برا نماز بیدار شدم.موقع وضو زیر چشمم را نگاه کردم.یه لک کوچک زیر چشمم دیدم.چشمهایم را نگاه کردم.با خودم فکر کردم چه خوب که اینارو دارم.چه خوب که خدا چشمهای منو اینجوری درست کرده.شکرش. برای یک کار تشخیصی صبح قبل از ۹باید می رفتم تهران. هشت و نیم رسیدیم بیمارستان.قرار شد تا همسرم پارک کند من زودتر برم بالا.وقتی رسیدم خانم دکتر که از آشناها بود آمد.سلام کردیم.لبخندی زد و گفت: "عجب وقتی آمدی! این روزها خیلی شلوغه." کارهای پذیرش را شروع کردم.مسوول پذیرش نسخه ای خواست که همراهم نبود.نمی دانستم لازم می شود‌.زنگ زدم از داخل ماشین برام بیاورند.توی سالن جای نشستن نبود.رفتم داخل راهرو دور از پذیرش روی یک صندلی نشستم.همسرم دیر کرد.به خانم دکتر گفتم بروند به کارشان برسند.چشمم به ته راهرو بود که همسرم زودتر بیایدتا کارم دیر نشود.هی سر می چرخاندم و در را نگاه می کردم که یک ویلچر آمد داخل.نزدیک من ایستاد.دو زن جوان همراهش بودند.پسربچه ای ده دوازده ساله روی ویلچر بود که روی دو چشمش پانسمان و محافظ(شیلد)بود.شیلد تا روی گونه هایش آمده بود.لبش ورم داشت .کبود بود.دور وبر بینی و لب و روی صورتش پر از خط و خش بود.انگار روی صورتش خط خطی کرده بودند.خط های سیاه زخمی. زن ها چادر عربی سرشان بود.حرفی نمی زدند ولی چشم های شان‌ پر از انتظار بود.زنگ زدم به همسرم ببینم کجاست.تلفنم که تمام شد دیدم پسرک سرش را به دور و برش چرخاند و مثل گم شده ها چند بار صدا زد: یومّا یومّا یوما.(مادر) مادرش نشست روبرویش.پسرک عربی به مادرش چیزی گفت. صدایش بیقرار بود ولی نفهمیدم چه گفت.مادرش آرامش کرد.دوتا خانم مانتویی کنار من نشسته بودند .یکی شان که چشمش به پسرک بود گفت: بیچاره! از الان اینجوری بشه؟! خجالت می کشیدم بهشان زل بزنم.یک ویلچر دیگه از ته راهرو آمد داخل.چند نفر همراهش بودند.پرستار آن مریض با دیدن پسرک گوشی اش را درآورد و چیزی به همراهان مریض نشان داد.با ما فاصله داشتند .داشت حرف می زد.پیجر و لبنانی را شنیدم.دور و بری های مریضش انگار اصلا خبر را نشنیده بودند.دوباره چشمم افتاد به پسربچه.نمی دانستم برای خودش غصه ام بگیرد یا مادرش. چشمهای مادرش‌ ترکیبی از اطمینان و انتظار بود.چشمم خیس شد. من هنوز چشمی داشتم که اشک بریزد ولی نمی دانستم پسر آن چشم دارد یا نه.این جور وقت ها آدم فکر می کند اگه آن بچه برای همیشه نتواند مادرش را ببیند مادرش چه حالی پیدا می کند؟حالم داشت بد می شد که نسخه را آوردند و کارهای پذیرشم تمام شد.دوباره خانم دکتر آمد.بهش گفتم: "چه حالی دارن اینا.دوازده سیزده سالش میاد." سرش را تکان داد و گفت: این که خوبه.بچه سه ساله.هفت ساله هم بین شون هست. قرار شد زن ها و بچه ها رو بیمارستان ما پذیرش کنن.هر دو سه روز هم یه پرواز از لبنان میاد صدنفری پذیرش میشن.یه چشم یا هردو یا دستشون رو زدن." پرسیدم : "چشمشون چی میشه؟" گفت: اینایی که تا الان ما براشون سی تی نوشتیم همه خونریزی داشتن.مجبور شدن چشماشونو تخلیه کنن." پرسیدم : "یعنی کور میشن؟" گفت: حتما. برگشتم ببینم شان.رفته بودند برای اسکن. #حزب_الله #ترور 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

بلاها و آزمون ها، راهی به سوی تضرع و توبه 🔹️کار خدا با یک تیر چند نشان می‌زند. ما آدمیزادها همیشه یک هدف داریم و چیزهای دیگر طفیلی هستند. ولی برای خدا همه اهداف حساب شده است و کار لغو و اتفاقی ندارد. برای یک کسی یک حساب دارد و برای کسی دیگر حساب دیگری. 🔹️یکی از آیه‌هایی که من تازگی‌ها در دفتر آقا خواندم، می‌فرماید: «ما هیچ پیغمبری را برای هیچ مردمی نفرستادیم مگر اینکه موقعی که پیغمبر آمد، مردم مبتلا شدند به بلاهایی لعلهم یضّرّعون» (اعراف، ۹۴). این زمینه‌ای است برای اینکه مردم به طرف خدا بروند و گریه و زاری کنند. 🔹️می‌فرماید: «فلولا اذ جائهم باسنا تضرعوا ولکن قست قلوبهم»(انعام، 43). جا داشت که وقتی بلاها می‌آید، اینها بیشتر به طرف خدا بروند، حرف پیغمبر را قبول کنند، توبه کنند و بازگشت کنند. ولی اینها به قساوت قلب مبتلا شدند و اثری هم نکرد. باز بلا هم را دیدند و باز هم به طرف خدا نرفتند. ما مصداقش هستیم. خدا گاهی برای تنبیه ما یک تلنگر می‌زند و یک مشکلی پیش می‌آید برای اینکه ما به گوش بیاییم. ولی باز هم غفلت می‌کنیم. «ولکن قست قلوبهم» دل‌ها سخت شده و اثر نمی‌کند. این نص قرآن است و تاویل و این حرف‌ها در آن نیست. ۱۳۹۲/۱۱/۲۸ #سید_حسن_نصرالله #حزب_الله 🏴 @mesbahyazdi_ir

الحدث عربستان: پهپاد حزب‌الله صبح امروز به مقر اقامت نتانیاهو اصابت کرد. پ.ن: نتیجه اش مهم نیست. اگر این خبر صحت داشته باشد یعنی وعده شیخ نعیم قاسم معاون حزب الله زود محقق شده که اخیرا گفتند👇 "حزب الله وارد مرحله جدیدی از نبرد با صهیونیست ها شده!" #مرحله_تازه #حزب_الله

❇️دستاورد مهم حزب الله ✍دیروز بایدن توییت زد که آمریکا از زمان و نوع حمله اسرائیل به ایران خبر دارد ولی چیزی نخواهد گفت! ⚠️اخبار رسانه ها حاکی از تحرک کابینه نتانیاهوی قاتل بود.برخی تعدد نشست ها را توافق برای حمله احتمالی به ایران عنوان کردند. 🔰امروز پهباد حزب الله در عملیاتی موفق بدون رهگیری توسط سامانه های رژیم بی آنکه نسبت به نفوذش هشدار یا آژیر خطر به صدا در بیاید از سد گنبد آهنین عبور کرده و به تایید منابع رسانه ای عربی به محل اقامت نتانیاهو اصابت کرده. ✅به نظرم حزب الله پیش دستی کرد. 💫فارغ از آسیب دیدن یا ندیدن نتانیاهو،👇 ✅اصل عبور و اصابت پهبادها یک دستاورد بزرگ اطلاعاتی نظامی فرماندهی است. ✅محل اصابت پهبادها هم برای رژیم یک هشدار مهم به حساب می آید! #حزب_الله 🔹فتح_قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

این روایت رایج در بین مردم‌ رژیم درباره حمله به اقامت گاه نتانیاهو است. باور این روایت مردم را کلافه کرده و به خیابان کشانده! #حزب_الله #ابتکار_عمل

همایش بین المللی مکتب نصرالله در حالی از ظریف دعوت کرده به عنوان سخنران صحبت کند که دست پخت ایشان در نیویورک با برگزاری نشست با مدیران رسانه ای آمریکا یادمان نرفته. جلسه ای که در آن یک صهیونیست هم دعوت شده بود و مسوولین از زمین گذاشتن سلاح ایران در برابر خلع سلاح اسرائیل دم زدند!با دستپخت هم فکران ایشان رئیس جمهور از ناتوانی حزب الله در تامین امنیت لبنان سخن گفتند و پیشنهاد حضور نیروهای بین الملل(آمریکا و اروپا) برای تامین امنیت لبنان را به عنوان چراغ سبزی برای مذاکره مطرح کردند. دعوت از مشاورین اوباما در نیویورک و برگزاری نشست با تریتاپارسی و نصر و بقیه نیز محصول پیشنهادهای تیم نیویورکی وزارت خارجه بود. البته این اولین و آخرین کنش های ظریف برای حزب الله و مقاومت نبوده.با توجه به تصریح چندباره رئیس جمهور مبنی بر امید به وعده آتش بس در جنگ که موجب تعلل ایران در پاسخ به شهید هنیه شده بود قطعا نقش پیشنهادهای تیم تیم مذاکره دوست را در تعلل هایی که موجب گستاخی دشمن شد نمی شود نادیده گرفت. #حزب_الله #مذاکره 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

❇️کم نظیر تا امروز،شاید همیشه تا آخر دنیا اگر یک روز امام صادق علیه السلام پنج شش تا هارون مکی نداشت که آماده زدن به دل آتش باشند به لطف مبارزه انسان دویست و پنجاه ساله امروز مقاومت کلی پابه کار جان فدا دارد.شاید دهها هزارتا.وقتی با نامردی دشمن نزدیک به دو سه هزارتا از هارون های مکی حزب الله در انفجار پیجرها بال وپر شکسته شدند ما که دورتر بودیم بهت زده شدیم.سیدحسن گفت:ضربه بزرگی بود.خدارا شکر که آن روزها سایه سید بود؛تکیه گاه داشت حزب الله.غصه پرکشیدن حاج قاسم و رئیس جمهور واسماعیل هنیه را داشتیم که سید هم پرکشید به معراج شهداء.پشت مقاومت که از سید خالی شد به خیال مان ترک برداشته بود کمر حزب الله.ولی باز آفتاب آقا تابید و دلگرم شدند انقلابی ها.الهی صد و بیست ساله شوند، زیر سایه حضرت بقیه الله.فهمیدیم هرچه شود باید دل ببندیم به تنها و آخرین ذخیره خدا. از نیمه شب دی نود و هشت تا حالا هربار زخمی به دل امت مان نشسته دلخوشی مان این بوده که داریم نزدیک می شویم به ظهور آقا.غصه دیدیم ولی دست کم فاصله بوده بین غصه حاج قاسم تا پرپرشدن پاسدارها، فرمانده ها و رهبرها.فکرش را کنید یک روز که آدم ها فراخوان دادند برای دعوت از امام زمان که همه چیز نزدیک باشد به پیروزی برای امت ما دقیقا در همین منطقه غرب آسیا ورق یکدفعه برگردد. البته نه به نفع امت ما.مثل روزی که ... یک نفر که پشت و پناه های معنوی اش یکی یکی پر کشیده بودند، رسیده بود به ساعت به وقت بلا، امام زمانش بین آن همه آدم دنیا تنها مانده بود با هفتاد تا جان فدا . یکدفعه پشتش را خالی دید از تمام پاسدارها،فرمانده ها.با این حال دل خوش بود به علمدار و سیدالشهداء .با پرکشیدن علمدار دیگه داشت نزدیک می شد به وقت تنهایی و اوج بلا.همه ی امیدش امام زمانش بود که آن هم در ظهر عاشورا چیزی از قد و قامتش نماند در قتلگاه.به جز یک سر که با بقیه سرها بالا رفت به نیزه ها.ما هنوز وشاید هیچ وقت نفهمیم حال کسی را که وقتی سر امام زمانش بالا بود خودش را نگه می داشت تا سر باشد برای لشکر کوچک اسرا.تا تکیه گاه باشد برای مراقبت از ذخیره خدا.نه پویش ایران همدلی بود که زنها طلایشان را هدیه کنند برای آواره ها نه ملتی که پناه شان دهد در سرما و گرما. بعد از شهادت سید یک نمازجمعه نصر عزت داد به امت ما.بعد از آن همه بهت و ناجوانمردی و غصه ها مجاهدها از نو کمر راست کردند جلوی دشمنای خدا.ولی در ۶۱هجری نه تشییع باشکوهی بود نه عزاداری وخلاص شدن از غصه ها.یکباره خالی شد پشت مجاهدها.نه پرچمی بالا رفت نه هشتکی ترند شد برای غربت آنها.چند زن و بچه و ذخیره خدا تنها ماندند بین لشکر گرک های انسان نما.ترس بود وآتشی که می افتاد به جان بچه ها وخیمه ها.از اینجا غیر از بی پناهی و غصه، شلاق هم شد مونس بازمانده ها.راه دراز بود، بچه ها خسته که یکباره پایین می آمد دست سنگین نامحرم ها.امت ها برای مقاومت نریختند به خیابان ها .از خانه ها بیرون می ریختند کینه روی سر زن و بچه ها.ما نفهمیدیم و هیچ وقت نمی فهمیم چه حالی دارد کسی که امام زمانش را هم پرپر دیده وچیزی ندیده جز طعنه و تشت وسر و خیزران و دندان سیدالشهداء 💔 زیر بار این همه فشار ،نشکستن و گفتن از زیبایی ها کار زنی بود کم نظیر شد در دنیا، هنوز، همیشه شاید تا آخر دنیا💔❤️ #زینب_کبری #مقاومت #حزب_الله 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

🎥یک تبیین کوتاه از اینکه ما و لبناتی ها سرنوشت مشترک جنگ مشترک و خون مشترک داریم. پ.ن: هنوز خیلی ها نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند که جنگ لبنان و غزه با اسرائیل جنگ ماست. ما ایرانی ها. فارغ از اینکه نظام را قبول داشته باشیم یا نه. روح نادر طالب زاده شاد🌹 جای برنامه "عصر" در رسانه خالی است.💔 #حزب_الله #سرنوشت_مشترک 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

برگشتند به جنوب. صبح ،بدون بابا شروع شده. با مادرش رفته سرخاک؛ به یادش،خاکش را بغل می کند. 💔💔💔 #لبنان #حزب_الله

❇️شهر پر از نگاه شهدا بعد از برگشت اهالی ضاحیه،هرکس عکس شهیدش را به در و دیوار شهر آویزان کرده.ازبس تعداد شهدا زیاد است کوچه و خیابان همه، نگاه شده. به یاد فداکاری ها🥀 به یاد قهرمان ها💔 #حزب_الله #ضاحیه 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

ماه هاست لبنان به خاطر اختلافات و عدم اجماع رئیس جمهور نداشته به محض اینکه سیدحسن عزیز به شهادت رسید مخالفین درخواست دادند که باید رئیس جمهور انتخاب شود! مدتی وقفه افتاد تا الان که تصمیم گرفته شد با انتخاب رئیس جمهور مشکل بی دولتی حل شود. چون نظام شان پارلمانی است مجلس با رای نمایندگان رئیس جمهور را انتخاب می کند. ان شاءالله خیرش برای حزب الله باشد. #مقاومت #حزب_الله 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam

🎥سیدحسن نصرالله: حزب‌الله، نماد عینی تفکر سیاسی آیت‌الله مصباح در سطح منطقه است. حاج قاسم ما را به ایشان وصل کرد. بعد از آیت‌الله بهجت، زیارات روحی و معنوی فرماندهان حزب‌الله، بر آیت‌الله مصباح متمرکز شد. #حزب_الله #استاد_فکر #مقاومت 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam