eitaa logo
فتح قلم🖋
179 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
851 ویدیو
2 فایل
هوالبصیر (ما با ذهنها مواجهیم، با دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمی‌افتد، جسم‌ها به‌کار نمی‌افتد»(۱۳۹۵/۰۴/۱۲) تنها شمشیر سلاح فتح نیست.قلم، سلاح حزب الله است در فتح فکرها. محتاج عنایت خدا هستم. @Rahj00
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به روایت تصویر آن که براندازها وعده اش را می دهند👆 فیلم مجروح شدن جوان دهه هشتادی در آشوب های قم و شهادت ایشان ⁉️یک دهه هشتادی در جمهوری اسلامی چقدر فرصت داشته جنایت کند که تقاص جنایتش این همه چاقو خوردن باشد! 🔹فتح قلم🔹 @fatheGhalam
❇️روزی که همه منتظرش بودند. چند هزار سال از زندگی آدمیزاد روی زمین می گذشت و مردان بیشماری دلسوزانه برای شکستن کمر جهل،آرامش و عمرشان را فدا کرده بودند،ولی هنوز جز انگشت شماری، بقیه یا برده بودند یا همان که فرشته ها پیش بینی می کردند: ((یُفسد فیها و یسفک الدماء آشوبگر و خونریز.)) در آن روزگار آشفته،وضع دخترها از همه بدتر بود.حتی بدتر از برده ها.آخر مردان ،روی برده هاشان چند سکه قیمت می گذاشتند.ولی دختران شان ... دختر بودن ننگی بود که جز با دفن شدن، پاک نمی شد. آن لحظه که مردی سنگدل بر دخترکش خاک می ریخت،شاید خودش هم آرزو می کرد ،کاش جوانمردی ،دستش را می کشید تا و دخترک را دفن نکند .افسوس که بیشتر مردها،مغلوب جهل و تعصب قبیله شان می شدند. در دنیایی که زور و قلدری مردها حرف اول و آخر را می زد، قیمت زندگی زن،همان خاکی بود که بعد از تولد می ریختند رویش. اما از آنجایی که باطل کف روی آب است،سیاهی روزگار دخترها، دوام نیافت. لای آن تاریکی جاهلیت، شبی که محمدامین صلی الله علیه وآله وسلم در با خدایش نجوا می کرد،ستاره ی بخت ستمدیده ها هم زد.آخرش،امانتدار قریش،حکم ماموریت آسمانی اش را از فرشته ی وحی گرفت ؛ وظیفه، مشخص بود. باید کمر نادانی و تعصب جاهلی را که کسی حریفش نبود،می شکست. جز نواده بت شکن کی می توانست؟ با طلوع خورشید ،راهی باز شد تا فرزندان آدم،از غرق شدن در منجلاب جاهلیت رها شوند؛تا دخترکان بی گناه ،امیدوارانه چشم بدوزند به آینده ای که نه تنها زنده به گور نمی شوند،بلکه به چشم می بینند که لب های مقدس ترین پدر بر دستان دخترش،بوسه می زند. 🌸🌸عید مبعث مبارک🌸🌸 @fatheGhalam
❇️رنج و سختی چقدر خودسرند.یهویی سر می رسند. اول راهنمایی بودم که یکی از عزیزترین نزدیکانم فوت کرد.تا مدت ها منتظر بودم در باز شود واو برگردد.سختی اش جوری بود که بعضی شب ها خواب آمدنش را می دیدم ولی وقتی بیدار می شدم و می دیدم همه اش خواب بوده باز غصه ام می گرفت.به خیالم اشتباهی شده.نباید آنطوری می شد.از وقتی آن اتفاق افتاد تا سالها با پیش آمد هر مشکلی خیال می کردم غصه و سختی ،چیزهای بی ربط به زندگی اند.فهمم از حادثه ها این بود که انگار دارد راه خودش را می رود ولی یکدفعه دست ها، بدون دلیل از پستویی بیرون می آید وبی هوا یک کشیده می خواباند در گوش زندگی.مثل همان بچگی در بزرگسالی هم گاهی پیش آمده که حس کردم سختی و رنج، اشتباه هایی اند که در جریان بازی دنیا پیش می آیند .اشتباه هایی که همه اش زیر سر زمانه است.زمانه ای که حواسش را خوب جمع نکرده و اینها از دستش در رفته اند. گویی انقدر بچه اند که نمی دانند یهویی پریدن وسط و خراب کردن بازی زندگی چقدر زشت است؟ من و آدم های معمولی با همان چشم های بچگی، زندگی و سختی هایش را می بینیم. اما بیرون از دنیای کوچک ما دنیای دیگری است که آدم‌هایش تمام کوچه پس کوچه های زندگی را بلدند و رنج و سختی هایی را که به نظر ما بی خودی از پشت پستو می پرند بیرون می شناسند.دنیای خِردمندهایی که دلشان دریایی از رازها درباره زندگی بوده. رازهایی که هدیه مونس شان،سلطان عرش به آن چشم های خیره به آسمان است. رازهایی درباره زندگی و سختی هایش.البته که ظرف ما آدم‌های معمولی انقدر کوچک است که ذره ای از آن رازها را در خودش جا می دهد.در دهه سوم و چهارم زندگی مثل بقیه آدم ها وقتی گرهی سخت به زندگی ام‌می افتاد دنبال چیزی بودم که شاید پشت سختی ها باشد.تا عباراتی را در کتابی دیدم که نگاهی متفاوت می داد. روایتی تازه از وجود سختی ها .همراهم بیایید تا بگویم از آن نوع نگاه؛ ادامه در پیام بعدی https://eitaa.com/fatheGhalam
‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 🔘 @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌