eitaa logo
هیأت خواهران فاطمیون قم
303 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
42 فایل
این کانال مربوط به هیأت خواهران فاطمیون قم زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی می‌باشد. ارتباط با ما: @fatemiioon251 کلیپ‌های کوتاه @cilip_f کانال آرشیو صوت‌ها @arshivesout صفحه آپارات https://www.aparat.com/fatemiioon135 https://eitaa.com/fatemiioon128
مشاهده در ایتا
دانلود
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 خاطره‌ای شنیدنی آیت الله از ارادت عجیب آیت الله نسبت به (سلام‌الله‌علیها) و تبرک جستن به خاک پای زائران حرمش http://eitaa.com/fatemiioon_news
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت نوزدهم: فاصله‌ای به وسعت ابد بین راه توقف کردم ... کنترل اشک و احساسم دست خودم نبود ... خم شدم و از صندلی عقب بسته رو برداشتم ... . . قرآن حنیف با یه ریکوردر توش بود ... آخر قرآن نوشته بود ... خواب بهشت دیده‌ام ... ان‌شاءألله خیر است ... این قرآن برسد به دست استنلی ... . یه برگ لای قرآن گذاشته بود ... دوست عزیزم استنلی، هر چند در دوریت، اینجا بیش از گذشته سخت می‌گذرد اما این روزها حال خوشی دارم ... امیدوارم این قرآن و نامه به دستت برسد ... تنها دارایی من بود که فکر می‌کنم به درد تو بخورد ... تو مثل برادر من بودی ... و برادرها از هم ارث می‌برند ... این قرآن، هدیه من به توست ... دوست و برادرت، حنیف ... . . دیگه گریه‌ام، قطرات اشک نبود ... ضجه می‌زدم ... اونقدر بلند که افراد با وحشت از کنارم دور می‌شدند ... اصلا برام مهم نبود ... من هیچ وقت، هیچ کس رو نداشتم ... و حالا تنها کسی رو از دست داده بودم که توی دنیای به این بزرگی .... به چشم یه انسان بهم نگاه می‌کرد ... دوستم داشت ... بهم احترام می‌ذاشت ... تنها دوستم بود ... دوستی که به خاطر مواد، بین ما فاصله افتاد ... فاصله‌ای به وسعت ابد ... . . له شده بودم ... داغون شده بودم ... از داخل می‌سوختم ... لوله شده بودم روی زمین و گریه می‌کردم .. ادامه دارد... https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت بیستم: انتخاب برگشتم ... اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم ... . . گوشی رو به ریکوردر وصل کردم ... صدای حنیف بود ... برام قرآن خونده بود ... . از اون به بعد دائم قرآن روی گوشم بود و صدای حنیف توی سرم می‌پیچید ... توی هر شرایطی ... کم کم اتفاقات عجیبی واسم می‌افتاد ... اول به نظرم تصادفی بود اما به مرور مفهوم پیدا می‌کرد ... . . اگر با قرآن، شراب می‌خوردم بلافاصله استفراغ می‌کردم ... اگر با قرآن، مواد تقسیم می‌کردم حتما توی وزن کردن و شمارش اشتباه می‌کردم ... اگر سیگار می‌کشیدم یا مواد مصرف می‌کردم ... اگر ... . . اصلا نمی‌فهمیدم یعنی چی ... اول فکر کردم خیالاتی شدم اما شش ماه، پشت سر هم ... دیگه توهم و خیال نبود ... تا جایی که فکر می‌کردم روح حنیف اومده سراغم ... . من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح اعتقاد نداشتم اما کم کم داشتم می‌ترسیدم ... تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم ... . . از ضربش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ... ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می‌زد ... - تو معلومه چه مرگت شده؟ ... هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره ... می‌دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ... . . خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم ... اسلحه رو گذاشتم روی میز و به ویل گفتم: -من دیگه نیستم ... ادامه دارد... https://eitaa.com/fatemiioon128
۲۰۲۲۱۱۰۶۱۴۳۱۲۳.mp3
1.13M
سلام می‌خوایم یه ختم برای نابودی فتنه‌گران و مسئولین خائن و هدایت جوونامون برای ظهور امام زمان بگیریم هر کس خواست شرکت کنه به کاربری زیر پیام بده فوری http://eitaa.com/fatemiioon251 http://eitaa.com/fatemiioon128
۲۰۲۲۱۱۰۶۱۵۵۲۱۹.mp3
5.79M
می‌گن توی محل ما همه ضد انقلاب هستند. و ما رو اذیت می‌کنن http://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️دوشنبه 👈۱۶ آبان/ عقرب ۱۴۰۱ 👈۱۲ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۷ نوامبر ۲۰۲۲ 🕌 مناسبت‌های دینی و اسلامی👇 🌹واجب شدن نماز، سال اول هجری. 🌙 امور دینی و اسلامی👇 ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅شکار و صید و دام گذاری ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن ✅امور کشاورزی و زراعی ✅استحمام ✅و دیدار روسا خوب است. 🚘سفر: مسافرت مکروه و در ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد آسان تربیت شود و عمرش طولانی شود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی👇 🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️افتتاح کارها و شروع به شغل ✳️رفتن به تفریحات سالم ✳️جابجایی و نقل و انتقال ✳️خرید جواهرات و طلا ✳️ارسال کالاهای تجاری ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن ✳️دیدار دوستان و نامه نگاری ✳️درختکاری ✳️و مشارکت و امور شراکتی نیک است. ❤️ مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه‌شنبه)، برای سلامتی خوب و فرزند حاصل از آن راستگو و سخاوتمند است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث هیبت و شکوه می‌شود. 🔴 حجامت👇 یا در این روز از ماه قمری، باعث سلامتی می‌شود. 🔵ناخن گرفتن👇 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد. 👕دوخت و دوز لباس👇 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت می‌شود. ✴️️ استخاره👇 وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر(وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر می‌گردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب👇 تعبیر خوابی که شب "سه‌شنبه" دیده شود طبق آیه‌ی ۱۳ سوره مبارکه "رعد" است. یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته ... و از معنای آن استفاده می‌شود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد صدقه بدهد تا برطرف شود إن‌شاءألله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما: تقویم همسران http://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت بیست و یک: مسئولین پذیر باش وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ... ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ... . . تمام شب رو راه رفتم و قرآن گوش دادم ... صبح، اول وقت رفتم در خونه حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد، بی مقدمه گفتم: دعاتون گرفت ... خود شما مسئول دعایی هستی که کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه پولی و نه کاری ... . . با هم رفتیم مسجد ... با مسئول مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ... من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم ... . نظافت، مرتب کردن و تمییز کردن مسجد و بیرونش با من بود ... قیچی باغبونی رو برمی‌داشتم و می‌افتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکل‌هایی درست می‌کردم که یکی از دیگری وحشتناک‌تر بود ... هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف می‌کرد ... سبزه آرایی‌های زشت من رو نگاه می‌کرد و نظر می‌داد ... . . بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه‌ها افتاده بودم، اومد زد روی شونه‌ام و گفت ... اینطوری فایده نداره ... باید این بیچاره‌ها رو از دست تو نجات بدم .... . . دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه ... خندید و گفت: فکر می‌کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ... . . ضمانتم رو کرده بود ... خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ... همه از استعدادم تعجب کرده بودن ... دائم دستگاه روی گوشم بود ... قرآن گوش می‌کردم و کار می‌کردم ... . این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود ... نه چیزی کم می‌شد، نه کاری غلط انجام می‌شد ... بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می‌دادم ... ادامه دارد... https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت بیست و دوم: نگاه از سر کار برمی‌گشتم مسجد و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ می‌خوابیدم ... . چند بار، افراد مختلف بهم پیشنهاد دادن که به جای خوابیدن کنار مسجد، و تا پیدا کردن یه جای مناسب برم خونه اون‌ها ... اما من جرات نمی‌کردم ... نمی‌تونستم به کسی اعتماد کنم ... . . رفتار مسلمان‌ها برام جالب بود ... داشتن خانواده، علاقه به بچه دار شدن ...چنان مراقب بچه‌هاشون بودن که انگار با ارزش‌ترین چیز زندگی اون‌ها هستند ... رفتارشون با همدیگه، مصافحه کردن و ... هم عجیب بود ... حتی زن‌هاشون با وجود پوشش با نظرم زیبا و جالب بودند... البته این تنها قسمتی بود که چند بار بهم جدی تذکر دادند ... . . مراقب نگاهت باش استنلی ... اینطوری نگاه نکن استنلی... . و من هر بار به خودم می‌گفتم چه احمقانه ... چشم برای دیدنه ... چرا من نباید به اون خانم‌ها نگاه کنم؟ ... هر چند به مرور زمان، جوابش رو پیدا کردم ... . . اون‌ها مثل زن‌هایی که دیده بودم؛ نبودن ... من فهمیدم زن‌ها با هم فرق می‌کنند و این تفاوتی بود که مردهای مسلمان به شدت از اون مراقبت می‌کردند ... و در قبال اون احساس مسئولیت می‌کردند ... . هر چند این حس برای من هم کاملا ناآشنا نبود ... من هم یک بار از همسر حنیف مراقبت کرده بودم ... ادامه دارد... https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ نتیجه‌گیری: قبل از عمامه پرانی، از رزمی‌کار نبودن شخص روحانی اطمینان حاصل فرمائید :)))  از نظر من به این می‌گن آخوند... احسنت 🌍 https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا