جبههی مقابل شدند.
👈اینها طبیعتاً در طينت و سرشت هم دودسته میشوند و از همان عالم از هم جدا میشوند.
👈 وقتي ما به اين عالم میآییم، بايد روابطمان حول #حجت و ولي خدا و امام شکل بگيرد.
👌 اولين زيربناي روابط اجتماعي که بهمنزله #شالوده آن جامعه است و هر جامعهای که میخواهد درست شود به اين شالوده نياز دارد، «حب في الله و بغض في الله» است.
👈روايت متعددي در اين زمينه است.
🔺داريم که پيامبر از اصحابشان سال کردند: کدامیک از رشتهها ما را محکمتر به ايمان پيوند میدهد و موجب میشود که ما #متصل به ايمان شويم به تعبير ديگر چگونه میشود وارد وادي ولايت الله که همان وادي ايمان است شد؟
👈عدهای جواب دادند و عدهای هم گفتند خود شما بفرماييد که خدا و رسولش آگاهترند، که قاعدتاً اين دسته دوم برندهتر هستند.
👈بعضي گفتند: حج، بعضي گفتند: زکات و بعضي گفتند:
نماز. پيامبر فرمود: همه اینها فضيلت دارد ولي اینها محکمترین رشتهای که ما را به حقيقت ايمان و حقيقت توحيد و ولايت گره میزند نيست.
👈 بعد خود پيامبر فرمود:مهمترین رشتهای که ما را به ايمان پيوند میزند و پاره نمیشود و مطمئنتر و محکمتر است «الحب في الله و الغبض في الله»
👈محبت ورزيدن و بغض داشتن درراه خداست، که در بعضي روايات اين مکرر آمده است.
🔺سوال کردند که حب و بغض هم جزو ايمان است؟
يعني حب و بغض هم #ايمان را شکل میدهد و اگر نسبت به عدهای حب داشت و نسبت به عدهای بغض، اين مؤمن میشود و اگر بالعکس بود #کافر خواهد بود؟
👈حضرت فرمود: ايمان تماماً حب و بغض است.
🔺در ادامه اين آيه را خواندند:
👈 «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» (2)
👈 خدا در قلب شما ايمان را زينت داده و محبوب شما قرار داده است و کفر و فسوق و عصيان را مکروه شما قرارداده است.
👈قلب مؤمن #طوري است که متمايل به اولياء خداست.
در اين آيه #کلمه ايمان به امیرالمؤمنین تفسير شده است.
🔺 بنابراين محبت اولياي خدا و حب في الله یعنی انسان بايد محبت و دشمنیاش درراه #خدا باشد.
و کسي را دوست بدارد که خدادوست میدارد. و کسي را دشمن بدارد که خدا دشمن میدارد.
🔺و بعد حضرت فرمودند: «التولي لاولياء الله»تولي نسبت به اولياء خدا و تبري من اعداء الله تبري جستن از دشمنان خدا، اين محکمترین رشتهای است که انسان را به وادي ولايت الهي وارد میکند و وارد محيط ولايت الله میکند.
👇👇👇
❇️پس انسانها همینجا دودسته میشوند:
👈 يک دسته آنهایی هستند که محبت خدا و اولياء و دشمني با دشمنان خدا رادارند، و يک عده هم بهعکس هستند.
👈اين دو رشته با همديگر است. نمیشود انسان فقط خدا و اوليائش را دوست بدارد، بلکه بايد خدا و اوليائش را دوست بدارد و #دشمنانش را هم دشمن بدارد.
👈اين همان چيزي است که مرز جوامع را شکل میدهد. يعني اين حب يک امر قراردادي و اعتباري نيست .
👈جامعهی مؤمنین همینگونه شکل میگیرد.
👈تبري از دشمنان خدا، صفبندیها را درست میکند و توالي نسبت به اولياي خدا و حب في الله، جبهه داخلي مؤمنین را شکل میدهد.
👈خدا رحمت کند امام(ره) را که در بيان بلند و نوراني که به #گورباچف داشتند فرمودند: (نقل به معنا مي کنم)
👈که بايد کمونيسم را در #موزههای تاريخ جستجو کرد و اینیک امر تاريخي شده است، و به گورباچف اینگونه نوشته بودند که دليل شکست شما مبارزه بیدلیل با #خداست و غرب سرمایهداری هم به همين دليل شکست خواهد خورد.
👈چون غرب فرهنگي بهویژه بعد از رنسانس، #دين و خدا را با صداي بلند بهخصوص در عرصه حيات اجتماعي نفي میکند.
👈 و اين امري نيست که آن را پنهان بکنند.
👈کساني که بنايشان مبارزه باخدا و رسول است و در منطقه جنگ علیه اسلام #راه انداختهاند، نمیشود آنها را دوست داشت.
👈 تبري نسبت به آنها رکن اصلي ايمان است. اگر انسان به آنها محبت ورزيد اين محبت به جهنم است.
👈محبت ما نسبت به آنها ما را به #صف آنها میبرد و تبری است که صف ما را از آنها جدا میکند
❇️ارادهها حول دو ولی حق و باطل شکل می گیرد.
🔹ارادهها حول دو ولي شکل میگیرد:
👌يکي ولي باطل و يکي ولي حق است.
👈ارادههایی که حول ولي #حق شکل میگیرند ارادههای #نوراني هستند و
انگیزهی دورهم شدن آنها هم #بندگي خداست.
👈و اولين چيزي هم که آنها را به هم گره میزند #محبت است يعني «الحب في الله».
👈 حب رشته پيوند است و قرارداد نيست.
👈مادري که فرزندش را دوست دارد واقعاً به او #مرتبط است و واقعاً #حامي اوست.
👈دسته ديگر حول #محبت دنيا دورهم جمع میشوند و غرض آنها هم بيشتر از #دنيا نيست يعني میخواهند #دنیایشان آباد باشد.
🔹آبادي هم به معناي کامجویی و #تمتع از دنياست نه به معناي #عمرانآبادی که انبياء میگویند.
🔹میخواهند بيشتر متمتع باشند و #مبتهج به ماده باشند و سرخوش به ماده باشند.
🔹اين دو دستگاه در مقابل يکديگر هستند.
🔹زيرساختي که اين دو گروه را از هم جدا میکند چيست؟
🔹 آيا مرز جغرافيايي است؟ مثلاً بگوييم اینجا #ايران است و آنجا عراق بخصوص مرزهاي جغرافياي که بعد از جنگ جهاني دوم دولتهای برنده کشيدند و با اغراض سياسي همشکل گرفته است و به دنبال تغيير آن هستند.
🔹آيا اینها انسانها را جدا میکند؟ يا اينکه #ممکن است که يکي اینطرف دنيا باشد و ديگري آن طرف دنيا باشد و حقيقتا به هم مرتبط باشند و عضو يک جامعه باشند و دو نفر در کنار هم زندگي بکنند ولي عضو يک جامعه نباشند؟
🔹مؤمن آل فرعون در کاخ #فرعون بود ولي عضو جامعه حضرت موسي بود و بالعکس #همسر نوح در خانه نوح بود ولي عضو جامعهی #کفار بود.
🔹اولين قدمي که مرزها را جدا میکند #تولي و تبري است و این از اعتقادات هم کمي قویتر است يعني حب و بغض يا ميل و نفرت انسان است که مرزها را از هم جدا میکند و اینها زیربنای جامعه است.
🔹 مؤمنین باهم #همدلي و يک نفرتي دارند که حول وليشان است.
🔹يعني او را دوست میدارند و حول او همديگر را دوست دارند و اين #رشته از اين دنيا شروع نمیشود؛ بلکه از #قبل از اين دنيا شروع میشود، که حديثش را مفصل گفتيم «المومن اخ المومن من ابيه و امه».
❇️پس نکتهای که بايد نسبت به آن دقت بشود، #برائت نسبت به دشمنان خدا است که حداقل تبري از باطل است. در
👈روايات داريم که نهي از منکر سه مرتبه دارد:
🔹اولين مرتبهاش قلبي است بعد لساني و بعد عملي.
🔹يعني انسان بايد با قلب خودش منکر را دشمن بدارد و از منکر بدش بيايد، حتي اگر قدرت نداشته باشد که از آن منکر جلوگيري بکند.
🔹گاهي ما فقط منکرات کوچک را میبینیم.
🔹 در آن روايت ابوحنيفه از امام صادق(ع) سؤال کرد که معروف چيست؟
🔹حضرت فرمودند: «هو المعروف في السماء و الارض اميرالمومنين»(3) سؤال کرد پس اين افعال چيست؟
🔹 فرمودند: اين افعال خوباند اما معروف حقيقي امیرالمؤمنین است.
🔹منکر هم همینطور است، محور منکر دشمنان خدا هستند و همهی منکرها حول آنها شکل میگیرد.
🔹فرمود: «عدونا اصل کل شر»(4) ریشهی همه بدیها دشمنان نبي اکرم و اهلبیت هستند. و از طرف ديگر فرمودند: «ان ذکر الخير کنتم اوّله و اصله»
👌پس قدم اول نهي از منکر اين است که انسان در #قلبش از کساني که اقامه منکر میکنند تبري داشته باشد.
🔹آنهایی که باخدا و اولياء خدا دشمني میکنند و بناي آنها بر اين است که بساط #دینداری را جمع کنند و نگذارند دینداری در عالم منتشر شود.
🔹گاهي منکر را اشاعه میکنند اما گاهي به اين هم #بسنده نمیکنند و منکر را اقامه میکنند.
🔹 مثلاً فردي شرب خمر میکند،
🔹 فردي ميکده میزند
🔹و فردي ديگر فرهنگ ميگساري را بسط میدهد بهطوریکه ميگساري از ارکان زندگي میشود و #قبح آن ريخته میشود.
🔹يعني منکر میشود معروف. بدترين مرتبهی منکر اين است که معروف بشود.
👌در آن حديثي که از نبي اکرم نقلشده که به #سلمان خصوصيات آخرالزمان را میفرمایند آخرين مرحلهاش این است که #منکر تبديل به معروف میشود و معروف هم تبديل به منکر میشود.
🔹يعني درک از حسن و قبح عوض میشود.
🔹ولايت باطل و اولياي طاغوت #زيباشناسي انسان را تغيير میدهد.
🔹خيلي از کارهايي که در اينجا منکر است و واقعاً هم زشت است در اروپا اگر از آن نهي کنيد نهي از معروف حساب میشود و شمارا #مجرم میدانند.
🔹 قانونا هم شمارا مجازات میکنند و اخلاقاً هم شمارا مرتکب يک فعل ضد اخلاقي میدانند.
🔹پس رکن مهم این است که اگر در جهان، جرياني اقامه باطل کند يعني بخواهد #فرهنگ جهان را تغيير بدهد و به نفع ارزشهای مادي، ارزشهای الهي را تحقير میکند؛ ما بايد نسبت به اين جريان و اتباعشان تبري داشته باشيم.
❇️مقدماتی که برای داشتن«حب فیالله» لازم است.
👈براي داشتن «حب في الله» مقدماتي لازم است که يکي از آنها از #عالم قبل شروعشده است يعني آنجا مؤمنین باهم پيوندي برقرار کردهاند.
✋فرض کنيد محبتي را در بين يک خانوادهی #کوچک میبینید. اینیک رشتهی حقيقي است که در طول #زمان شکلگرفته است و ریشهاش اين است که فرزند يک پدر و مادر و برادر حقيقي هم هستند.
✋ ما در اين عالم بايد مراقب باشيم که صفوف رعايت شود و نبايد صف مؤمنین با کفار قاتى شود.
✋ حداقلش اين است که صفبندیها در دلمان روشن باشد.
✋ اگر میتوانیم با آنها مقابله کنيم، مقابله کنيم و اگر نمیتوانیم اين تبري و بغض في الله نمیگذارد سوء آنها به ما #تسري پيدا کند.
✋ مرز و سد اين درياي شور و شيرين باایمان و حب و بغض شکل میگیرد.
✋يعني جغرافياي اين دستهبندی، جغرافياي #انگيزه است؛ نه جغرافياي طبيعي و نژادي.
✋ممکن است يکي سیاهپوست و يکي سفيدپوست و يکي کرد و يکي فارس باشد، اما همه باهم برادرند.
✋ در روايات آمده و فريقين هم نقل کردهاند که امیرالمؤمنین فرمودند: ما درراه خدا #نزدیکترین انسانها را از دم تيغ گذراندهایم.
✋ يعني اين رشتهها را قطع کردهاند که یکرشتهی ديگري حاکم بشود
👌پس آن چيزي که ما را به وادي ايمان پيوند میدهد و ازآنجا ما وارد وادي ايمان میشویم و رشتهمان پيوند میخورد (که بعد میتواند رفتارمان و فکرمان و روابطمان مؤمنانه باشد و روبنايي که بر آن ساخته میشود و تمدن و خانواده و صنوف و جامعه و دولتي که شکل میگیرد همه اینها مبتني بر دين و ايمان باشد)؛ این است که اگر اساس روابط بر اساس حب و بغض في الله باشد موالات با اولياي خدا و تبري از دشمنان خدا باشد، اين جامعه، جامعه ايماني است. وگرنه اگر ما باکسانی پيوند بخوريم که دشمن خدا هستند، جامعهی ايماني نمیشود.
اگر اين ارتباط و صفبندی شکل گرفت، آثار عملي حب و بغض آشکار میشود. پس تبري فقط در قلب نمیماند، بلکه صفبندی درست میشود و گاهي به قتال کشيده میشود و بههیچوجه نمیشود جلوي اين قتالها را گرفت. مگر اينکه همه جامعه جهاني همدل بشوند. جنگ اول و دوم جهاني را که ما راه نينداختيم و انبياء و دين در آن نقشي نداشتهاند و عمده خود قدرتهای بعد از رنسانس باهم درگير شدند و دهها ميليون نفر کشته شدند. پس اینها تعطيل شدني نيست، مگر اينکه بهجایی برسيم که همهی دنيا حول يک مکتب زندگي کنند.
پس تبري و تولي بايد شکل بگيرند و بايد تبديل به يک موضعگیری منظم شوند. درنتیجه در داخل جامعه مؤمنین، محبت نسبت به خدا و اولياي خدا به محبت بين مؤمنین تبديل میشود. يعني هرکجا مؤمنی هست یکرشتهای از ولايت الله آنجاست. اينکه اگر کسي مؤمن را زيارت بکند، خدا را زيارت کرده است؛ يعني جی؟ اگر یکرشتهای از ولايت خدا در مؤمن نباشد، زيارت او زيارت خدا نيست و خوشحال کردن مؤمن، خوشحال کردن خدا نيست. در کتاب اصول کافي از پيامبر داريم که اگر کسي مؤمنی را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده است و هر کس که مرا خوشحال کند، خدا را خوشحال کرده است. در روايت ديگر فرمود: خيال نکنيد اگر شما سُروري در مؤمن به وجود بياوريد تنها مؤمن را خوشحال کردهاید، والله من را هم خوشحال کردهاید. اين، رشته حضور نبي اکرم در مؤمن را نشان میدهد يعني وقتي مؤمن نبي اکرم را دوست میدارد حقيقتا پيوندي است که گره میدهد.
در روايت داريم که فردي وارد مسجد شد و از پيامبر سؤال کرد: «متي تقوم القيامه؟» که چه زماني قيامت برپا میشود؟ پيامبر نمازشان را خواندند، فرمودند: کي سؤال کرد؟ گفت: من بودم فرمودند: براي قيامت چه چيزي آماده کردي؟ فرد گفت: اعمال من در حد واجبات است و خيلي نماز و روزه ندارم. ولي شمارا دوست دارم فرمودند: «المرء مع من احب»(5) اين معيت، معيت قراردادی نيست و محبت رشتهی همراهي است. هرکس ولیاش را دوست دارد ولیاش در آنجا حاضر است کساني که ولي باطل را دوست دارند حقيقتاً شعاع ظلماني در وجودشان ساري میشود «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (6) و کساني هم که خدا را دوست دارند حقيقتاٌ رحمت الهي در وجودشان جاري میشود. کساني که نبي اکرم را دوست دارند شعاع وجود حضرت در وجودشان هست و باهم حقیقتاً مرتبط هستند و دادوستدی باهم دارند. اين میشود مرحله دوم شکلگیری جامعهی مؤمنین.
قدم اول آن «التولي لاولياء الله و التبري من اعداء الله» و جدا شدن صفها است و حقیقتاً دو تا زيرساخت و دوتا تمدن بر روي آن ساخته میشود. آنهایی که محبتشان به ولات جور است، واقعاً جامعهای باهدف و روابط ديگري درست میکنند و اینطرف هم جامعهی ديگري باهدف و روابط ديگري شکل میگیرد. لايه دوم اين است که حالا رابطه بين خود انسانها و پیوندهای روحي و اخلاقی آنها، بايد بر محور محبت شکل بگيرد. در روايات ابواب زيادي وجود دارد که نشان میدهد، چطور میشود در وجود انسان و روابط او، حقيقت محبت خدا و اوليائش را بسط داد، که من فقط عناوين بابها را ذکر میکنم که ببينيد چقدر روي اين عناوين تأکید شده است.
«اخوة المومنين بعضهم ببعض» اينکه حقیقتاً مؤمنین باهم برادر هستند. «التراحم و التعاطف» اينکه مؤمنین بايد نسبت به یکدیگر محبت و پيوند و عطف داشته باشند، «زيارت الاخوان» اينکه
بايد به زيارت همديگر بروند که هرکدام از اینها مضامين فراواني در ذيلش آمده است حتي آداب جزئیاش مثل المصافحه، المعانقه؛ در روايت است که وقتي دو مؤمن به يکديگر دست میدهند، دستشان که به هم میرسد، دست خدا بين اين دودست قرار میگیرد (اين بايد معنا شود و پيداست که خداوند دست مادي که ندارد) و کسي که بيشتر برادرش را دوست دارد، خدا رويش را به او میکند و به او بيشتر توجه دارد و گناهانشان مثل برگ میریزد. چون گناه پيوند با دستگاه شيطان است. انسان وقتي معصيت میکند، انگار دارد يک ارتباطي را با دستگاه باطل برقرار میکند که عيب اين ارتباط اين است که اين پيوند، از قواي انسان میگذرد و به قلبش میرسد. انسان اگر گناه را دوست داشت، حب معصيت و حب اولياء طاغوت و حب دستگاه باطل است. رابطه دوتا مؤمن در همين حد برقرار میشود و وقتي باهم پيوند برقرار میکنند، آن ارتباطها قطع میشود و گناهانش فرومیریزد و آن پيوندهاي ظلماني مرتفع میشود.
«ادخال السرور علي المومنين» اگر کسي در مؤمنی سروري وارد کند، برکات و آثارش چيست؟ «قضاء حاجه المومن» اگر کسي حاجت يک مؤمنی را برآورده کند، داريم که اين کار از چندين حج و عمره براي منِ پيامبر، دوستداشتنیتر است. «السعي في حاجه المومن» يک موقعي يک مؤمنی گرفتاري دارد و شما میتوانید آن را رفع کنيد اما يک موقعي تلاش خود را براي رفع اين مشکل میکنید که خود اين تلاش حتي اگر به نتيجه هم نرسد، برکات فراواني دارد که ناشي از همان رابطه است. «تفريج کرب المومنين» غصهای از دل مؤمنین برداريد، «اطعام المومنين»، مؤمنی را بپوشاند، در تعظيم کردن و تکريم کردن مؤمن، خدمت به مؤمن، خيرخواهي و اصلاح بين مؤمنین و احياء مؤمنین و امثال اینها.
اين روابطي که بايد باهم داشته باشيم، در لايه بعد شکل میگیرد. وقتي جوامع ايماني شد، مؤمنین يک حقوقي دارند که حول اين حقوق، روابطي باهم برقرار میکنند، به ديدار هم میروند و به يکديگر خدمت میکنند و غصه از دل هم برمیدارند و همديگر را اکرام میکنند و سعي در قضاي حاجت میکنند.
حقوق هفتگانهی مؤمنین بر یکدیگر
من بعضي از اين روايات را عرض میکنم. از معلي بن خنيس است که از امام صادق (ع) سؤال کرد که مسلمان چه حقي بر مسلمان ديگر دارد؟ مسلم يعني کسي که تسليم خدا و رسول و اوليائش است. اگر دو مسلم تسليم شدند، چه حقي بر هم پيدا میکنند؟ و اين حق براي اسلامشان است و اين حق مسلمين است يعني آنهایی که در مقام اسلام هستند و تسليم خدا و رسول و اوليايش هستند. امام فرمود: هفت حق است که واجب است و هیچکدام از اين حقوق نيست مگر اينکه بر مؤمن واجب است فرمودند: «ان ضيّع منها شيئا خرج من ولايت الله و طاعته»(7) اگر اين حقوق را ضايع کند از ولايت خدا خارج میشود يعني آن رشتهای که بين مؤمنین است شعاع آن رشته، خدا و ولي خداست و اگر آن رشته قطع شود، از ولايت الله خارج میشود. البته شايد معنايش اين نباشد که از ولايت کلي خدا خارج میشود، بلکه از آن رشته ولايتي که بين اين دو مؤمن بود، خارج میشود. «و لم يکن الله فيه من نصيب» و ديگر از اين رشته ارتباط باخدا محروم میشود.
بعد به حضرت گفتند که اين حقوق را بفرمایید حضرت فرمود: چون تو را دوست دارم اين حقوق را نمیگویم زيرا نمیتوانی آنها را ادا کني. (انسان گاهي نمیداند و وقتي فهميد کار دشوارتر میشود) به حضرت گفت: لا قوه الا بالله از خدا استمداد میجوییم انشاءالله خدا کمک میکند. ما که نمیتوانیم و تکليف هم سخت است اما لا قوه الا بالله حضرت فرمود: «ايسر حق منها ان تحبّ له ما تحبّ لنفسک» هرچه براي خودت دوست داري براي او هم دوست داشته باش. چطور وقتي مادر حقیقتاً فرزندش را دوست دارد، هر چه براي خودش دوست دارد، براي فرزند هم دوست دارد؛ و هرچه را براي خودش دوست ندارد، براي او هم دوست ندارد. وقتي اين رشته دورتر میشود کار برعکس میشود، يعني از فردي کم میکند که به خودش اضافه کند. اين نشان میدهد که رشته محبت قطعشده است.
فردي به امام صادق(ع) گفت که ما از شيعيان شما هستيم. امام سؤال کرد: که اگر راست میگویید و دوست ما هستيد وقتي از مالتان براي مؤمنین خرج میکنید بيشتر خوشحال میشوید يا وقتي براي خودتان خرج میکنید؟ فرد گفت: اگر مال را براي خودم خرج کنم بيشتر خوشحال میشوم. امام فرمود: ما اینطور نيستيم. ما از امکاناتي که براي مؤمنین خرج میکنیم، بيشتر لذت میبریم تا اينکه براي خودمان خرج کنيم. اين خاصيت محبت و رحمت است. مادر گاهي غذا را از خودش میزند تا به فرزندش دهد و واقعاً هم از اينکه فرزندش غذا بخورد بيشتر لذت میبرد تا خودش غذا بخورد. بهخصوص مادر در دورهای که طفلش شيرخوار است، وقتي شير به فرزندش میدهد غال با لذتي که از اين تغذيه فرزندش میبرد، بيشتر از لذتي است که از تغذيه خودش میبرد و اين به خاطر رشته رحمت و محبت است.
اگر اين رشته بين مؤمنین برقرار شود، فرمود خ
اصيتش اين است که هرچه براي خودت دوست داري، براي او هم دوست داشته باش و هرچه را نسبت به خودت مکروه میدانی، براي او هم نپسند. اين حق يک کتاب است و همهچیز ازجمله خوراک پوشاک و نحوه حرف زدن نسبت با ديگران در آن است مثلاً اگر دوست داريد که از شما تعريف کنند شما هم از او تعريف کنيد و يا اگر دوست داريد چشمپوشی کنند شما همچشم پوشي کنيد و ...
حق بعدي اين است که از سخط او پرهيز کنيد و او را ناراحت نکنيد و ازآنچه مورد رضاي اوست پيروي کنيد و دنبال رضاي اوباشید يعني ببينيد او چه چيز را دوست دارد، بعد او را راضي کنيد. اين خاصيت محبت است اگر انسان کسي را دوست داشت، دنبال اين است که او چه چيزي را دوست دارد. ديديد آنهایی که بهخصوص تازه ازدواج میکنند، وقتي میخواهد يک هدیهای براي همسرش بخرد اول میگردد که چيزي را بخرد که او دوست میدارد و بعد هم کاملاً تزيين میکند بهگونهای که او دوست بدارد و سعي میکند یکجوری رضاي او را به دست آورد. اين خاصيت محبت است.حق دوم اينکه امر او را اطاعت کنيد.
حق سوم اين است که باجان و مال و زبان و دست خودت و همه قوايت در خدمت اوباشید و به او کمک کنيد.
حق چهارم اين است که راهنما و آيينه و دیدهبان او باشید يعني عیبهایش را به خودش نشان بدهي، راه را به او نشان دهي، خير و شرش را به او بگويي و امثال اینها.
حق پنجم اين است که اینطور نباشد که شما سير باشيد و او گرسنه، شما سيراب باشيد و او تشنه، شما پوشاک داشته باشيد و او عريان باشد؛ بلکه اگر خوراک و پوشاک داريد باهم داشته باشيد و اگر نداريد باهم نداشته باشيد. اين میشود مواسات که جزء سختترین کارها است و اين مواسات در مال و خوراک و امثال اینهاست که يعني انسان برادر خودش را با خودش يکي بداند.
مواسات سه مرتبه دارد: یکمرتبه آن انفاق است که انسان بخشي از مال يا آبرويش را میدهد، یکمرتبه از آن مواسات است يعني خودش و او را يکي میداند و اين نیازها باهم ديگر يکي و برابر میشود و او هم مثل عائله انسان میشود، یکمرتبه از آنهم ايثار است که کار ما نيست و خيلي سخت است «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَه» (8) و آن اين است که ديگران را بر خودت مقدم بداري. اگر مالي رادارید و هر دو به آن نياز برابر داريد، نياز او را مقدم بداريد و خرج او بکنيد. مواسات اين است که اگر نياز او از نياز شما مهمتر است او را مقدم کنيد و نياز مهم خودت را فداي نياز اهم او کنيد. همان کاري که انسان در هزينه کردن براي خودش انجام میدهد و وقتي پولش را میخواهد خرج کند بين نيازهايش اهم و مهم میکند. اما اگر اینگونه شد که مهم او بر اهم خودت مقدم شد اين میشود ايثار. من فکر نمیکنم که آن لقمهای که حضرت علي و صديقه طاهره و حسنين و فضه خادمه دادند در آن سه شب و بعد سوره «هل اتي»(انسان) نازل شد کسي از خودشان بيشتر گرسنه اين یکلقمهنان بود بهخصوص در شب دوم وسوم بهحسب ظاهر و اين میشود ايثار.
حق ششم اين است که اگر خادمي ندارد و شما خادم داريد، خادمتان را بفرستيد که کارهاي او را هم انجام بدهد. حق هفتم اين است حرف او را بپذيري، دعوتش را اجابت کني، اگر بيمار شد به عيادتش بروي، اگر از دنيا رفت او رها نکني بلکه او را تکريم کني حتي بعد از دنيا رفتن بازهم او را تکريم کني. و به تشييع اش بروي. اگر حاجتي داشت، نگذاري به زبان بياورد و اگر حاجت او را قبل از اينکه به زبان بياورد فهميدي، او را اجابت کني اين روابطي است که بايد بين ما بر اساس ايمان شکل بگيرد. حضرت فرمود: «فاذا فعلت ذلک وصلت ولايتک بولايته و ولايته بولايتک» اگر اين کارها را انجام بدهي ولايت او را به ولايت خودت و ولايت خودت را به ولايت او پيوند زدهای و باهم ترکیبشدهاید.
و با ترکيب مثل نماز جماعت میشود که وقتي دو نفر باهم به نماز جماعت میایستند، اين دو نماز وقتي به هم مرتبط میشود، اینطور نيست که ثوابش بهاندازه دونماز شود بلکه فرمود وقتي به ده نفر میرسد، هيچ ملکي نمیتواند ثواب آن را حساب کند. اين عبادات وقتي باهم ترکيب میشوند و يک بندگي مشاع میشوند، ديگر ثوابش قابلمقایسه با نماز فرادي نيست. اين هم همینگونه است، وقتي رشته محبت آن مؤمن به خدا و رشته محبت شما به خدا به هم پيوند خورد، انضمام اين دو محبت خاصيت جديدي پيدا میکند. حضرت میفرماید: اگر اين کار را کرديد و روابطتان باهم اینگونه شد، آنوقت است که رشته ولايت او به رشته ولايت شما متصل شده است و بالعکس و اگر هرکدام از اين حقوق را رعايت نکنيد از ولايت خدا خارج میشوید.
من فقط سرفصل اين روايات را ذکر کردم اگر اين سرفصلها را در روايات دنبال کنيم به اين میرسیم که اگر دو مؤمن يکي اینطرف دنيا باشد و ديگري آنطرف دنيا، بايد باهم چنين نسبتي داشته باشند. پس ديگر نمیتوان مرزهاي جغرافيايي که کفار گذاشتهاند را به رسميت شناخت. اگر ما کنار يک دولت کافري بوديم و آنها کنار مرزهاي جغرافيايي ما بودند بااینکه کنار ما هستند اما همسایهی ما نيستد و بالعکس اگر يک جامعه مؤمن آن سر دنيا باشد و مثلاً يک کشور اسلامي در آمريکاي لاتين باشد، اگر واقعاً مؤمن و مسلم هستند، برادر ما هستند. اين رشته تکوينا وجود دارد. بايد اين رشته را حفظ و بارور کرد تا صفبندی جهاني معنیدار شود. کفار میخواهند اين صفبندیها را بردارند و جايگزين آن صفبندیهای ديگري را قرار دهند.
پینوشتها:
الكافي، جلد2، صفحه 126
سورهی حجرات، آیهی7
بحار الأنوار، جلد10، صفحه 208
الكافي، جلد8، صفحه 243
الکافی، جلد 2، صفحه 127
سورهی بقره، آیهی257
الكافي، جلد 2، صفحه 169
سورهی حشر، آیهی 9
🔥پنج نوع آزار بنی اسرائیل🔥
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجيهاً (69)
آیه 69 سوره احزاب می فرماید: ای کسانیکه ایمان آورده اید شما هم مثل قوم بنی اسرائیل که موسی را آزار دادند پیامبرتان را آزار ندهید البته خدا جلوی آزارهای آنها ایستاد و موسی را حفظ کرد،حضرت موسی نزد خدا موجه بود.
قوم بنی اسرائیل چگونه حضرت موسی را اذیت کردند؟ مفسران پنج نوع آزار را مطرح کرده اند:
🔥در زمان حضرت موسی برادرش هارون از دنیا رفت. موسی از خدا خواست که هارون را وزیرش قرار بدهد. وقتی هارون از دنیا رفت عده ای شایعه کردند که موسی برادرش را کشته است. یعنی به او تهمت زدند.
🔥قارون به زنی پول داد و او را تحریک کرد که در بین مردم شهادت بدهد که حضرت موسی با او رابطه ی نامشروع داشته است تا آبروی موسی برود. در سوره ی قصص داریم که آن زن تحت تاثیر حضرت موسی قرار گرفت و شهادت نداد. دشمنان از این روش ها استفاده می کنند تا شخصیت ها را تخریب کنند. الان از اینترنت هم برای این کار استفاده می کنند.
🔥یکی دیگر از آزارهای قوم بنی اسرائیل این بود که به حضرت موسی تهمت سحر و جنون می زدند.
🔥بهانی جویی های بنی اسرائیل خیلی عجیب بود. حضرت موسی فرعون را نابود کرد و مردم از رود نیل رد شدند ولی باز می گفتند که ما می خواهیم خدا را ببینیم. وقتی برای آنها از آسمان غذا می آمد، می گفتند که ما چند نوع غذا می خواهیم و سیر هم می خواستند. حتی عده ای به موسی می گفتند که برای ما بت درست کن مثل کسانی که بت می پرستند.
🔥حضرت موسی خیلی با حیا بوده است. حضرت موسی برای شستشو به کنار رودی می رفت که کسی او را نبیند. در قدیم حمام ها عمومی بود. مردم گفتند که حضرت موسی بیماری پوستی دارد و بخاطر همین به حمام عمومی نمی آید.
در طول تاریخ همه ی پیامبران را اذیت و آزارکرده اند. پیامبر فرمود: هیچ پیامبری به اندازه ی من اذیت نشد. از این سخن متوجه می شویم که سطح آزاری که به پیامبر می رساندند بیشتر بوده است. خدا می فرماید :کسانی که خدا و پیامبر را آزار بدهند مورد لعن و عذاب قرار می گیرند.
پیام این آیه این است که مردم نباید پیامبر آزاری کنند. پیامبر آزاری چگونه بوده است ؟
به پیامبر اسلام هم ساحر، مجنون و کاهن می گفتند. در داستان افک که در قرآن آمده است داریم که به همسر پیامبر تهمت زدند. بعضی ها به پیامبر مطالبی را می گفتند و افراد دیگر مطالب ضد آن را می گفتند. پیامبر همه ی حرف ها را گوش می داد و مردم می گفتند که چرا پیامبر در برابر سخنان موضع نمی گیرد.(سوره توبه آیه 61 ) پیامبر به همه ی حرف ها گوش می داد ولی خودش تصمیم می گرفت.
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
امروزه چه کارهایی پیامبر را آزار می دهد؟
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
هر کس پیامبر را آزار بدهد خدا را آزار داده است و هر کس که خدا را آزار بدهد از رحمت خدا دور است. یکی از مصادیق پیامبر آزاری اطاعت نکردن از پیامبر است یعنی حرف های پیامبر را گوش ندهیم و خلاف آنرا عمل کنیم. پیامبر قبل از مرگ شان لشکر فراهم کردند و فرمانده آنرا اسامه قرار دادند. بعضی ها به این لشکر نرفتند و از پیامبر اطاعت نکردند.
پیامبر در مورد محبت به اهل بیت به مردم سفارش کردند ولی بعضی ها به این سخنان پیامبر توجه نکردند که این مصداق پیامبر آزاری است. پیامبر فرمود: هر کس زهرای مرا آزار بدهد مرا آزار داده است. پیامبر در تبوک دستور دادند که به جنگ برویم ولی بعضی ها تخلف کردند و به جنگ نرفتند.
ما باید از پیامبر اطاعت کنیم و از پیامبر جلو نیفتیم. اگر کسی حرفی را بزند که پیامبر نزده است و در دین سلیقه ای ایجاد کرد، پیامبر را آزار داده است. مثل مذاهب خرافی یا کسانی که به اسم دین مواردی را مطرح می کنند که سابقه ی دینی ندارد.
پیامبر به رعایت حقوق زن ها و احترام گذاشتن به آنها سفارش کرده اند. پیامبر فرمود :هر کس همسری اختیار می کند باید او را تکریم کند. حالا اگر کسی می گوید که نباید به زن احترام گذاشت، در واقع پیامبر را آزار داده است. فردی نزد پیامبر آمد و گفت که فلان خانم شب ها نماز می خواند و روزها روزه می گیرد ولی بداخلاق است، با زبانش همسایه ها را آزار می دهد. پیامبر فرمود: هیچ خیری در این زن نیست، او اهل جهنم است.
پیامبر به نماز اول وقت سفارش کرده است. هر کس که به آن عمل نکند در واقع پیامبر را آزار داده است. فردی در کنار قبر پیامبر به قرآن تفعل زد و این آیه آمد: مردم قرآن را محجور قرار داده اند. پس اگر کسی قرآن را در حاشیه قرار دهد، پیامبر را آزار داده است. پیامبر فرمود: هر کس مومنی را آزار بدهد مرا را آزار داده است و هر کس که مرا آزار بدهد خدا را آزار داده است. و هر کس که خدا را آزار بدهد در تورات، انجیل، زبور و قرآن لعن شده است.
یکی از مصادیق آزار مومن با
زبان است مثل زخم زبان زدن، کنایه، فحش و تحقیر. مصادیق دیگر آزار دادن با عمل است. مثلا با صدای بلند همسایه های را آزار دادن یا بوق زدن در خیابان. ممکن است که هر کس به نوعی همسایه اش را آزار بدهد. گاهی با یک پارک کردن نادرست ماشین، باعث آزار عده ای می شویم. گاهی با نوشتن یک مقاله یا سخنرانی مومنی را آزار می دهیم.
ما به اسم تبلیغ انتخابات نمی توانیم آبروی کسی را بریزیم یا کسی را شماتت کنیم. آبروریزی مومن گناه بزرگی است مخصوصا در روزنامه و رسانه. پس در انتخابات هم باید اخلاق را رعایت کرد تا باعث آزار مومنین نشویم.
مصداق دیگر آزار دادن اهل بیت است. پیامبر فرمود: هر کس مرا آزار بدهد فاطمه را آزار داده است. الان آزار دادن حضرت زهرا(س) چگونه است ؟اگر کسی سادات را آزار بدهد حضرت زهرا(س) را آزار داده است. کسی که بدحجاب بیرون می آید حضرت زهرا(س) را آزا می دهد زیرا حضرت زهرایی(س) که با حجاب کامل به مسجد می آمد و پشت پرده قرار می گرفت، از این بدحجابی ناراحت می شود. روایت داریم که بهترین زینت برای یک زن این است که نامحرمی او را نبیند. حضرت روی پوشش و حجاب تاکید داشتند. پس یک مصداق هم آزار در مورد اهل بیت است. ملاک دوستی پیامبر دوستی اهل بیت است.
وقتی پیامبر مبعوث شدند اهدافی داشتند که یکی از آن اهداف، اتحاد بود. قرآن می فرماید: یاد کنید آن زمانی که شما باهم اختلاف داشتید و پیامبر بین قلب های تان ما اتحاد ایجاد کرد. امروز هر کسی که بخواهد بین مسلمانان اختلاف بیندازد یا آنها را تحریک کند، پیامبر را آزار داده است. وقتی پیامبر به مدینه آمد همه ی قبائل و یهودیان اختلافات را کنار گذاشتند. پیرمرد یهودی بود که خیلی کینه توز بود، روزی به بازار آمد و دید که افراد قبایل اوس و خزرج در کنار هم نشسته اند و گذشته را فراموش کرده اند. او جوان مسلمانی را تحریک کرد تا شعرهایی را که قبلا مایه ی اختلاف بین این دو قبیله بوده است برای آنها بخواند. با خواندن این شعرها بین این عده دعوا شد و می خواستند با هم بجنگند که پیامبر آمد و این جنگ را خاتمه داد.
امروزه دشمن بین مسلمانان وارد شده است و آنها را به جان هم انداخته است تا خودش ریاست کند. اسرائیلی ها می خواهند داشته های ما را لگدکوب کنند و بهترین راه دعوا انداختن بین مسلمانان است. مسیحیان سه فرقه اصلی هستند ولی علیه یکدیگر تبلیغ نمی کنند. چرا امروزه مسلمانان باید علیه یکدیگر فحاشی کنند و موضع بگیرند؟ خوب است که ما عقاید یکدیگر را در شبکه ها بگوییم و بینندگان خودشان قضاوت کنند. مثلا شبکه ای چهار دلیل می آورد که قرآن تحریف شده است، ما صد دلیل برای تحریف نشدن قرآن داریم و آن شبکه فقط چهار دلیل را می گوید. پس آنها می خواهند بین مسلمانان اختلاف بیندازند. مسلمانان بدانند که دشمن در نفی اصل قرآن نتیجه می گیرد نه در حقانیت شما یا دیگری. ما مسلمانان باید وجه مشترک همدیگر را پیدا کنیم و بگوییم که قرآن تحریف نشده است. در اسلام داریم که هر کس که اظهار مسلمانی کرد آنرا بپذیرید. پس ما باید دلایل مان را بیاوریم ولی همدیگر را تخریب نکنیم. ما نباید دنبال نقاط ضعف همدیگر باشیم. عقاید صحیح باید بیان بشود مثلا ما باید از ولایت حضرت امیر دفاع کنیم ولی بصورت صحیح.
پس ما نباید دنبال عیب دیگران باشیم تا او را تخریب کنیم عقاید صحیح باید مطرح بشود و از آنها دفاع شود. پس مسلمانان باید مواظب باشند که با اعمال و گفتارشان پیامبر را آزار ندهند.
سوال – ما چگونه زندگی و بندگی کنیم حضرت رسول اکرم می پسندند ؟ چکار کنیم تا ما هم نورچشمی حضرت رسول اکرم بشویم ؟
پاسخ – قرآن آیات زیادی را در مورد رسول اکرم اختصاص داده است حتی و سوره ای بنام آن حضرت در قرآن آمده است. آیاتی که در قرآن کریم آمده است دو بخش است. بخشی معرفی پیامبر و اهداف اوست. مثلا این پیامبر امی است، آموزش حکمت و قرآن می دهد، این پیامبر مهربان و درد آشناست. بخش دیگری از آیات وظایف مردم را در مقابل پیامبر اکرم بیان می کند. در واقع سوال شما هم در بخش دوم می آید. اگر ما به این وظایف آشنا باشیم خیلی مهم است. خیلی از ما به پیامبر اظهار محبت و دوستی می کنیم، خدمت ایشان درود می فرستیم، دلمان می خواهد که پیامبر شفاعت مان را بکند، فتقبل شفاعته: خدایا شفاعت او را در مورد ما بپذیر. اما شاید گاهی با این وظایف آشنا نباشیم که در قرآن و روایات آمده است. این وظایف دو قسم است، بعضی ایجابی و بعضی سلبی است. یعنی بعضی کارهایی که باید انجام بدهیم و بعضی کارهایی که نباید انجام بدهیم. مثلا یک از بایدهایی که در قرآن آمده، ادب و احترام در مقابل پیامبر است. قرآن می فرماید: ان الله و ملائکته یسلون علی النبی یا ایهاالذین امنوا سلوا علیهم و سلموا تسلیما. خدا و ملائکه بر پیامبر درود می فرستند. اما شما دو تا کار بکنید. یکی درود بفرستید که این همان کار خدا و ملائکه است و دیگر اینکه خلاف فرمان پیامبر عمل نکنیم. اتفاق می افتد که انسان کاری را انجام میدهد که سخن پیامبر با او تنافی دارد. این یکی از وظایف مهم در مقابل پیامبر که ادب داشتن است. وظیفه ی دیگری که قرآن روی آن تاکید دارد اطاعت است. اطیعوا الله و اطیعواالرسول واولی الامر منکم. اطاعت هم در همه ی جنبه هاست. اطاعت از پیامبر دو جور است. گاهی موضوعی و گاهی طریقی است.
گاهی پیامبر می فرماید که خد این را گفته که اینجا پیامبر واسطه است. می فرماید: خدا گفته نماز بخوانید، من هم به شما می گویم که نماز بخوانید. این اطاعت طریقی میشود. گاهی موضوعیت دارد. شخص پیامبر می فرماید: سنت من آن است که با فقرا نشست و برخاست کنم، شما به این سنت عمل کنید. اطاعت چه موضوعی و چه طریقی، وظیفه ای ست که قرآن به گردن ما گذاشته است. نکته ی بعدی اخذ از پیامبر است. یعنی آنچه که پیامبر اکرم فرموده، ما بگیریم. بعضی ها گیرایی شان خوب نیست و فرموده های حضرت را نمی گیرند. قرآن می فرماید: هرچه که پیامبر برای شما آورده بگیرید. نه اینکه بگویید که پیامبر فرموده بت نپرستید و نماز بخوانید، می گوییم: چشم ولی گفته که شراب نخورید. میگوییم که این نمیشود زیرا مشکل است. اگر شما در مدرسه همه ی نمراتت بالا باشد ولی یک درس را صفر بشوی، معدل شما پایین می آید. دستورات پیامبر جدا کردنی نیست که به بعضی ایمان بیاورید و به بعضی کافر بشوید. بعضی ها می گویند که ما نماز می خوانیم و روزه می گیرم ولی موسیقی به معنای غِناء را فاکتور می گیرند. دینداری بعضی ها دینداری فصلی است. مثل بخاری که زمستان می گذاریم و تابستان برمی داریم. بعضی ها تصورشان این است که میشود در یک مقطع خاصی فرمانی از پیامبر را گرفت و بقیه را فراموش کرد. قرآن می فرماید: به مردم بگو به والدین خودتان احسان کنید. می گوییم: تا کوچک سهیم و ابتدایی و راهنمایی هستیم احترام می کنیم ولی وقتی دبیرستان رفتیم من برای خودم یلی شده ام، باز هم به پدر و مادرم احترام بگذارم؟ الان زن و بچه دارم، پدرم پیر است، حافظه اش را از دست داده و تند خو شده است، بازهم به او احترام بگذارم ؟ احسان به پدر و مادر برای همه ی زمان ها است. وظیفه ی دیگر که خدا روی آن تاکید دارد و جزء کارهای سلبیه است که نباید انجام بدهیم. اول سوره حجرات می فرماید: از خدا و پیامبر جلو نیفتید. بعضی ها از خدا جلومی زنند. خدا می فرماید این مقدار آب برای وضو کافی است و طرف می گوید که باید سه برابر این آب باشد. خدا میگوید: این نمازی که شما میخوانید، با همین شکل درست است و طرف میگوید: نه آن نمازی که من میگویم درست است. پیامبر می فرماید ک مثل من نماز بخوانید و طرف جور دیگری نماز می خواند. پیامبر می فرماید: رهبانیت و ترک دنیا نداشته باشید و رهبانیت امت من جهاد، هجرت و نمازشان است، بعضی ها در غار می رفتند و می نشستند و ترک دنیا می کردند. خبر به پیامبر دادند که عده ای هستند که می گویند که ما نه زن می گیریم، نه با مردم حرف می زنیم، نه غذای خوب می خوریم، چون این ها باعث میشود که به انحراف کشیده بشویم.
رسول خد این ها را خواست و فرمود: اینها سنت من نیست. من هم ازدواج کردم، هم غذای خوب می خورم، هم با همسرانم ارتباط دارم و با مردم هم ارتباط دارم. رسول خدا در یکی از سفر به جنگ می رفتند و ایشان روزه بودند. وقتی ایشان از مدینه بیرون آمدند چون مسافر بودند کنار برکه ی آبی نشستند و آب خوردند و روزه شان را باز کردند. بعضی ها گفتند با اینکه پیامبر این ک
ار را کرده است ما روزه مان را باز نمی کنیم. اگر پیامبر روزه را باز کرد شما بگویید: چشم، در جنگ احد گفت که دراحد بجنگیم و در جنگ بدر فرمود که در بدر بجنگیم یا اصلا ممکن است در یک شرایطی رسول اکرم صلاح بداند که صلح کنید. در صلح حدیبیه وقتی پیامبر صلح کرد، بعضی ها زیر بار صلح نرفتند. و می گفتند که چرا صلح کنیم ؟ یعنی خودمان و نفس مان را بر پیامبر مقدم ندانیم. بعضی از این نباید ها را بالای قبر پیامبر نوشته است. یکی دیگر از نباید ها این است که خدا می فرماید: خدا و پیامبر را اذیت نکنید. بعضی ها می گویند که ما خدا آزاری و پیامبر آزاری نشنیده ایم ولی مردم آزاری شنیده ایم. مثلا شما یک مومنین را تحقیر می کنی، پیامبر می فرماید: هر کس مومنی را تحقیر کند من پیامبر را آزار داده است. و می فرماید: هرکس من را آزار بدهد، خدا را آزار داده است. پیامبرفرمود: هر که فاطمه را آزار بدهد، من را آزار داده است، این میشود پیامبرآزاری. گاهی اوقات ممکن است انسان رفتاری انجام بدهد که این رفتار مورد رضایت خدا و پیامبر و ائمه نباشد. ما داشتیم از اصحاب ائمه که دچار غلو می شدند. مثلا به امام می گفتند که تو خدای ما هستی. این حرف، حرف نادرستی است زیرا امام را پیش خودش بالا می برده است. ائمه ما افتخارشان این بود که بنده ی خدا بودند. این امام را آزار میدهد. فردی بنام محمد بن علی شلمقانی واسطه ی امام زمان (عج) با مردم بود. او معتقد به الوهیت شد و معتقد به هلول روح پیامبر در اشخاص شد. اینها باعث آزار است. امام زمان (عج) او را لعنت کرد و گفت که او از ما نیست. اگر کسی بدعت در دین بگذارد یا غلو در دین بکنند یا مومنی را آزار بدهد، اینها آزار میشود. پس وظیفه ی ما در مقابل پیامبر این است که او را آزار ندهیم، جلو نیفتیم و بی ادبی نکنیم. در بالای قبر پیامبر نوشته که صدایتان را از پیامبر بالاتر نبرید. بعضی ها می گویند که این برای زمان پیامبر بوده که بعضی ها در نزد ایشان صدایشان را بالاتر از حضرت می برند. خیر این طور نست. وقتی جنازه ی امام حسن مجتبی 0ع) را کنار قبر پیامبر تیر باران کردند، سر و صدا بلند شد.
امام حسین (ع) فریاد برآورد که صدایتان را از پیامبر بالاتر نبرید. امام حسین (ع) این را وقتی می گوید که پیامبر از دنیا رفته است. در بحث زیارت امام رضا (ع) بعضی ها در حرم داد و فریاد می زنند و گاهی خانم ها جیغ می زنند، این ها بی احترامی به امام است. این بایدها و نباید ها از نظر قرآن است. در روایات فراوان داریم که پیامبر می فرماید: فلان کار را بکنید به من شبیه می شوید. یا اگر فلان کار را بکنید روز قیامت به من نزدیک می شوید. در جمع اصحاب بصورت سوالی ( برای آنکه آنها را تحریک کنند ) گفتند که می خواهید بدانید در روز قیامت چه کسی به من نزدیکتر است ؟ پیامبر نزدکی از نظر جسم و نزدیک مکانی نیست. اویس قرنی پیامبر را ندید ولی از همه به پیامبر نزدیکتر بود. کسانی هم بودند که کنار پیامبر زندگی می کردند و بعد دچار نفاق شدند. و همان موقع هم به پیامبر ارادتی نداشتند. ابولهب عموی پیامبر است و خدا فرمود: دو دست ابولهب بریده باد. اویس در یمن بود و رسول خدا را هم ندید ولی پیامبر مرتب سراغ او را می گرفت و می فرمود که دلم برای او تنگ شده است. پس منظور قرب مکانی نیست منظور قرب منزلتی و نزدیکی معنوی است. پیامبر فرمود کسی به قیامت به من نزدیکتر است که به عهد و پیمانش وفادارتر باشد و بد قولی نکند. اگر به هر کس قول می دهید باید ضابطه ای داشته باشد. اگر به خدا قول میدهید که خیلی مهم است و از صفات مومن وفای به عهد است. دیگر اینکه امانت داری شان بیشتر است. به بیت المال خیانت نمی کنند و به آنچه که برای نسل های آینده است خیانت نمی کنند. به ناموس و عِرض شان خیانت نمی کنند. اگر خانمی نسبت به رعایت عفاف، حجاب و گفتارش رعایت نکرد، این یک نوع خیانت به امانت است زیرا این امانت شوهرش است و نباید در اختیار غیر او قرار بگیرد. اگر مردی نگاهش را از نامحرم پر کرد و ارتباط با نامحرم برقرار کرد، این خیانت به همسر است. این زن و مرد مال همدیگر هستند و لباس یکدیگرند. اگر لباس ما را دیگری بپوشد صدای ما درنمی آید ؟ و دیگری کسی که بیشتر به والدینش برسد. پیامبر وقتی مبعوث شد پدر و مادرنداشت. ایشان وقتی مادر رضاعی شان که مدتی به او شیر داده بود می آمد، تمام قد جلویشان بلند میشد. می فرمود که این مادرم است. فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی (ع) مدتی پیامبر را سرپرستی کرده بود و غذا داده بود، وقتی او از دنیا رفت پیامبر فرمود که مادر من از دنیا رفته است و در قبرش خوابید تا قبر به او کاری نداشته باشد و بعد او را در قبر گذاشتند. علاوه بر کفن، لباسش را تن فاطمه بنت اسد کرد که پوشش داشته باشد. الان بعضی از جوانان و نوجوانان به این موضع بی توجه هستند و وقتی از روضه به خانه می آیند با مادرشان بدخلقی می کنند. دیگر اینکه پیامبر فرمود: کسانی
🔖 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم🔖
🔻عوامل آرامش در زندگی 🔻
7 عامل آرامش 🔻
كلمه سكينه به معني آرامش است و شش مرتبه هم در قرآن آمده است. اول من خواستگاه قرآني بحث را بگويم. قرآن كريم ميفرمايد: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنين» (توبه/26)
واژهي ديگري كه اين معنا را در قرآن ميرساند واژه اطمنيان است كه شما آيه را خوانديد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يا «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/27) يا «وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي» (بقره/260) همين دو واژه كافي است. واژه سكينه و واژه اطمينان دو واژه عربي است كه به معناي آرامش است.
🔻يك راه كسب آرامش خود دعاست. زيارت امين الله را زياد بخوانيد. مخصوصاً در حرمهاي ائمه، سيزده دعا در زيارت امين الله است. زيارت امين الله از امام سجاد(ع) است. از آن زيارتهاي كم سلام هم است كه خيلي سلام ندارد. اولين دعايي كه ميكنيم «فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك» خدايا به من آرامش بده، بدانم تو برنامهريز هستي. وقتي تو برنامهريز هستي من ديگر نگران نيستم. تقدير توست. البته نمينشينم گوشهاي و نظارهگر باشم. تلاشم را ميكنم.
پسر امام صادق(ع) مريض بود. ميرفت و ميآمد و تلاش ميكرد. همه كوششها را كرد و اين مريض را خوب كرد. يكوقت يك كسي كنار آقا آمد و گفت: بچه از دنيا رفت. امام صادق نشست و آرام شد. گفتند: چه شد؟ فرمود: «إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ الْمُصِيبَة» (كافي/ج3/ص225) ما همه تلاشمان قبل از واقعه است. «فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِينَا» حالا كه اتفاق افتاد، ديگر صبور هستيم. «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك»
دعايي هم ياد بدهيم كه ساده هم هست. يكي از صلواتهايي كه نقل شده همين تعبير آمده است.«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْكَ سَكِينَة» (بحارالانوار/ج94/ص378) اين حديث از امام باقر(ع) است. در كتاب تهذيل الاحكام شيخ طوسي ديدم، كه ساده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْكَ سَكِينَة» خود همين آرامش ميآورد.
دو، سه شب قبل يك خانم و آقايي جلوي مرا گرفتند، خيلي زوج موفق و مهرباني بودند. گفت: حاج آقا زندگي ما خيلي گرم است. خيلي همديگر را دوست داريم، ولي احساس ميكنيم به ما حسادت ميشود، چشممان ميزنند. از همين هم نگران هستيم. خود همين يك اضطراب است. همين ما را به هم ميريزد، چه كار كنيم؟ گفتم: صبح به صبح، سوره ناس و فلق را بخوانيد و يك صدقه هم براي سلامتي امام زمان بگذاريد. ذكر «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» را هم بخوانيد. آرامش ميدهد. حتماً نبايد نزد دعا نويس بروند.
در روايت ديدم كساني كه از چشم زخم ميترسند، اين هم خودش يك عامل اضطراب است. سه مرتبه داريم كه بگوييد: «ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم». يك راه دعاست.
🔻دومين راه كسب آرامش حسن ظن است. ما سه نوع حسن ظن داريم. يكي خوب نيست و دو تا خوب است. حسن ظن به خود خوب نيست. آدم هميشه بايد به خودش بدبين باشد. اين چه وضع سخنراني بود من كردم. اين چه حرفهايي است من ميزنم؟ اينقدر بهتر از من هست كه حرفهاي خوب بزند. چرا اين بايد باشد كه آدم را غرور نگيرد.
وقتي دكتر حجازي از امام(ره) تعريف كرد، فرمود: ميترسم اينها را باور كنم. اين است كه انسان به خودش با همه اين تلاشش كه براي نهضت و انقلاب انجام داد، فرمود: رهبر من طفلي است كه زير تانك رفت. اين خيلي حرف مهمي است.
در دعاي كميل، در دعاهاي امام سجاد(ع)، مناجات شكايت كنندگان در مفاتيح هم هست. مناجات خمسه عشرف اصلاً آدم تعجب ميكند كه امام با آن مقام كه راوي ميگويد: وقتي من ديدم امام سجاد در زير ناودان طلا ميگويد: من حجم تمام شده بود، داشتيم برميگشتيم، ديدم همينطور مثل باران اشك ميريزد، رفتم جلو گفتم: شما ديگر چرا؟ ما اگر گريه كنيم حق داريم. جد شما رسول خدا، پدرت امام حسين، مادرت حضرت زهرا است، رحمت خدا و شفاعت را داريد. فرمود: طاووس يماني اينها را كنار بگذار. روز قيامت با خود من كار دارند. امام اينها را براي چه ميگويد؟ براي همان كه انسان به خودش بايد سوء ظن داشته باشد.
در خطبهي متقين نهجالبلاغه اميرالمؤمنين وقتي صفات متقين را ميشمرد يكي اين است. «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُون» (شرح نهجالبلاغه/ج10/ص132) اينها خودشان هميشه متهم هستند.
اما دو حسن ظني كه خوب است. يكي حسن ظن به مردم است. اگر شما به مردم حسن ظن داشتي، ناآرام نميشوي. آقاي عزيز كه تا طرف ميآيد با همه سلام ميكند، به شما يادش ميرود، شما ميگويي: ميخواست كم محلي كند! اگر حسن ظن داشته باشي، بگويي: يادش رفت، حمل بر صحت است و خودت هم اذيت نميشوي. اگر آقاي داماد به پاي همه بلند شد، ش
ما را نديد. چقدر الآن اختلاف در خانوادهها سر همين موضوعات است. حاج آقاي قرائتي ميفرمود: چقدر افراد قهر هستند براي اينكه ميگويند:ما را شب عروسي سوار مينيبوس كرد، فلاني را سوار، سواري كرد. حسن ظن به مردم خوب نيست. نه اين ميخواست ما را تحقير كند. اين ميخواست ما را بكوبد. نه عزيز من شايد قصد خير داشت. در بعضي روايات داريم محملهاي متعدد پيدا كنيد. محملهاي متعدد پيدا كنيد براي اينكه پيش نيايد.
يكوقت يكي از علماي بزرگ، پاي منبر من نشسته بود. من فكر كردم ايشان رفته است. چون ايشان كار داشت و هرروز ميرفت. به خاطر كهولت سن هرروز ميرفت. آن روز احترام كرده بود و نشسته بود. من از روي منبر پايين آمدم، نميدانم ايشان نشسته است. مثل روزهاي عادي از مسجد بيرون آمدم. يك نفر كاغذي داد و گفت: آقا چرا شما تكبر داري؟ اين آقاي بزرگ و اين مرجع تقليد نشسته بود. گفتم: مگر ايشان نشسته بود؟ گفتم: والله من ايشان را نديدم. بالله ايشان را نديدم. خوب يك احتمال هم بده كه آقاي رفيعي ايشان را نديد. چرا حمل بر تكبر ميكنيد؟ فرداي آن روز رفتم و يك ربع قبل از نماز ايشان در محراب نشستم. دستش را بوسيدم، بنده خدا يادش هم نبود. گفت: شما چه ميگويي؟ گفتم: من ديروز از جلوي شما رد شدم، مردم حساس شدند اين خيلي مهم است. ما اگر اين را داشته باشيم نهايتاً نسبت به هم اين بدبيني را پيدا نميكنيم. البته اين نكته را هم بگويم، در روايت داريم در موضع تهمت قرار نگيريد.
دومي حسن ظن به خداست. اگر شما حسن ظن به خدا داشتي، چرا من يك پسر خواستم، دختر دادي؟ براي اينكه رشدم در دختر است. براي اينكه شايد آن پسر به صلاحم نبود. اين همان قصهي حسن ظن خدا است. و خدا در قرآن كريم چند گروه را لعنت كرده، يكي «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/6) كساني كه به خدا سوء ظن ميورزند. پس دو عامل را براي كسب آرامش گفتيم.
🔻عامل سومي كه آرامش ميآورد كاهش دلبستگي است. هرچه شما دلبستگيات را به همسر و فرزند و دنيا كمتر كردي، آرامتر هستي. كاري كه بچههاي ما در جبهه ميكردند. عزيزي شهيد شد. انشاءالله خدا همه آنها را با رسول الله محشور كند. 19 ساله بود. خواهرش يك لحظه گفت: اين آخريها با ما بداخلاقي ميكرد. گاهي روي ما دست بلند ميكرد. ميگفت: من ميگفتم فلاني از تو بدم ميآيد، ميگفت: بدت بيايد. بعد ميگفت: وصيتنامهاش را كه باز كرديم از همه ما عذرخواهي كرد. نوشته بود من ميخواستم اين محبت شما از دل من كمرنگ شود كه در جبهه من اثر نگذارد. شما نگوييد: چرا نميآيد و شش ماه دير كرد؟
فرزند يكي از علماي بزرگ مريض شد. خيلي حالش بد بود و امام جمعه هم بود. نماز جمعه آمدند و ايستادند و شروع به خواندن سوره منافقون كردند. آن آيهاي كه در سوره منافقون راجع به اولاد و اموال آمده است. ميگويند: ايشان سه مرتبه اين را در نماز تكرار كرد. همه تعجب كردند كه آقا فراموش كرده بود. بعد از نماز به آقا گفتند. فرمود: من اين را سه بار تكرار كردم، گويي سه بار جلوي چشمانم جنازهي فرزندم را ديدم. يعني فكر كردم اگر مُرد هم ديگر اتفاقي نيفتد. اين خيلي مهم است. صاحب جواهر پسرش از دنيا رفت. كنار بدن پسرش كتاب جواهرش را نوشت. ميرزا جواد آقاي ملكي صبح عيد غدير پسرش فوت كرد و در آب خفه شد. گفت: جنازه را در زير زمين بگذاريد، عيد مردم را خراب نكنيد.
پسر حاج شيخ عباس قمي، ميگفت: پدر در بستر در حال احتضار بود. صدايم زد و گفت: ميرزا علي آقا اين كتاب را از اين اتاق بيرون ببر. گفتم: چرا؟ فرمودند: اين كتاب را خيلي دوست دارم. ميترسم همين باعث شود كه عزرائيل وقتي ميآيد وابستگي به اين كتاب باعث شود من بيمار از دنيا بروم. اين خيلي مهم است. گاهي ميبيني كسي يك وابستگي ساده دارد، شيطان هنگام جان دادن وابستگيها را جلوي چشم آدم ميآورد. اين بچه تو است، پس بگو: خدا نيست تا بچهات نجات يابد. بگو دين نيست. سومين عامل كاهش دلبستگيها است.
🔻عامل چهارم ذكر خداست. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن دعا باز غير از اين ذكر است. اين ذكر هميشه ميشود باشد. «خوشا آنان كه الله يارشان بي *** و ذكر قل هو الله كارشان بي»، «خوشا آنان كه دائم در نمازند» الآن ماه رجب است. در اين ماه ده هزار «قل هو الله» وارد بود، چند مورد را خوانديد؟ خود ذكر آرامش ميآورد. خدا قسمت نكند كه در هواپيما باشيد و نقصي رخ بدهد، خيلي سخت است. در هواپيماي اخير در زاهدان بعضي گفتند: مرگ جلوي چشمانمان بود. اما بعضي همان لحظه آرام هستند. شما كه ذكر ميگوييد با آن كسي كه آرام است، هيچ فرقي نميكنيد. بيفتد هردو ميميريم، نيفتد هم هردو زنده ميمانيم. فقط او آرام است و شما ناآرام هستي.
🔻راه پنجم آرامش كه در روايت ما آمده است، بحث مقايسه است. سعدي گفت: كفش نداشتم، غصه ميخوردم. نگاه كردم ديدم يك نفر پا ندارد. گفتم: پس اوضاع من بهتر است. من كه كفش
ندارم اوضاعم بهتر از كسي است كه پا ندارد. نگاه كردن به اينگونه افراد هم مؤثر است.
من در اولين منبر سال 63 اين روايت را خواندم. «علامة الشقاوة اربعه» چهار چيز نشانه بدبختي است. «نسيان الذنوب الماضيه» فراموش كردن گناه، «ذكر الحسنات» خوبيهايت را به رخ ديگران بكشي. اينها عامل بدبختي است. سوم «نظره في الدين إلى من هو دونه» (مجموعه ورام/ج1/ص169) در امور ديني به پايين دستت نگاه كني. اين عامل بدبختي است، رشد نميكني. من وقتي به شما ميگويم: چرا فوق ديپلم داري؟ ميگويي: فلاني سيكل هم ندارد، فوق ديپلم ميمانيد. ولي اگر گفتيد: دكترا، رشد ميكند. حداقل ارشد ميگيرد. چهارم «نظره في الدنيا الي من هو فوقه» آدم در امور دنيا به بالا دست نگاه كند احساس ضعف و شقاوت ميكند. مقايسه كنيم. مردم خيلي مشكلات دارند.
دختر خانمي براي من نوشته بود، كه به اردويي رفته بودند تا جانبازان قطع نخاعي را ببينند. گفت: ما رفتيم به اينها روحيه بدهيم، روحيه گرفتيم. جانباز پ5 سال در رختخواب افتاده بود. به دختري گفت: براي چه افسرده هستي؟ چه مشكلي داري؟ سالم و سر پا هستي. اگر جاي من بودي چه ميكردي؟ من از مدارس خواهش ميكنم يكبار هم بچهها را به جاهايي مثل موزه عبرت ببريد. اينها در روحيهشان اثر ميگذارد.
همراه داشتن تربت اباعبدالله هم آرامش ميآورد. يا همراه داشته باشد، يا سجده بر اين تربت كند. مقيد باشيد كه نماز شما در تربت اباعبدالله باشد. امام سجاد تربت ابا عبدالله را در كيسه داشت وموقع تربت بر آن سجده ميكرد.
ائمه ما انگشتر داشتند. غالباً روي انگشترشان هم نشانهاي بوده است. مثلاً امام كاظم(ع) آرم انگشترش حسبي الله بود. و لذا اينطور چيزها آرامش بخش است. چرا امام جواد براي امام رضا حرز نوشتند؟ حرز چه بود؟ دعايي كه آقا همراه داشتند. خود اينها يك احساس آرامشي به انسان ميدهد.
🔻6عامل بعدي توبه و استغفار است. شما هرچه «استغفر الله ربي و اتوب اليه» بگويي، قلبت نوراني ميشود. هرچه استغفار كني، احساس گناه از تو دور ميشود.
🔻7يكي از عوامل اصلي «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى» (بقره/197) شخصي خدمت رسول خدا آمد گفت: از مرگ ميترسم. اين هم خودش يك احساس ناآرامي است. بعضي ميگويند: از مرگ و برزخ و قيامت و حشر و نشر ميترسيم. حضرت فرمود: پول داريد؟ پول دارم، پول براي آرامش دنياست. آقا فرمودند: آن عالم فرستادهاي؟ مشهد هتل كرايه كرده باشي و پول هم داشته باشي كه نگران نيستي. كسي نگران است كه بليط هتل ندارد. منظور حضرت انفاق و صدقه و كمك به مردم بود. اگر فرستادي ناراحت نباش، چون آدم حداقل پول خودش را دوست دارد و بخاطرش ميرود و نگران نيست. يكي از عوامل نگراني دست خالي بودن است. «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى» به رحمت خدا اميد داشته باشيم. خوف هم داشته باشيم. تلاش كنيم و افكار بيهوده هم به خودمان راه ندهيم.
يكي از چيزهايي كه الآن خيليها را به هم ريخته است، اين عرفانهاي كاذب است.عرفانهاي حلقه، افرادي كه دفتر و دكان باز كردند. خودشان بعضي اعتقاد ندارند. خود اينها آدمهايي هستند كه بعضي از اينها در اثر بيماريهاي حرام در غرب از دنيا رفتند. بدانيد راه همان است كه رسول خدا فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن» (وسايلالشيعه/ج27/ص33) قرآن و عترت! امام سجاد فرموده: همه دنيا از بين برود، بميرند، من يك قرآن داشته باشم، وحشت نميكنم.
خيلي از افراد در ازدواجشان تأخير ميافتد، ميگويند: ما را بستند، ما را سحر كردند، اينطور ترسها را دارند. اين ترس ناشي از هر عاملي باشد، راهكارش يكي است. مراجعه به قرآن و عترت و روايات اهلبيت، دعا و ذكر، كه انشاءالله مرتفع خواهد شد.
🔖 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم🔖
🔻عوامل اضطراب و پریشانی 🔻
5 عامل اضطراب 🔻
يكي از بيشترين كتابهايي كه در بازار فراگير شده است، كتابهايي با اين موضوع است. آرامش، مبارزه با اضطراب، راه موفقيت، حالا چه دانشمندان غير مسلمان نوشته باشند، چه مسلمان نوشته باشند. من نميخواهم اسم كتابي را ببرم كه اينجا تبليغ شود ولي بعضي از كتابهايي كه در غرب هم نوشته شده، ميليونها چاپ خورده و دليلش هم همين عنوان و بحث آرامش است. از اين معلوم ميشود كه يك نياز ضروري است. اين يك ضرورت است كه همه دلشان ميخواهد آرام باشند، وقتي انسان آرام باشد، جسمش هم سالم است. من در گزارشي خواندم كه 75 مريض زخم معده را كه بررسي كردند، گفتند: 65 نفر به خاطر استرس و مشكلات روحي و رواني است. به همين دليل هم هست كه ما ميبينيم در منابع ديني و در آيات و روايات ما روي اين بحث خيلي تأكيد شده است. وقتي آرامش نباشد، طرف كارگر و كارمند خوبي نيست، مدير خوبي نيست. مرد خوبي نيست، زن خوبي نيست، دانشآموز خوبي نيست. نميتواند درس خوب بخواند. و لذا ما كه در شهرستانها مراجعه مي كنيم، ميگويند: حاج آقا! مشكل مالي ندارم، همسر هم دارم ولي به هم ريخته هستم. احساس به هم ريختگي ميكنم.
🔻من اجازه ميخواهم از دو منظر در اين بحث وارد شوم. اول علل ناآرامي را بگويم. چرا ما به هم ريخته هستيم. چرا در زندگي آرامش نداريم؟ من پنج علت را يادداشت كردم، نميخواهم به همين پنج مورد هم بسنده كنم. شايد موارد ديگري هم باشد. ولي من با توجه به تفحصهايي كه در آيات و روايات داشتم، فكر ميكنم دليل ناآرامي ما يكي از اين پنج احساس باشد.
🔻اول احساس گناه و معصيت است. خيليها به خاطر گذشته نادرستشان ناراحت هستند. مثلاً فحشايي مرتكب شده است، گناه زشتي مرتكب شده است، دروغي گفته و سر كسي كلاه گذاشته است، حتي گذشتهي خطرناكي داشته باشد. دو شب پيش جواني هراسان پيش من آمد، گفت: چهار سال دزدي ميكردم. توبه كردم و كنار گذاشتم و ديگر دزدي نميكنم. مردم هم تقريباً با اين موضوع كنار آمدند. ولي خودم با خودم كنار نميآيم. به هم ريخته هستم. چرا؟ چون يك سابقهي دزدي دارد. قرآن كريم طبيعتاً براي اين مطلب پاسخ دارد. «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»(زمر/53)
يك زماني به آقا امام سجاد(ع) گفتند: كسي يك جملهاي ميگويد. «العجب كل العجب، من من نجا كيف نجا» تعجب است كه آدم با اين همه عذاب نجات پيدا كند؟ آقا فرمود: اشتباه است! بايد بگوييد: «العجب كل العجب من من هلك كيف هلك مع سعة رحمة الله» اگر كسي هلاك شود خيلي عجيب است. خداوند آنقدر مبادي ورودي گذاشته است.
به امام كاظم(ع) گفتند: فلاني ماه رمضان روزه نميگيرد. ظهرها ناهار ميخورد. به او ميگويند: چرا روزه نميگيري؟ ميگويد: من خيلي جنايت كردم. براي چه روزه بگيرم؟ من آب از سرم گذشته است، چه يك وجب، چه صد وجب! آقا فرمودند: من اينقدري كه از يأسش ميترسم، از گناهش نميترسم. پس اول احساس گناه است.
راه غلبه بر احساس گناه چيست؟ اگر حق الناس است، خرد خرد بپردازيد. اگر حق الله است، يواش يواش ادا كنيد. اگر گناهاني است كه قابل جبران نيست. مثلاً كسي ميگويد: آقا من يك فحشايي مرتكب شدم. بروم به مردم بگويم، خوب نيست. بروم به قاضي بگويم، آبروريزي است و جايز نيست. بروم به خانواده طرف بگويم، يك خانوادهاي به هم ميريزد. نه! اينطور جاها جاي همان استغفار و توبه و بيان نكردن مطلب است. البته نقطه مقابلش را بايد انجام داد. تويي كه اين كار را كردي، ديگر به نامحرم نگاه نكن. تو كه اين كار را كردي، ديگر فكر گناه را هم نكن.
كسي خدمت رسول الله آمد و گفت: دختر زنده به گور كردم. پيغمبر گرامي اسلام فرمودند: مادر داري؟ اگر مادر داري، احترامش كن. دخترهايي كه زنده به گور شدن، ديگر زنده نميشوند. اسلام هم كه بن بست ندارد، بگوييم: اِ... تو پنج دختر زنده به گور كردي، ديگر آخرش جهنم است.
بعضيها ميگويند: توبه آدم را جَري ميكند. اتفاقاً من عكسش را ميگويم. ميگويم: اگر خدا ميگفت، كه خوارج نهروان اين را ميگفتند، هركسي يك گناه مرتكب ميشود، كافر ميشود ديگر فايده ندارد، دنيا را جنايت برميداشت. چرا؟ چون شما ميگفتي: حالا كه قرار است من جهنم بروم، بگذار به او بيارزد . لااقل چهار گناه دانه درشت انجام بدهيم.
🔻دومين عامل اضطراب در زندگي احساس نارضايتي است. يعني اينكه شما ماشين داري، من ندارم. شما فرزند داري، من فرزند ندارم. فلاني سالم است، من بيمار هستم. اين حسي كه مرتب مقايسه ميكنيم، قرآن كريم در سوره فجر ميفرمايد: وقتي به انسان نعمت ميدهيم، ميگويد: خوب خدايي است. «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» (فجر/15) اما وقتي به او سخت ميگيريم، «فَي
َقُولُ رَبىِّ أَهَانَنِ» (فجر/16) ميگويد: خدا ما را فراموش كرد. در جاي ديگر هم گله ميكند، ميفرمايد: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْيرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21)
كتاب كامل الزيارات، كتاب هزار ساله ما است و ابن قولويه كنار قبر شيخ مفيد در كاظمين است. ايشان آخر كتاب كامل الزيارات يك روايتي نقل ميكند. ميگويد: شب معراج خدا به پيغمبر فرمود: پيامبر من سه جا ميخواهم تو را امتحان كنم. «إن الله تبارك و تعالى يختبرك في ثلاث» (كامل الزيارات/ص332) پيغمبر اكرم به خدا عرض كرد: اين سه تا چيست؟ فرمود: «الجوع و الأثرة على نفسك» اولي گرسنگي و ايثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابي طالب از گرسنگي سنگ به شكم ميبست. اولي گرسنگي است. پيغمبر عرض كرد: «قبلت يا رب و رضيت و سلمت» قبول كردم، راضي و تسليم هستم. دومين مورد «فالتكذيب و الخوف الشديد» تكذيب ميكنند، ديوانه و مجنون ميگويند. كاهن و ساحر ميخوانند. باز عرض كرد «قبلت يا رب و رضيت و سلمت و منك التوفيق و الصبر» توفيق را تو بايد بدهي. اما سومين مورد كه بسيار سخت است، ما اگر بشنويم تحمل نميكنيم، خطاب شد پيامبر سومياش حوادثي است كه براي عطرتش پيش ميآيد. «أما أخوك علي» برادرت اميرالمؤمنين كشته ميشود. دخترت فاطمه اينطور ميشود. من ديگر در جزئياتش وارد نميشوم. پيامبر يك جمله اضافه كرد و فرمود: «إنا لله و إنا إليه راجعون قبلت يا رب و سلمت و منك التوفيق و الصبر» ما فكر ميكنيم همهي اولياء و انبياء در رفاه بودند. نه داغ ديدند، نه مريضي ديدند، نه سختي ديدند.
بيمارستاني بودم، يك نفر بچهاش فوت كرده بود. ايستاده بود و داد ميزد، خدايا حاشا به كرمت! چرا بايد اينطور ميكردي؟ پس دومين مورد احساس نارضايتي است. راه حلش هم همان است كه راضي باشيد. گلهمند نباشيد. «يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ، ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» (فجر/27 و28)
🔻سومين عامل ناآرامي كه شايد در بين موحدين خيلي كمتر باشد، احساس پوچي و بيهدفي است. اين به آينده برميگردد، برخلاف قبليها كه به گذشته برميگشت، طرف نگاه ميكند كه حالا چه ميشود. كجا برويم؟ مخصوصاً اگر اعتقاد به معاد نداشته باشد. قرآن كريم ميفرمايد: اينطور نيست، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُم عَبَثا» (مؤمنون/115) شما فكر ميكنيد ما شما را بيهوده خلق كرديم.
🔻چهارمين عامل احساس ناكارآمدي و شكست است.آقا رفته ازدواج كرده، منجر به طلاق شده است. حالا افسرده و به هم ريخته شده است. در كنكور شركت كرده، رتبه لازم را نگرفته است. يك جايي براي شغلي نيرو ميخواستند، همه قبول شدند، ايشان قبول نشدند.
در زمان امام صادق يك كاسبي بودند، ورشكست شده بود، به هم ريخته بود. خدمت امام صادق(ع) آمد. آقا فهميد مشكلش چيست؟ ورشكستگي يك وضع است، خودباختگي يك بحث است. يك وقتي شما تصادف ميكني و يك وقتي خودت را در تصادف ميبازي. اين مهم است كه بتوانيد مديريت كنيد. آقا به او فرمود: بلند شو برو وضو بگير، دو ركعت نماز بخوان، در مغازهات را باز كن. رفت و كارش هم درست شد.
🔻احساس پنجمي كه باعث ميشود انسان در زندگياش گاهي احساس گناه كند و اضطراب داشته باشد و آرامش لازم را نداشته باشد، يأس و نااميدي است. اين احساس يأس و نااميدي ممكن است در زمينههاي مختلفي باشد. همينطور نااميد است، مثلاً احساس ميكند كه به خيلي از خواستههاي نرسيده است.
آيت الله مكارم جملهي قشنگي را ميفرمود: بشر آنچه را مصرف ميكند، بيست درصدش نياز است. يعني واقعاً ميخواهد. اگر نداشته باشد، ميميرد. بنده به چند ليوان آب نياز دارم، اگر نخورم ميميرم. غذا را نياز دارم، سيد درصد مطابق اميال است. يعني 20 درصد اصل است و ان سي درصد ميل من است. درست است من با نان و پنير هم سير ميشوم، دلم ميخواهد يك مغز گردو و خيار هم كنارش باشد. درست است اين برنج مرا سير ميكند، ميخواهم يك سالاد هم كنارش باشد. ميل من به دوغ است، بياوريد. نباشد نياز نيست، من با آن غذا سير ميشوم. جالب است كه ميفرمودند: پنجاه درصدش هوس است. من خواهش ميكنم بينندگان همين الآن به خانههايشان نگاهي بياندازند. وسايلي كه در خانه است چند موردش نياز است. چند موردش مطابق ميل است، چند موردش مطابق هوس است؟ انواع و اقسام چينيها، كريستالها، لباسها، فرشها در خانه است. با فاصله گرفتن از اوايل انقلاب ان بحث پنجمي خيلي زيادتر شد. يعني اين دختر خانمي كه ميبيني با هزار مكافات و قرض پدرش اين يخچال دوقلوي هفت، هشت ميليوني را براي اين خريده است، نياز اين دختر است؟ نيازش با آن يخچال ساده هم برطرف ميشود. بعضي اوقات اين اضطرابها به خاطر بلند پروازيهاي ما است.
🔻يكي از عوامل ناامني را قرآن ميفرمايد: قضاوت زود و سريع است. دامن زدن كه در كشور ما هم زياد است. يكي از غصههايي كه من ميخورم همين