#امام_باقر_ع_شهادت
امشب از آسمان چشمانت
دستهدسته ستاره میچینم
در غزلگریۀ زلالت آه
سرخی چارپاره میبینم
زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسولالله
به حضورت سلام آوردم
در شب تار تیرهفهمیها
روشنی را دوباره آوردی
آسمان را کسی نمیفهمید
تا که با خود ستاره آوردی
وارثِ آبروی سجاده
بندگی را تو یادمان دادی
دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی
آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد
امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد
دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسّم بود
چشم تو لحظهای نمیآسود
همۀ عمر تو محرّم بود
دمبهدم ابری است و بارانی
از غم تو هوای چشمانم
چلچراغی ز گریه روشن کرد
ماتمت در منای چشمانم...
آه آتشفشان چشمانت
دیر سالیست بیگدازه نبود
همۀ عمر خون دل خوردی
داغهای دل تو تازه نبود
دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده
سر سالار قافله بر نی...
کاروان بیامان رها مانده
دل تو روی نیزهها میرفت
دستهایت اسیر سلسله بود
قاتلت زهر کینهها؟ هرگز!
قاتلت خندههای حرمله بود
✍ #یوسف_رحیمی
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#امام_باقر_ع_شهادت
سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگی لالههای در چمن بود
من غصّهدار غصّههای بی قرینم
من کربلا را یادگار آخرینم
من یادگار روزهای خاک و خونم
من یادگار چهرههای لالهگونم
من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عبّاس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جدّ غریبم را بریدند
من دیدهام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشتهی ویرانهای در شهر شامم
دیدم که پرپر میزند همسنگر من
در خاطرم شد زنده داغ مادر من
من روضهخوانی در منا برپا نمودم
خود روضهخوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه میزدم هر دم به سینه
::
يارب هشام آرامش من را به هم زد
او ظلم را در دفتر ظلمت رقم زد
زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را
✍ #حبیب_الله_موحد
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620