ماند تا دستش از مظلومیت ۱۷هزار شهید رونمایی بکند.تا جمود و تحجر و التقاط میدان داری نکند. جلاد به جای شهید مظلوم نمایی نکند.
هفده هزار گل شاهدند علی برای انقلاب ماند تا با یک دست خیبرگشایی بکند.
تا چشم حسود منافقین کور شود وسیدِ خامنه ای هنوز هم آقایی بکند.
✍ره جو
#دست_رهبری
#ترور
#منافقین
@fatheGhalam
❇️ماجرای ضجّه های ضعف
1⃣دو نفتکش یونان توسط ایران در آب های خلیج فارس توقیف شد.
2⃣رییس و معاون جوخه های ترور صهیونیست ها به هلاکت رسید.
3⃣سامانه بورس تلاویو توسط یکی از گروه های مقاومت هک و طی آن معاملات چند بانک بین المللی مختل شد.
4⃣دادگاه تجدیدنظر یونان رای قبلی مبنی بر "جواز دزدی" از نفتکش ایرانی را لغو کرد و به آزادسازی کامل نفت دزدیده شده از نفتکش ایرانی رای داد.
⬅️بعید است هیچ یک از این خبرها در صفحات و رسانه های غرب شیفتگان بازنشر شود.اما عوضش تا دلتان بخواهد از قدرت صهیونیست ها در این چند وقت اخیر نوشته اند.آخرین آن مربوط به ترور سرهنگ سپاه در مقابل منزلش بود که گفتند و نوشتند و تحلیل کردند: چه نشسته اید چقدر دولت مان ضعیف است، ترور در مقابل منزل یعنی اوج اقتدار طرف مقابل و اوج ضعف ما!ما ضعیفیم ایهاالناس !ما ضعیفیم؛ضعیف؛
🔻🔻گویی هویت زدگان تشنگان محبت اند؛با هر ضجه ی ضعفی که به نیابت از ملت می زنند امید جلب عنایت از "بت بزرگ" دارند!
#ترور
#مزدور_پروری
🔹فتح قلم🔹
@fatheGhalam
❇️ترور "دختر؛ به جرم اندیشیدن پدر"!
💫 به بهانه ی ترور دختر اندیشمند روسی
✍ما که به لطف راهبری عالمانه امام ومجاهدت شهدا،میراث دار عزت و استقلالیم وهرگز وامدار و وابسته ی غرب و شرق نیستیم ولی ...
وقتی جنگ اوکراین راه افتاد ، با اینکه طبق مکتبِ کاملا اخلاقیِ *نه ...نه ...،جانم فدای ایران*، خستگی دخترکان اوکراینی به هواداران آن مکتب هیچ ربطی نداشت،دیدیم که خالصانه برای دخترکان اوکراین غیرتی شده بودندودر توییتر خود را می زدند وخاک بر سر می ریختند؛تا همین دیروز و امروز همگی شارلی هپدو و سلمان رشدی بودند و به بهانه ی آزادی بیان و *#اندیشه* از اهانت به اسلام دفاع می کردند؛حالا که با همان منطق، یکی دلش خواسته خلاف لیبرالیسم غربی و مدرنیته "بیاندیشد"! نه خودش بلکه دخترش را به جرم "اندیشیدنِ بابایش"!ترور می کنند.
غرب و پادوها و شیفتگان داخلی خارجی شان حرفی یا نکته ای ندارند؟
#آزادی_اندیشه
#ترور
🔹فتح قلم🔹
@fatheGhalam
سفسطه می کند.
ریشه ی حملات تروریستی به مجلس رفتار خائنانه او و امثال او و از همه مهم تر کاندیدای ریاست جمهوری ۹۶یعنی حسن روحانی بود.
یادمان نرفته چطور اصلاح طلبان و در راس آن ها حسن فریدون در میتینگ های انتخاباتی در ورزشگاه ها سپاه و بسیج را وقیحانه تخریب کردند.
شعار هواداران شان گذر از سپاه و بسیج بود.وقاحت و پلیدی این جماعت در تخریب سپاه در انتخابات ۹۶به حدی بود که آشکارا هر کسی می توانست تشخیص دهد این تخریب ها صرفا تضعیف سپاه است!وقتی دولت وقت پشت نیروهای مدافع امنیتش را خالی کرد و بر روی آن ها شمشیر کشید چه انتظاری می رفت از داعش و تروریست هایش؟
#فریب
#فرار_رو_به_جلو
#ترور
🔹فتح قلم🔹
@fatheGhalam
برای عزیزان مون در لبنان شدید دعا کنیم.
سگ هار افسار پاره کرده.اگر به سیم آخر بزنه به هر غلطی دست می زند.
الحمدلله روحیه حزب الله خوبه.ولی شرایط شون سخته
#حزب_الله_پیروز_است
#ترور
برا نماز بیدار شدم.موقع وضو زیر چشمم را نگاه کردم.یه لک کوچک زیر چشمم دیدم.چشمهایم را نگاه کردم.با خودم فکر کردم چه خوب که اینارو دارم.چه خوب که خدا چشمهای منو اینجوری درست کرده.شکرش.
برای یک کار تشخیصی صبح قبل از ۹باید می رفتم تهران. هشت و نیم رسیدیم بیمارستان.قرار شد تا همسرم پارک کند من زودتر برم بالا.وقتی رسیدم خانم دکتر که از آشناها بود آمد.سلام کردیم.لبخندی زد و گفت:
"عجب وقتی آمدی! این روزها خیلی شلوغه."
کارهای پذیرش را شروع کردم.مسوول پذیرش نسخه ای خواست که همراهم نبود.نمی دانستم لازم می شود.زنگ زدم از داخل ماشین برام بیاورند.توی سالن جای نشستن نبود.رفتم داخل راهرو دور از پذیرش روی یک صندلی نشستم.همسرم دیر کرد.به خانم دکتر گفتم بروند به کارشان برسند.چشمم به ته راهرو بود که همسرم زودتر بیایدتا کارم دیر نشود.هی سر می چرخاندم و در را نگاه می کردم که یک ویلچر آمد داخل.نزدیک من ایستاد.دو زن جوان همراهش بودند.پسربچه ای ده دوازده ساله روی ویلچر بود که روی دو چشمش پانسمان و محافظ(شیلد)بود.شیلد تا روی گونه هایش آمده بود.لبش ورم داشت .کبود بود.دور وبر بینی و لب و روی صورتش پر از خط و خش بود.انگار روی صورتش خط خطی کرده بودند.خط های سیاه زخمی. زن ها چادر عربی سرشان بود.حرفی نمی زدند ولی چشم های شان پر از انتظار بود.زنگ زدم به همسرم ببینم کجاست.تلفنم که تمام شد دیدم پسرک سرش را به دور و برش چرخاند و مثل گم شده ها چند بار صدا زد:
یومّا یومّا یوما.(مادر)
مادرش نشست روبرویش.پسرک عربی به مادرش چیزی گفت. صدایش بیقرار بود ولی نفهمیدم چه گفت.مادرش آرامش کرد.دوتا خانم مانتویی کنار من نشسته بودند .یکی شان که چشمش به پسرک بود گفت:
بیچاره! از الان اینجوری بشه؟!
خجالت می کشیدم بهشان زل بزنم.یک ویلچر دیگه از ته راهرو آمد داخل.چند نفر همراهش بودند.پرستار آن مریض با دیدن پسرک گوشی اش را درآورد و چیزی به همراهان مریض نشان داد.با ما فاصله داشتند .داشت حرف می زد.پیجر و لبنانی را شنیدم.دور و بری های مریضش انگار اصلا خبر را نشنیده بودند.دوباره چشمم افتاد به پسربچه.نمی دانستم برای خودش غصه ام بگیرد یا مادرش. چشمهای مادرش
ترکیبی از اطمینان و انتظار بود.چشمم خیس شد.
من هنوز چشمی داشتم که اشک بریزد ولی نمی دانستم پسر آن چشم دارد یا نه.این جور وقت ها آدم فکر می کند اگه آن بچه برای همیشه نتواند مادرش را ببیند مادرش چه حالی پیدا می کند؟حالم داشت بد می شد که نسخه را آوردند و کارهای پذیرشم تمام شد.دوباره خانم دکتر آمد.بهش گفتم:
"چه حالی دارن اینا.دوازده سیزده سالش میاد."
سرش را تکان داد و گفت:
این که خوبه.بچه سه ساله.هفت ساله هم بین شون هست.
قرار شد زن ها و بچه ها رو بیمارستان ما پذیرش کنن.هر دو سه روز هم یه پرواز از لبنان میاد صدنفری پذیرش میشن.یه چشم یا هردو یا دستشون رو زدن."
پرسیدم :
"چشمشون چی میشه؟"
گفت:
اینایی که تا الان ما براشون سی تی نوشتیم همه خونریزی داشتن.مجبور شدن چشماشونو تخلیه کنن."
پرسیدم :
"یعنی کور میشن؟"
گفت:
حتما.
برگشتم ببینم شان.رفته بودند برای اسکن.
#حزب_الله
#ترور
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam