توجه توجه
عزیزانی که فکر می کنند نیروامنیتی کشور داره در برخورد با اغتشاشگرا مماشات و سهل انگاری میکنه، متن زیر را با دقت مطالعه بفرمایند
نیروهای انتظامی-امنیتی مماشات نمیکنند
فقط مثل من و شما فکر نمیکنند و احساسی برخورد نمیکنند
بلکه تمام جوانب رو در نظر میگیرند
سازمان پدافندی
هوافضا
نیروی دریایی
ستادی
همه و همه در حال آماده باش هستند و دارند از داخل و مرز محافظت میکنند که تنشِ خاصی رخ نده
اونوقت ماها داریم میگیم دارند #مماشات میکنند
ما از روی بی اطلاعی نظام رو محکوم میکنیم که داره مماشات میکنه و این مماشات باعث شده حادثهی #شاهچراخ رخ بده
دشمنان در یک شب ۱۲۰ حملهی سایبری به زیر ساختهای ما انجام دادند که توسط #سپاه خنثی شدند
از مردم عادی که توقع نیست
ولی جای تاسف هست که یه عده از خواص سرشناس دارند جو رو ملتهب میکنند و میگن نظام داره مماشات میکنه!!
آخه کدوم مماشات
نظام داره #امنیت آفرینی میکنه و برای امنیت آفرینی و جلوگیری از بروز جنگ داخلی
باید تمام جوانب رو سنجید
در طول شبانه روز
صدها حملهی سایبری انجام میشه که میخوان تاسیسات و پالایشگاه و پتروشیمیها و ...رو نابود کنند که نیروهای سپاه دارند خنثی میکنند
دشمن برای جنگ داخلی متمرکز شده
یعنی برنامه داره
کل خطوط هوایی
زمینی
ریلی
آبی
و...
رو مورد حمله قرار بده
اسرائیل
آمریکا
انگلیس
فرانسه
آلمان
امارات
عربستان
ترکیه و .... علیه ایران به خط شدند که جنگ داخلی رو رقم بزنند و تمام توانشونُ به کار گرفتند و دارند حملات ترکیبی انجام میدن
ولی تا این لحظه موفق نشدند و نمیشن
حالا شما بفرمائید ما باید با این کشورها بجنگیم و حملاتشونُ خنثی کنیم
یا رو چهارتا بچهی ۱۴-۱۵ ساله که جو زده شدند متمرکز بشیم؟؟؟؟؟
#داعش و #جیش_الظلم در مرز مستقر شده و میخواد وارد مرز بشه و جنگ داخلی رو رقمبزنه
آیا منطقی هست که ما جو زده و احساسی عمل کنیم و اعدام رو ملاء عام انجام بدیم که منجر به تحریک یه عده بشه و جرقهی جنگ شهری زده بشه و گروهکها این جنگ شهری رو به جنگ داخلی سوق بدن؟؟؟؟
اولویت نظام متمرکز شدن رو عوامل خارجی هست نه داخلی
چون تا زمانی که عوامل خارجی فتیله پیچ نشن اوضاع ملتهب خواهد ماند
اگه رو افراد فریب خوردهی داخلی متمرکز بشیم دشمن جریتر میشه و افراد بیشتری رو فریب میده و فرصت پیدا میکنه که جنگ داخلی رو رقمبزنه
ولی ما داریم با دشمنان خارجی مقابله میکنیم که همچین فرصتی رو به دست نیاره
البته مطالبه برخورد با اغتشاشگران، خوب است ولی اینکه فکر کنیم این عزیزان در برخورد با اغتشاشگران مماشات میکنند و به وظیفه شون عمل نمیکنند، اشتباهه. مطالبه کنیم ولی در نهایت به تصمیم نیروی امنیتی کشور اعتماد داشته باشیم
┈┄┅═✾• #جهاد_تبیین •✾═┅┄┈
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا در حکومت #امیرالمومنین #نیروی_انتظامی خلع سلاح بود؟
شُرْطَةُ الخَمیس گروهی از یاران همیشه مسلح امام علی (علیهالسلام) بودند که با آمادگی کامل در همه جا به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در امور حکومتی یاری میرساندند. این گروه علاوه بر حضور در جنگ، وظایف مهمی در زمان صلح همچون اجرای حدود الهی، حفظ امنیت شهر کوفه، حفاظت از جان امام علی (علیه السلام) و جمعآوری نیرو برای دفاع را بر عهده داشتند.
در اصطلاح، شرطة الخمیس تعدادی از یاران امیرالمومنین بودند[۴] که جنگیدن تا کشته شدن را بر عهده گرفتند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضامن بهشتشان شد.[۵]
این نیروها که تا لحظهی کشته شدن پای نظام ایستادن چرا باید خلع سلاح باشن چرا نباید تیر جنگی داشته باشن؟
چرا باید نیروی انتظامی خلع سلاح باشد؟
کسی که خلع سلاحه چطور میتونی از ناموس خودش و دیگران دفاع کنه؟
ما با گوشت و پوست باید جلوی اسلحه بایستیم؟
این چه منطقیه؟
کدوم یکی از الگوهای ما این منطق رو میپذیرن؟
https://fa.wikishia.net/view/%D8%B4%D8%B1%D8%B7%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%AE%D9%85%DB%8C%D8%B3
http://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای جمع شدن این فتنهها، نماز استغاثه به حضرت زهرا رو بخونید...
#شهید
https://eitaa.com/fatemiioon128
✴️ شنبه 👈 ۲۸ آبان / عقرب ۱۴۰۱
👈۲۴ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈 ۱۹ نوامبر ۲۰۲۲
🌙 احکام دینی و اسلامی👇
📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛دیدارها
🚘مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب نیست.
🔭 احکام و اختیارات نجومی👇
🌓 امروز تا ظهر قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید باغ و زمین زراعی
✳️ارسال کالاهای تجاری
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن
✳️انتقال سند و قولنامه
✳️خرید مسکن
✳️داد و ستد و تجارت
✳️خرید کردن
✳️و امور زراعی و کشاورزی نیک است.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
❤️ انعقاد نطفه و مباشرت👇
❤️ امشب: (شب یکشنبه)، حکمی مبنی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است.
💇♂ اصلاح سر و صورت👇
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث اصلاح امور میشود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث دفع صفرا میشود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیهی ۲۵ سوره مبارکه "فرقان" است.
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا...
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که خواب بیننده را مصیبتی بزرگ یا امری ناخوشایند یا خصومتی یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد إنشاءألله و چیزی در این موضوعات قیاس شود، شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن👇
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز👇
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمیشود)
🙏🏻 استخاره👇
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر
📿 ذکر روز شنبه، یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
افزایش حضور شیاطین جن و شیاطین انس، در زمین❗️
💫 علامت واضح #آخرالزمان
https://eitaa.com/fatemiioon128
✴️ یکشنبه👈 ۲۹ آبان / عقرب۱۴۰۱
👈۲۵ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۲۰ نوامبر ۲۰۲۲
🏛 مناسبتهای دینی و اسلامی👇
👍معاویه بن یزید خود را از خلافت خلع کرد "۶۴ ه.ق"
🌙احکام دینی و اسلامی👇
⛔️اول صبح صدقه فراموش نشود.
👼مناسب زایمان و نوزاد عالم و دانشمند شود و کارش بالا گیرد إنشاءألله.
🚘سفر: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجومی👇
🌓امروز: قمر در برج میزان است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️مباشرت
✳️ابتدای درمان و معالجات
✳️فروش جواهرات و طلا
✳️و خوردن نوشیدنیها خوب است.
🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، خوب است.
💉🌡حجامت👇
#خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب صفای خاطر میشود.
❤️ مباشرت:
مباشرت امشب، فرزند به قسمت و روزی خود راضی باشد إنشاءألله.
😴😴تعبیر خواب👇
خوابی که امشب(شب دوشنبه) دیده شود طبق آیهی ۲۶ سوره مبارکه "شعراء" است.
قال ربکم و رب ابائکم الاولین...
و چنین استفاده میشود که فرد خوب و عاقلی در مقام نصیحت برآید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب آید و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن👇
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز👇
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست. طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود(این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب
❇️️ ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸به امید پرورش نسلی مهدوی إنشاءألله🌸
📚 منابع مطالب👇
کتاب تقویم همسران
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب امروز :
اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند
👈 این بساط شرارت جمع خواهد شد.💪
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت چهل هفتم:
من گاو نیستم
برگشتم خونه ... تمام مدت، جمله احد توی ذهنم میچرخید ... یه لحظه به خودم اومدم ... استنلی، اگر واقعا چیزی به اسم شانس وجود نداشته باشه ... یعنی ... .
تمام اتفاقات زندگیم ... آیات قرآن ... بلند شدم و با عجله رفتم سراغ قرآن ... دوباره برش داشتم و شروع کردم به خوندن ... از اول، این بار با دقت ... .
.
شب شده بود ... بی وقفه تا شب فقط قرآن خونده بودم ... بدون آب، بدون غذا ... بستمش ... ولو شدم روی تخت و قرآن رو گذاشتم روی سینهام ... ما دست شما رو میگیریم ... شما رو تنها نمیگذاریم ... هدایت رو به سوی شما میفرستیم ... اما آیا چشمی برای دیدن و درک کردن نعمتهای خدا هست... آیا شما هدایت رو میپذیرید یا چشمهاتون رو به روی اونها میبندید ...
.
.
تازه میتونستم خدا رو توی زندگیم ببینم ... اشک قطره قطره از چشمهام پایین میاومد ... من داشتم خدا رو میدیدم ... نعمتها ... و هدایتش رو ... برای اولین بار توی زندگیم خدا رو حس میکردم ...
.
.
نزدیک صبح رفتم جلوی در ... منتظر شدم ... بچهها یکی یکی رفتن مدرسه ... مادرشون اونها رو بدرقه کرد و برگشت داخل ... بعد از کلی دل دل کردن ... رفتم زنگ در رو زدم ... حاج آقا اومد دم در ... نگاهش سنگین بود ... .
.
- احد حالش چطوره؟ ...
.
- کل دیروز توی اتاقش بود ... غذا هم نخورد ... امروز، صبح زود، رفت مدرسه ... از دیروز تا امروز فقط یه جمله حرف زد... موقع رفتن بهم گفت معذرت میخوام ... .
- متاسفم ...
.
مکث کرد ... حس کردم زمان خوبی برای حرف زدن نیست... سرم رو پایین انداختم و خداحافظی کردم ...
.
.
- استنلی ... شبیه آدمی نیستی که برای احوال پرسی اومده باشه ...
.
.
چرخیدم سمتش ... هیچی، فقط اومده بودم بگم ... من، گاو نیستم ... یعنی ... دیگه گاو نیستم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت چهل هشتم:
دست خدا
حال احد کم کم خوب شد ... برای اولین بار که با پدرش اومد مسجد، بچهها ریختن دورش ... پسر حاجی بود ... .
.
من سمت شون نمیرفتم ... تا اینکه خود احد اومد سراغم ... .
- میگن عشق و نفرت، دو روی یه سکه است ... فکر کنم دشمنی و برادری هم همین طوره ... خندید و گفت ... حاضرم پدرم رو باهات شریک بشم ... .
خندهام گرفت ... ما دو تا، رفیق و برادر هم شدیم ... اونقدر که پاتوق احد، خونه من شده بود ...
.
و اینکه اون روز چه اتفاقی افتاده بود، مدتها مثل یه راز بین ما دو تا باقی موند ... البته بهتره بگم من جرات نمیکردم به حاجی بگم پسرش رو کجاها برده بودم ... و چه بلایی سرش آورده بودم ...
.
.
سال ۲۰۱۱، مراسم تشرف من به اسلام انجام شد ... اکثر افراد بعد از تشرف اسم شون رو عوض میکردن و یه اسم اسلامی انتخاب میکردن ... اما من این کار رو نکردم ... من، توی زندگی قبلی آدم درستی نبودم ... هر چند عوض شده بودم اما دلم نمیخواست کسی من رو با نام بزرگترین بندگان مقدس خدا صدا کنه ... من لیاقتش رو نداشتم... .
.
اون روز، من تمام خاطراتم رو از بچگی برای حاجی تعریف کردم ... و اون با چشمهای پر از اشک گوش میداد ...
.
.
بلند شد و پیشونی من رو بوسید ...
.
- استنلی ... تو آدم بزرگی هستی ... که از اون زندگی، تا اینجا اومدی ... خدا هیچ بندهای رو تنها نمیگذاره و دست هدایتش رو سمت اونها میگیره ... اما اونها بی توجه به لطف خدا، بهش پشت میکنن ... خدا عهد کرده، گناه افرادی که از صمیم قلب ایمان میارن و به سوی اون برمیگردن رو میبخشه و گذشته شون رو پاک میکنه ... هرگز فراموش نکن ... دست تو، توی دست خداست ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت چهل نهم:
اولین نماز
چند هفته، حفظ کردن نماز و تمرینش طول کشید ... تک تک جملات عربی رو با ترجمهاش حفظ کرده بودم ... کلی تمرین کردم ... سختتر از همه تلفظ بود ... گاهی از تلفظهام خندهام میگرفت ... خودم که میخندیدم بقیه هم منفجر میشدن ...
.
میخواستم اولین نماز رو توی خونه خودم بخونم ... تنها ...
.
.
از لحظهای که قصد کردم ... فشار سنگینی شروع شد ... فشاری که لحظه لحظه روی قفسه سینهام بیشتر میشد ...
.
وضو گرفتم ... سجاده رو پهن کردم ... مهر رو گذاشتم ... دستم رو بالا آوردم ... نیت کردم و ... الله اکبر گفتم ...
.
.
هر بخش رو که انجام میدادم همه گذشتهام جلوی چشمم میاومد ... صحنههای گناه و ناپاک ... هر لحظه فشار توی قلبم سنگینتر میشد ... تا جایی که حس میکردم الان روح از بدنم خارج میشه ... تک تک سلولهام داشت متلاشی میشد ... بین دو قطب مغناطیسی گیر کرده بودم و از دو طرف به شدت بهم فشار میاومد ... انگار دو نفر از زمین و آسمان، من رو میکشیدند ...
.
.
چند بار تصمیم گرفتم، نماز رو بشکنم و رها کنم ... اما بعد گفتم ... نه استنلی ... تو قویتر از اینی ... میتونی طاقت بیاری ... ادامه بده ... تو میتونی ...
.
.
وقتی نماز به سلام رسیده بود ... همه چیز آرام شد ... آرام آرام ... الله اکبرهای آخر رو گفتم اما دیگه جانی در بدن نداشتم ... همون جا کنار مهر و سجادهام افتادم ... خیس عرق، از شدت فشار و خستگی خوابم برد ...
.
.
از اون به بعد، هرگز نمازم ترک نشد ... در هر شرایطی اول از همه نمازم رو میخوندم ...
پ.ن: من از نویسنده داستان پرسیدم که چرا برای استنلی خواندن نماز اینقدر سخت بود ایشون فرمودن به خاطر اینکه استنلی حرامزاده بوده و شیطان مستقیما در بسته شدن نطفهش نقش داشته. وقتی چنین افرادی از صف شیطون جدا میشن و میخوان کار خوبی انجام بدن براشون خیلی خیلی سخته، چون براشون یه جنگ محسوب میشه با شیطان .. به هر میزان که قدرت روحی شون قویتر باشه و عمق مسیر توبه بیشتر باشه فشار بیشتری رو تجربه میکنن چون کل صفوف شیطان برای برگشت اونها تجهیز میشن...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پنجاهم:
وسوسه
حدود هفت ماه از مسلمان شدنم میگذشت ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود ... آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود... .
.
- اوه ... مرد ... باورم نمیشه ... خودتی استنلی؟ ... چقدر عوض شدی ...
.
کین بود ... اومد سمتم ... نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده خوشحال باشم یا نه؟... .
.
بعد از کار با هم رفتیم کافه ... شروع کرد از زندگی و دزدیهای مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن ... خیلی خودش رو بالا کشیده بود ... .
.
- هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمیکردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست میکنه ... همیشه فکر میکردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی ... شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم ...
.
.
نفس عمیقی کشیدم ... ولی من از این زندگی راضیم ...
.
- دروغ میگی ... تو استنلی هستی ... یادته چطور نقشه میکشیدی؟ ... تو مغز خلاف بودی ... هیچ کدوم به گرد پات هم نمیرسیدیم ... شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگترها میپریدی ... حالا میخوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ ... اصلا از پس زندگیت برمیای؟ ...
.
.
.
- هی گارسن ... دو تا دام پریگنون ...
.
نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم ... پولدار شدی ... ماشین خریدی ... شامپاین 300 دلاری میخوری ... بعد رو کردم به گارسن ... من فقط لیموناد میخورم ...
.
.
- لیموناد چیه؟ ... مهمون منی ... نیم خیز شد سمتم ... برگرد پیش ما ... تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی...
.
.
کلافه شده بودم ... یه حسی بهم میگفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب نیست ...
.
شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن ... پول و ثروت ... و نقشه دقیق و حساب شدهای که کشیده بود ... نقشهای که واقعا وسوسه انگیز بود ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پنجاه و یک:
من ترسو نیستم
برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم ... اما یه لحظه به خودم اومدم ... حواست کجاست استنلی؟ ... این یه انتخابه... یه انتخاب غلط ... نزار وسوسهات کنه ... تو مرد سختیها هستی ... نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی...
.
حالا جای ما عوض شده بود ... من سعی میکردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار ... و بعد از ساعتها ...
.
.
- باورم نمیشه ... تو اینقدر عوض شدی ... دیگه بعید میدونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی ... تو یه ترسو شدی استنلی ... یه ترسو ...
.
.
- به من نگو ترسو ... اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست میکرد ... من توی آشغالها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا میکردم ... اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری میکرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون میخوابیدم ... و هنوز زندهام ... تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار ... من، برای زنده موندن جنگیدم ...
- فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت ... و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ میتونی از اونجا دزدی کنی ... اون مغازه طلا فروشی بالای شهره ... قیمت ارزونترین طلاش بالای ۵۰۰ هزار دلاره ... فکر کردی میخوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازهها رو ببره؟ ...
.
- محاله یکی تون زنده برگردید ... میدونی چرا؟... چون اونهان که حقوق پلیسها رو میدن ... چکهای رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال میچرخه ... پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع میکنه ... فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گندهها برسه ... تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگهای تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ ...
.
- احمق نشو کین ... دست گذاشتن روی گندهها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار ... فکر کردی بی خیالت میشن... حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله ... پیدات میکنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه ...
.
.
اما فایده نداشت ... اون هیچ کدوم از حرفهای من رو قبول نمیکرد ... اون هم انتخاب کرده بود ...
.
وقتی از کافه اومدم بیرون ... تازه میفهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمیکنه ... حنیف واسطه من بود ... من واسطه کین ... مهم انتخاب ما بود ...
.
.
آنچه در آینده خواهید دید ... و من عاشق شدم ... حسنا، دانشجوی پرستاری بود ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پنجاه و دو:
من عاشق شدم❤️
اواخر سال 2011 بود ... من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار میکردم و درس میخوندم ... انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود ... شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود ... شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش میگرفت ... .
.
چند وقتی میشد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن ... دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود ... شاید احمقانه به نظر میرسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم ... زیر نظر گرفته بودمش ... واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود ...
.
.
من رسم مسلمانها رو نمیدونستم ... برای همین دست به دامن حاجی شدم ... اون هم، همسرش رو جلو فرستاد ... و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن ...
.
.
حاجی با پدر حسنا صحبت کرد ... قرار شد یه شب برم خونه شون ... به عنوان مهمان، نه خواستگار ... پدرش میخواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم ... و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت میکردن ...
.
.
تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم ... اون روز هیجان زیادی داشتم ... قلبم آرامش نداشت ... شوق و ترس با هم ترکیب شده بود ... دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم ... برای خودم یه پیراهن جدید خریدم ... عطر زدم ... یه سبد میوه گرفتم ... و رفتم خونه شون ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
۲۰۲۲۱۱۲۰۱۶۱۳۱۰.mp3
4.82M
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_اول
پیشنهاد میکنم هم خودتون گوش بدید هم بدید دیگران گوش بدن
نکات کوچک اما اثرگذار در دنیا و آخرت و سلامتی و... شما
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهاباد در حال پاکسازی از لوث وجود اشرار تجزیه طلب...
حضور سنگین نیروهای حافظ امنیت در مهاباد برای ریشه کنی شرارت،
جستجوی خانه به خانه برای پاکسازی منطقه از دیشب آغاز شده است...
تو دهنی :
مردم مهاباد مخصوصا طایفه باغیرت منگور به علی کریمی
طایفه منگور کُرد که صدها شهید دادن , در پی تعرض به خانه و هتک حیثیت زن مومنه...قصد انتقام دارند.
ظاهرا قائله ی مهاباد تموم شد دیگه، به امید خدا این طایفه کار ضد انقلاب رو یکسره خواهد کرد.
این بی شرف ها....
خونه رو آتیش میزنن
وسایل رو به خیابون ریختند
حرمت ناموس مردم رو شکستن
با چه شعاری؟
#زن_ زندگی_ ازادی
خاک بر سر خودتون و شعار مزخرفِ پوچ تون
#پایان_مماشات
#منگور
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اغتشاشگران، کاسهٔ صبر طایفهٔ منگور را لبریز کردند...
بزرگترین طایفه سنی و کُرد مهاباد، ایل مشهور «منگور» است که از ابتدای نظام که جمهوری اسلامی هنوز اون قدرت مرکزیت رو مثل این سالها نداشت،
منگوریها با این نظام عهد بستند که پای این نظام بمانند و از زمان ابتدای انقلاب حتی با سلاحهای برنو که در دست داشتند، شروع به مبارزه با گروهکهای تجزیهطلب منجمله حدکا و کومله کردند...
با شهادت سردار احمدی از بزرگان طایفه منگور به دست گروهک تروریستی حدکا،
این مبارزات رنگ دیگری به خودش گرفت و تمام طایفه منگور همقسم شدند تا انتقام بگیرند و این واقعه در طی این سالها به کرات رخ داده و این طایفه بزرگ جزء پیشقراولان مبارزه و شهادت هستند...
در این سالهای پس از انقلاب، این ایل و طایفه کُرد سنی با صلح و آرامش در شهر مهاباد سکنی دارند و به کارهای روزمره خود میرسند..
با توجه به جمعیت این طایفه، در این دوره شورای شهر تمام اعضای شورای شهر از این طایفه هستند...
طی دو ماه اخیر همیشه بزرگان شهر بر این موضوع تاکید کردند که حساب اغتشاشگران از شهروندان عادی جداست...
مردم بعد از ۶۰ روز از دست این جنایتکاران اغتشاشگر عاصی شدهاند. ولی به خاطر نظام همیشه مماشات کرده بودند تا دیروز...و امروز...
#پایان_مماشات
#ضد_انقلاب_کومله
https://eitaa.com/fatemiioon128
✴️دوشنبه 👈۳۰ آبان/ عقرب ۱۴۰۱
👈۲۶ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۲۱ نوامبر ۲۰۲۲
🕌 مناسبتهای دینی و اسلامی👇
📛 امروز دوشنبه ساعت ۲۰:۴۹ قمر وارد برج عقرب میشود.
📛و چهارشنبه ساعت ۲۳:۴۸ قمر از برج عقرب خارج میشود.
🌙 امور دینی و اسلامی👇
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅نشاندن درخت
✅امور زراعی و کشاورزی
✅و دیدارها خوب است.
📛ولی امور ازدواجی خوب نیست.
🚘سفر: مسافرت اصلا خوب نیست و در ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد عمرش دراز باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی👇
🌓 امروز تا عصر قمر در برج میزان و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️مباشرت
✳️ابتدای درمان
✳️فروش جواهرات و طلا
✳️و خوردن نوشیدنی ها نیک است.
❤️ مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب،ساعت ۲۰:۴۹ قمر وارد برج عقرب میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث رهایی از بلاست.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث خلاصی از مرض است.
🔵ناخن گرفتن👇
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕دوخت و دوز لباس👇
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره👇
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب:
تعبیر خوابی که شب "سهشنبه" دیده شود طبق آیهی ۲۷ سوره مبارکه "نحل" است.
قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین...
و مفهوم آن این است که جاسوسی خبری بیاورد و درصدد تفحص بر آید که خبر راست است و معلوم شود خبر درست بوده است، إنشاءألله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما.
تقویم همسران
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گروه سرود تیم ملی فوتبال تقدیم میکند!!
🔹 چقدر خوب بود 😂
عضویت در کانال رهبر عزیزمون اجباری😍👇
@khamenei_ir
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پنجاه و سه:
خواستگاری
خیلی مهمان نواز و با محبت با من برخورد میکردند ... از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم ... اون چیزی نمیدونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم ... .
.
بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه صحبت کنیم ...
.
- حاج آقا و همسرشون خیلی از شما تعریف میکردند ... حاج آقا میگفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی ... زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری ... .
.
سرم رو پایین انداختم ... خجالت میکشیدم ... شروع کردم درباره خودم و برنامههای زندگیم صحبت کردم ... تا اینکه پدرش درباره گذشتهام پرسید ... .
نفس عمیقی کشیدم ... خدایا! تو خالق و مالک منی ... پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن ...
.
توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم ... قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم ... و صداقت و راستگویی بخشی از اون بود ... با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم ... ولی این نگرانی بی جهت نبود ...
.
.
هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی محکمی توی صورتم زد ... .
- توی حرامزاده چطور به خودت جرأت دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ ... .
همه وجودم گُر گرفت ... .
- مواد فروش و دزد؟ ... اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف میکرد؟ ... آدمی که خودشم نمیدونه پدرش کیه ... حرفش رو خورد ... رنگ صورتش قرمز شده بود ... پاشو از خونه من گمشو بیرون ... .
.
.
پ.ن: خواهشا قضاوت نکنید،شاید ماهم بودیم از این بدتر رفتار میکردیم...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پنجاه و چهار:
دروغ بود
تا مسجد پیاده اومدم ... پام سمت خونه نمیرفت ... بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود ... درون سینهام آتش روشن کرده بودن ...
.
.
توی راه چشمم به حاجی افتاد ... اول با خوشحالی اومد سمتم ... اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خندهاش خشک شد... تا گفت استنلی ... خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
.
.
- بهم گفتی ملاک خدا تقواست ... گفتی همه با هم برابرن... گفتی دستم توی دست خداست ... گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمیتونه پشت سرم نماز بخونه... گفتم اشکال نداره ... خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست ... گفتی همه چیز اختیاره ... انتخابه ... منم مردونه سر حرف و راه موندم ... .
.
از بغلش اومدم بیرون ... یه قدم رفتم عقب ... اما دروغ بود حاجی ... بهم گفت حرومزادهای ... تمام حرفهاش درست بود ... شاید حقم بود به خاطر گناههایی که کردم مجازات بشم ... اما این حقم نبود ... من مادرم رو انتخاب نکرده بودم ... این انتخاب خدا بود ... خدا، مادرم رو انتخاب کرد ... من، خدا رو ...
.
.
حاجی صورتش سرخ شده بود ... از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود ... اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود ... به بدترین شکل ممکن ... تمام ایمان یک سالهام به چالش کشیده بود ... قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم ... چند بار صدام کرد و دنبالم اومد ... اما نایستادم ... فقط میدویدم ... .
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پنجاه و پنجم:
تو خدایی؟؟؟
یک هفته تمام حالم خراب بود ... جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم ... موضوع دیگه آدمها نبودن ... من بودم و خدا ...
.
.
اون روز نماز ظهر، دوباره ساعتم زنگ زد ... ساعت مچیم رو تنظیم کرده بودم تا زمان نماز ظهر رو از دست ندم ... نماز مغرب مسجد بودم اما ظهر، سر کار و مشغول ...
هشدارش رو خاموش کردم و به کارم ادامه دادم ... نمیدونستم با خودم قهرم یا خدا ... همین طور که سرم توی موتور ماشین بود، اشک مثل سیلاب از چشمم پایین میاومد ...
.
.
بعد از ظهر شد ... به دلم افتاد بهتره برم برای آخرین بار، یه بار دیگه حسنا رو از دور ببینم ... تصمیم گرفته بودم همه چیز رو رها کنم و برای همیشه از باتون روژ برم ... .
از دور ایستاده بودم و منتظر ... خونه اونها رو زیر نظر داشتم که حاجی به خونه شون نزدیک شد ... زنگ در رو زد ... پدر حسنا اومد دم در ... .
.
شروع کردن به حرف زدن ... از حالت شون مشخص بود یه حرف عادی نیست ... بیشتر شبیه دعوا بود ... نگران شدم پدر حسنا توی گوش حاجی هم بزنه ... رفتم نزدیکتر تا مراقبش باشم ... که صدای حرفهاشون رو شنیدم ... حاجی سرش داد زد از خدا شرم نمیکنی؟ ... .
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
سلام
یکسری وسایل برای کار یه نیازمند لازم داریم اگر کسی میتونه چند ماهه قرض بده تا این بنده خدا کم کم کار کنه و بخره خودش و بهتون برگردونه
👇👇👇
فرغون
کلنگ
کمچه
ریسمان
بیل
استانبولی
تراز
شمشه ۲ عدد ۱/۵ متری
اجرتون با اهلبیت
یاعلی!...
http://eitaa.com/fatemiioon251
https://eitaa.com/fatemiioon128