#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
✍ #قاسم_صرافان
شب پنجم محرم:
اطفال حضرت زینب کبری سلام الله علیها
https://eitaa.com/fatemi8/517
زهیر
https://eitaa.com/fatemi8/518
فرزندان حضرت زینب
https://eitaa.com/fatemi8/519
با ماجرای رنج و غربت آشنای من
https://eitaa.com/fatemi8/520
حبیب
https://eitaa.com/fatemi8/522
دید زینب چون
https://eitaa.com/fatemi8/1429
عبدالله بن حسن
https://eitaa.com/fatemi8/1427
شب پنجم
https://eitaa.com/fatemi8/1422
گر چه تنهاست
https://eitaa.com/fatemi8/1423
روح والای عبادت
https://eitaa.com/fatemi8/1426
چون یادت
https://eitaa.com/fatemi8/1425
پروانه شد
https://eitaa.com/fatemi8/1424
4_5922617523018137914.mp3
1.18M
#شب_پنجم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات 1
🔸سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا
اقای من ...یابن الحسن ...
🔸سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا
🔸تا نکشته است مرا طعنه اغیار بیا
امام زمان اقای خوبم ...
دشمناتون به ما طعنه میزنن...
میگن اگه شما امام زمان دارید چرا اقاتون نمیاد...
چرا امام زمانتون نمیاد...
چرا اقاتون جوابتون رو نمیده...
یابن الحسن...
🔸تا نکشته است مرا طعنه ی اغیار بیا
تا از طعنه های دشمناتون نمردم بیا اقا جانم
🔸یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تو اند
آقا ببین صدای مظلومان عالم بلنده...
از سرتا سر جهان هرکس به یک نامی شمارو صدا میزنن ...
ای منجی عالم کجایی...
🔸یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تو اند
🔸رخ بر افروز دمی بر سر بازار بیا
داریم به عاشورا نزدیک میشیم
این شبها باید بهتر امام زمانت رو صدا بزنی....
یابن الحسن...
- ◾️سایر موضوعات محرمی
https://eitaa.com/fatemi222/6261
#شب_پنجم_محرم
#روضه_اطفال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸دید زینب چون به دشت کربلا
🔸گشته بی یاور حسینش از جفا
تا خانم زینب کبری سلام الله علیها دید برادر تنها مونده...
صدای غربتش بلنده...
حسینش دیگه یاری نداره...
بچه هاش رو اماده کرد...
🔸کرد بهر یاری آن ممتحن
🔸هر دوطفل خویش را در بر کفن
صدا زد... عزیزانم...
ببینید آقاتون حسین غریب و تنها شده...
دیگه یاری نداره...
عزیزانم... من شما رو برا مثل یه همچین روزی تربیت کردم...
برید جانتون رو فدای آقاتون کنید...
قربان معرفتت بی بی جانم.. زینب...
🔸بوسه زد از مهربانی رویشان
🔸زد گلاب و شانه بر گیسویشان
خدا میدونه خیلی سخته برای یه مادر...
میدونی بالاترین لذت دنیا چیه...
بالاترین لذت دنیا اینه که خدا بهت فرزندی بده...
مقابل چشمات قد بکشه...
بزرگ بشه...
جوون بشه...
جلوت راه بره...
به قد و بالاش نگاه کنی...
اگه جوون داری بهتر میفهمی چی ميگم...
اما خدا نکنه کسی داغ جوونش رو ببینه...
الهی جوون مرده تو مجلسمون نباشه...
خدایا خیلی سخته برای زینب...
صدا زد... عزیزان من...
برید از آقاتون ابی عبدالله اذن میدان بگیرید...
بچه ها اومدن کنار ابی عبدالله...
آقا جان اذن میدان بده...
هر کاری میکنن ابی عبدالله قبول نمیکنه...
اصرار کردن...
آقا... ما طاقت نداریم زنده باشیم عطش بچه ها رو ببینیم...
طاقت نداریم اسارت اهل حرم رو ببینیم...
طاقت نداریم تازیانه خوردن مادرمون رو ببینیم...
ما طاقت نداریم صدای غربت شما رو بشنویم...
آقا بزار جانمون رو فدات کنیم حسین
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
حالا حرف دل زینب...
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
🔸مسوزان این چنین تو قلب خواهر
خودم و بچه هام فدای تو حسین...
🔸پسرهای مرا از خود مرنجان
🔸غلام اکبرند و عبد اصغر
انقدر اصرار کردن بلاخره...
هر طوری بود اقا اجازه داد...
گلهای زینب رفتن میدان...
جنگ نمایانی کردند...
خیلی از این نانجیب ها رو به درک واصل کردند...
اما... امان از اون لحظه ای که صداشون به ناله بلند شد...
یا حسین...
آقا به دادمون برس...
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند...
کنار بدن پاره پاره گلهای زینب...
اومد بچه ها رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
وقتی آقا زاده ها نگاه کردند...
دیدند ابی عبدالله اومده بالاسرشون...
آماده ای بگم یا نه...
اما ساعتی بعد...
گودی قتلگاه...
وقتی ابی عبدالله چشم ها رو باز کرد... ببینه...
والشمر جالس علی صدره...
شمر رو سینه اش نشسته...😭
از سویدای دلت صدا بزن یا حسین
🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
-◾️سایر موضوعات محرمی
https://eitaa.com/fatemi222/6261
#جناب_زهیر_بن_قین_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدانِ نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات ... برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه.. چه کربلا، ای دل!
مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعّا برسی
تمام خاک جهان کربلاست... پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی...
زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدانِ نینوا برسی...
✍ #مریم_سقلاطونی
https://eitaa.com/fatemi222/9537
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
رضایِ توست رضایِ خدایِ این دو نفر
خداست شاهدِ حالِ رضایِ این دو نفر
همین که قصدِ فداییِ تو شدن دارند
هزار مرتبه جانم فدایِ این دو نفر
به التماس کشیده است کارِ من پیشت
ببین که آبرویم ریخت پایِ این دو نفر
اگر قبول نداری فدایِ تو بشوند
کفن به تن کنم اینک، به جایِ این دو نفر
تو در عبایِ خودت دیدهای هزار اکبر
به من نمیرسد آیا بلایِ این دو نفر؟
سکوت کردی و حال رضایتت پیداست
دعات بدرقه شد در قفایِ این دو نفر
دو نسلِ حیدر و جعفر به معرکه زدهاند
ملائکاند تمام قُوایِ این دو نفر
یکی زده به یَسار و یکی زده به یمین
غرور میچکد از ماجرایِ این دو نفر
**
به ناگه از همه سو سیلِ تیغ و تیر آمد
شکست در نظرِ من صدایِ این دو نفر
اگر چه در پِیِ آنان به معرکه زدهای
محال شد که ببینی شفایِ این دونفر
ز دور دیدهام آخر به دست آوردی
تو عاقبت بدنِ نخ نمایِ این دو نفر
برون ز خیمه نیایم برایِ دیدنشان
اگر چه پَر زده قلبم برایِ این دونفر
چه اقتدایِ شریفی به رأسِ تو دارند
به نیزه شد سرِ از تن جدایِ این دو نفر
✍ #مهدی_قربانی
https://eitaa.com/fatemi222/9537
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
با ماجرای رنج و غربت آشنا من
دیگر نمیخواهم شوم از تو جدا من
هم تشنهای، هم خستهای، هم داغداری
باید که مرگم را بخواهم از خدا من
با توست ای سالار زینب انتخابش
طفلان من قربانیات گردند یا من؟
دارم در این صحرا دو دریا خونِ غیرت
از خونشان بر دست میگیرم حنا من
این دو به جای خود، اگر پایش بیفتد
از جنگ با لشگر ندارم هیچ إبا من
من خوب میدانم که حساسی به مادر
پس خواهشم را رد نکن نگذار تا من...
... پهلوی تو از "پهلوی مادر" بگویم
اینگونه حتماً میشوم حاجتروا من
**
در قتل طفلانم تعلل کرد لشگر
بیرون بیایم تا مگر از خیمهها من
«سر» پای تو دادند و حالا سربلندم
قربانی دیگر اگر خواهی بیا... من
اینجا عزیزم غیر زیبایی ندیدم
لب به شکایت وا نکردم که: چرا من؟
از دیدن شرمندگیات شرم دارم
بیرون نمیآیم اگر از خیمهها من
وقتی که میآوردی آنها را، لباست_
خاکی شده، قربان این رخت و عبا من
بگذَر از این دو، لحظهای بنشین کنارم
به داغ اکبر گریه کن همراه با من
بالاسر اکبر کسی این را نفهمید
تو بیشتر میسوختی آن لحظه یا من...
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
https://eitaa.com/fatemi222/9537
#جناب_سعید_عبدالله_حنفی_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
تیر میآمد ز هر سو، ایستاد امّا سعید
گفت درس عاشقی را این چنین با ما سعید
تیر میآمد ز هر سو بیمحابا میگرفت
تیرها را با سر و با قلب و دست و پا سعید
سینهاش آماج تیغ و نیزه بود، اما نبود
در دلش دردی به جز تنهایی مولا، سعید
تا نماز عشق در میدانِ خون برپا شود
داد جانش را هزاران بار بی پروا سعید
بر زمین افتاد؟ نه، کوچید سمت آسمان
با پرستوهای سرخ ظهر عاشورا سعید
در جواب این وفاداری، امامش مژده داد:
پیش روی من تویی در جنت الاعلی سعید
✍ #اعظم_سعادتمند
https://eitaa.com/fatemi222/9537
#جناب_حبیب_بن_مظاهر_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشتهاند
دیگر نوشتهاند که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکردهست مو سفید
او پیرِ پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبههیشان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزلهی چند لشکر است
با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آنکه پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
اینها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است...
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
✍ #محمدحسین_ملکیان
https://eitaa.com/fatemi222/9537
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
دیر آمدم، دیدم سرت دست سنان بود
گودال منبر بود و زخمت روضهخوان بود
افتاده بودی زیر نعل تازهی اسب
با این که زیر پای تو هفت آسمان بود
این نامرتب بودنت تقصیر شمر است
تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود
انگشترت هرچند دست یک نفر رفت
پیراهنت اما به دست این و آن بود
نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد
از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود
دندان تو افتاد روی خاکِ گودال
جنس عصای پیرمردان خیزران بود
با قامت خم رفتم از گودال بیرون
یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود
حتی تنور از داغ تو آتش گرفته
خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود
مقتول، زیر آفتاب کربلا ماند
قاتل ولی تا شام، زیر سایبان بود...
سروده گروه ادبی #العتبه
https://eitaa.com/fatemi222/9537
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که میگوییم
روضهی قتلگاه باید خواند
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کنده است
حسنیزاده میزند پر و بال
لحظهی آخر است و این میدان
گرچه مرد نبرد میخواهد
حسنی زاده! پیش عمه بمان
بعد از این، خیمه مرد میخواهد
حیف از آن دست، حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
علم و مشک را تو برداری
پیش زینب بمان که میترسم
روضهی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
شیر اگر بچه، باز هم شیر است
آن شغال زبون نفهمیده
اینکه دست تو را ز تن انداخت
دست عباس دیده ترسیده
✍ #محسن_ناصحی
https://eitaa.com/fatemi222/9537
4_5922617523018137957.mp3
1.77M
#شب_ششم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات 1
🔸ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
🔸صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
صاحب عزا کجایی...
یا بن الحسن...
🔸تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
🔸ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
ای آقایی که آمدنت آرزوی همه عالمه...
آرزوی همه اولیاء خداست...
امام صادق فرمودند:
لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی
(منبع: الغیبة النعمانی، ص 246)
اگه پسرم مهدی رو درک کنم تمام عمرم بهش خدمت میکنم...
ولی امام صادق این تعبیر رو داره...
من چی بگم آقا...
🔸بالا گرفته ایم برایت دو دست را
🔸ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
کی میای آقای خوبم...
میترسم اون روزی که شما میای...
دیگه من زنده نباشم...
زیر خاکها باشم...
🔸هفته به هفته می گذرد با خیال تو
🔸پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
آقا جانم... امام زمان...
امشبم اومدیم خدا رو به ابی عبدالله قسم بدیم...
فرج شما رو نزدیک کنه
یا صاحب الزمان...
-
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای حرمت خانۀ معمور دل
🔸ای شجر عشق تو در طور دل
🔸نجل علی درّ یتیم حسن
🔸باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)
-
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند
به تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدند
دوره کردند، دویدند سویش با عجله
دسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند
یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد
گرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدند
پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت
نیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدند
اسب ها جای حنا بر سر و بر صورت او
تاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند
نعل ها داغ که گشتند جگرسوز شدند
با صدای ترکِ سینه اش آهنگ زدند
جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه...
بر دهانی که شده تشنه ی از جنگ زدند
نجمه ماند و دل خون... تا که پس از ساعاتی
شعله بر چادر آن مادرِ دلتنگ زدند
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد
انتقام نفس خسته ی مادر باشد
همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است
بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد
ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها
قاسم ابن پسر فاتح خیبر باشد
سیزده ساله ولی خوب به او می آید
که به فرزند علی مالک اشتر باشد
آرزو داشته تا چند صباحی دیگر
ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد
نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده
کشته هایش ولی امروز فراتر باشد
ازرق شام نفهمید که در محضر او
لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد
آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم
همه گفتند که شاید علی اکبر باشد
کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت
اجل کوفه و شام است و مقدر باشد
شاعر: #حسن_کردی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#شب_ششم
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است
شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است
بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است
قسم به گریه کنانش که زود میبینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است
چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است
چقدر فاطمه میخواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است
فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است
همینکه روضهی "لایومک" را حسن فرمود
دمیدهاند شروعِ عزا دَمِ حسن است
نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است
فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
شاعر: #حسن_لطفی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده
عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده
همه با چکمهٔ جنگی ز تنت رد شده اند
بس که امروز تنت بین گذر افتاده
پشت لبهای تو دیگر پسرم سبز شده
روی خشکی لبت خون جگر افتاده
چشمهای حَسَنی تو نه بسته ست نه باز
هرکسی دیده تورا یاد پدر افتاده
باز انگار علی رفته اُحد برگشته
باز انگار روی فاطمه دَر افتاده
آسمانی شده ای که پُر ماه است عمو
به رویت سُم فرسها چقدر افتاده
مشتری های تو با سنگ خریدند تورا
عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده...
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
شاعر: #ایوب_پرندآور
شاید قاسم شب عاشورا با برادر اینگونه گفته باشد: عبدالله بیا صحنه ای را یادآوری کنم، اون لحظه ای که
طشت جلوی بابام بود، خون از دهان مبارک، اشک از چشمان بابام می ریخت، من کنار بابام بودم، سراسیمه عموم
ابی عبدالله کنار بابام نشست، بابام تا چشمش به عمو افتاد، هر دو تا با هم گریه کردند، جمله ی بابام را یادم نمی
ره، عمو گریه کرد، فرمود: غارت زده به اونی نمی گند که مالش را بردند، غارت زده به اونی می گند که برادری به خوبی
تو را از دست می ده، بعد بابام گفت: حسین جان ! این طور گریه نکن، من غریب نیستم، الان تو و برادرم و خواهرم
کنارم هستید، غریب تویی، تویی که بین دو نهر آب ناله می زنی، کسی به فریادت نمی رسه، عموم گریه کرد، بعد
چشمای بی رمقش را بابام گردوند، تا رسید به من، دست من را گذاشت تو دست عمو حسین (علیه السّلام)، فرمود:
این دو تا بچه تحویل خودت، سفارش ما را بابامون به عمو کرد … . اما من موندم فردا عموم می خواد سفارش زن و
بچه اش رو به کی کنه؟
تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود گفتم که زاده ی حسنم بیشتر زدند
این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
می خواستند از نظر عمق زخم ها پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
بیاد آن لحظه ای که قاسم از روی اسب افتاد ، صدا زد : یا عمّاه ادرکنی 1 ،عزیز فاطمه با عجله به سوی قاسم حرکت کرد ببیند دشمن دورش را محاصره کرده ، می خواهند سرش را از بدن جدا کنند . اما وقتی دیدند ابا عبدالله آمد همه فرار کردند، بدن قاسم زیر سم اسبها قرار گرفت همین که غبارها نشست . دیدند ابی عبدالله سر قاسم را به دامن گرفته ، دیگر لحظات آخر قاسم است از شدت درد پاهایش را به زمین می کوبد ، در همین حال فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد . بدن غرق به خون قاسم را بغل کرد به خیمه آورد کنار بدن جوانش علی اکبر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
منم قاسم حسن را نور عینم برادر زاده مولا حسینم
منم قاسم ز آل مصطفایم فروغ دیدگان مجتبایم
اگر چه خسته جان و تشنه کامم کجا من دست بردار از امامم
عمو بده دیگر اذن جهادم که افتاد است شوری در نهادم
نمی خواهم دگر این زندگانی به امید شهادت سخت شادم
همی خواهم چو اکبر کشته گردم چه می شد می رسیدم بر مرادم
میان این همه آشوب و نیزه و شمشیر مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده ام
به خاک خیمه گه آرام بگذاریدم مر ا که زیر سم اسب نخ نما شده ام
چند نکته در میدان رفتن حضرت قاسم قابل تأمل است:
1- مرحوم محدّث قمّى در نفسالمهموم نقل مىکند:
(جَعَلا یَبْکیانِ حَتّى غُشِىَ عَلَیهِما)؛
«هر دو آنقدر گریه کردند که هر دو بیهوش شدند»! ما در وداع هیچ شهیدى از شهداى کربلا این حال را از امام (علیه السلام) نمىبینیم!!(1)و این از مختصات این مظلوم است.
2- امام علیه السلام به قاسم فرمود:
یابن اخی انت من اخی علامه و ارید ان تبقی لِاَتسلی بک.
وجود تو موجب تسلی دل من است. را ستی چه مقام با عظمتی است که در سن سیزده سالگی باعث آرامش دل عموست. (2)
3- نحوه آمدن اما حسین علیه السلام بر بالین او:
فَجَلَّى الْحُسَیْنُ علیه السلام کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیْثٍ أُغْضِبَ
حسین علیه السلام که فریاد برادرزادهاش را شنید مانند باز شکارى خود را ببالین وى رسانیده و چون شیر ژیانى شمشیر کشیده بقاتل وى حمله کرد.
4- قضایاى کربلا قضایاى روشنى است و سراسر این قضایا هم افتخارآمیز است، ولى ما آمدهایم چهره این حادثه تابناک تاریخى را تا این مقدار مُشوَّه کردهایم! بزرگترین خیانتها را ما به امام حسین علیه السلام کردهایم. ما آمده ایم قاسمى درست کرده ایم که آرزویش فقط دامادى بوده، آرزوى عمویش هم دامادى او بوده است. این را شما مقایسه کنید با قاسمى که در تاریخ بوده است.