بهمناسبت #سالروز_تخریب_بقیع
#قبرستان_بقیع
غربتآبادِ دیار آشناییها، بقیع!
همدم دیرینۀ غمهای ناپیدا، بقیع!
در تو حتّی لحظهها هم بیقراری میکنند
ای تمام واژههای درد را معنا، بقیع!
سنگفرش کوچههایت، داغهای سینهسوز
شمع فانوس نگاهت، چشم خونپالا بقیع!
تو بلور روشناییهای شهر یثربی
چون نگینی مانده در انگشتر بطحا، بقیع!
همصدا با قرنها مظلومی آل رسول
حنجری کو تا در این غربت کند آوا، بقیع!
وسعت غمهای تو، دلهای ما را میبَرَد
تا خدا، تا عشق، تا تنهایی مولا، بقیع!
قصّۀ مظلومیاش را با تو گفت آن شب که داشت
در گلو، بُغض غریب ماتم زهرا، بقیع!
در هجوم تیرگیها، در شب سردِ سکوت
حسرتی میبُرد خورشید جهانآرا، بقیع!
سیل اشک دیدهها بگذار تا دریا شود
این گره از چشم جان عاشقان بگشا بقیع!
ای بهشت آرزو، گمکردۀ جانهای پاک
ای زیارتگاه یک عالم دل شیدا بقیع!..
✍ #جعفر_رسول_زاده
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#امام_صادق_ع_مدح_و_مناجات
#قبرستان_بقیع
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
کاش مانند یار صادقتان
بیامان در تنور میرفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب و... بیمارش
یک جهان جابربنحیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمانها مرید مذهب توست
قصه تکرار میشود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
::
خواب دیدم که پشت پنجرهها
روبروی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجرههاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجرههاست
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
روضه امام صادق علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/311
برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
اى راهيان شهر نور، اين جا بقيع است
اين خاك عنبر بوى مُشك آسا، بقيع است
اين جا هزاران داستان، ناگفته دارد
اين جا دو صد سرّ نهان، بنهفته دارد
سوز جگرها بس در اين خاك بقيع است
بيرون ز حدّ عقل ادراك بقيع است
آيينهٔ آيين حق را قبر، اينجاست
خاكش عجين با زهر تلخ و صبر، اينجاست
اين خاك تا عرش خدا ره توشه دارد
ركن و حطيم و كعبه در هر گوشه دارد
بيمار عشق سرمدى را تربت اينجاست
يك شهر نى، يك دهر حزن و غربت اينجاست
اينجا به «كَرَّمْنا بَنِى آدم» طراز است
از اين زمين تا عرشِ رحمان راه، باز است
ايمان و عشق و سرِّ حق را جوهر اينجاست
انهار نور و چشمهسار كوثر اينجاست
روح عروج «اِرجعى» پوياست اينجا
خاكش قرين با تربت زهراست اينجا
عطرى ز بوى بقعهی زهرا در اينجاست
حزنى ز اندوه شب مولا در اينجاست
داناى اسرار نهانِ اين جهان كو؟
فرزند زهرا، مهدى صاحب زمان كو؟
كو آن كه از هر بى نشان، دارد نشانه؟
كو آن كه باشد آگه از دفن شبانه؟
كو آن كه ريزد اشك و از سيلى بگويد
با سوز دل از صورت نيلى بگويد
تا از مزار مخفى مادر بگويد
تا از جفاى خصم بد گوهر بگويد
اى دست حق! وى حجّت خلاّق دادار!
زنجير و غُل از گردن بيمار بردار
✍️ #محمد_آزادگان «واصل»
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620
برای #زائرین_مدینه؛ #وداع_با_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
مدینه، صفا بخش جان و دلم
فراق تو مشکلترین مشکلم
دریغا که همچون نسیم سحر
مرا زود بگذشت عمر سفر
خداحافظ ای یک جهان باغ گل
خداحافظ ای شهر ختم رسل
خداحافظ ای غرق انجم شده
خداحافظ ای تربت گمشده
خداحافظ ای قبلهگاه همه
خداحافظ ای خانهی فاطمه
خداحافظ ای شهر خیر البشر
خداحافظ ای زخم گل میخ در
خداحافظ ای نالهی بی جواب
خداحافظ ای چار قبر خراب
خداحافظ ای شهر سوز و محن
خداحافظ ای زادگاه حسن
خداحافظ ای مسجد قبلتین
خداحافظ ای جای پای حسین
خداحافظ ای بهترین سرزمین
خداحافظ ای قبر ام البنین
خداحافظ ای بیت رب جلیل
خداحافظ ای مهبط جبرئیل
خداحافظ ای نالهی آه آه
خداحافظ ای محسن بی گناه
خداحافظ ای درّ نایافته
که نورت به هر سینهای تافته
خداحافظ ای اشکها بر تو خون
خداحافظ ای کوثر نیلگون
الا ای خدا شاهد پاکیات
خداحافظِ ای چادر خاکیات
سلام خدا بر تن و روح تو
به دست و به بازوی مجروح تو
به قبر تو بس چشم انداختم
در آغوش من بود و نشناختم
محمّد! به لبهای خندان تو
به زخم سر و خون دندان تو
زکوی تو من با چه حالی روم
مبادا که با دست خالی روم
به خون حسین و به اشک حسن
دم مرگ بازآ به دیدار من
چو عطشانِ بارانِ ابرِ توأم
به هر جا روم، گرد قبر توأم
✍️ #غلامرضا_سازگار
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
آنقدر خستهام، قدمم پا نمیدهد
گاهی مسیر از من عابر کلافه است
وقتی پیاده راهی این جاده میشوم
حتی برای من چمدان هم اضافه است
سنگینی سفر به بلندای جادههاست
امّا سفر به سادگی یک اشاره است
کافیست رو به قبله سرت را تکان دهی
بال خیال وا کنی و نیمههای شب
پشت دری که بسته خودت را نشان دهی
اصلاً به شُرطهٔ دم در اعتنا نکن!
حس میکنم که پنجرۀ رو به روی من
دارد به عمق خاطرهها باز میشود
بی آنکه شرطه ترس به جانم بیاورد
تاریخ عقدههای من آغاز میشود
من، جاییام که زهر، دل کوزه را شکست
آنجاییام که مادر این چفیه سرخها
با شرطههای فتنهگر و ظالم آمدهست
با اینکه نقطه نقطه بدن تیرخورده، باز
تابوت روی دوش بنی هاشم آمده است
دارم برای قبر حسن شمع میبرم!
این درد از مدینه مرا برد کربلا
از کربلا کنار امامی مرا به شام
پر میکشم به بوی سم از شام تا بقیع
جایی که دیر میرسم و زهر را امام...
از این بلا، پناه به سجّاده میبرم
اینجا کمی به حال خودم فکر میکنم
جایی که فتنه دست فشردهست در گلوم
راه نجات از خفگی، شیعه بودن است
رو میکنم به مدرسۀ باقرالعلوم
آب و هوا عوض نکنم دیر میشود!
شب مانده است و هرچه که هی سعی میکنم
از لابلای پنجرهها تو نمیروم
هر قدر هم که راه مرا سد کنند، باز
تا صبح مینشینم و از رو نمیروم
حتی شده تمام تنم شمع میشود!
میگریم و به کوچه میآیم، هنوز هم
این کوچه جای آمد و رفت و شتابهاست
تاریخ از زمانِ علی باز مانده است
ما دست بستهایم اگر، از طنابهاست!
لعنت به شرطهای که سبب ساز فتنه شد
این بار هم به آخر تشییع میرسم
تابوت روی شانۀ اهل تشیّع است
شاید به یاد مادر بی قبر این امام
این گوشه از بقیع، چنین کم توقع است
بی گنبد و رواق، حرم دیدنیتر است
✍️ #محسن_ناصحی
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620