eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
492 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
191 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دلت برای چه چیز ایران تنگ شده است؟ 🔹به نظرم اسلام در لوزان هیچ جلوه‌ای ندارد. ‌نمی‌دانم به‌خاطر نبود مسجد در شهر است که این احساس را دارم یا به‌خاطر تعداد کم زنان باحجاب که آن هم اغلب سیاه پوستند و با لباس‌های عجیب و غریب و گل و گشاد می‌گردند. تا حالا به جز خودم و هدی که با مانتو و روسری می‌گردیم تنها یک زن محجبه دیده‌ام که کت‌ودامن گرانی پوشیده و روسری ساتن براقش را از پشت گره زده بود. به نظرم ترکیه‌ای بود. خیلی دوست دارم بدانم که مردم شهر درباره من که با حجاب معمولی می‌گردم چطور فکر می‌کنند. نه آن‌قدر شیکم و نه آن‌قدر شلخته. اصلاً درباره مسلمان‌ها چه می‌دانند؟ نکند اینجا هم اسلام هراسی اپیدمی باشد و همان‌ها که توی اتوبوس و فروشگاه به رویم لبخند می‌زنند توی دلشان فکر کنند کمربند انتحاری بسته‌ام و یا بالاخره یک روزی خواهم بست. بعضی وقت‌ها از این فکرهای خودم خنده‌ام می‌گیرد. گاهی هم دلم می‌گیرد از این همه ناهمگونی محیط. چند روز پیش عمه‌ام زنگ زده بود به موبایلم. حال و احوال می‌کرد. پرسید بیشتر از همه دلت برای چه چیز ایران دلت تنگ شده؟ رویم نشد بگویم صدای اذان. گفتم: نان سنگک. 🔹با علیرضا (پسرم) آمده‌ایم میدان دهکده کاهوی مدل ایرانی بخریم. انگار کمی دیر رسیده‌ایم. سبزی فروش‌ها بساطشان را جمع کرده‌اند و در حال رفتن‌اند. کاهو گیرمان نمی‌آید. در عوض با دوربین موبایلم صحنه‌ای شکار می‌کنم که از هزار کیلو کاهو بیشتر می‌ارزد. یک عده مرد و زن و بچه دور میدان دهکده جمع شده‌اند و شعار می‌دهند. اتفاقاً خیلی هم جاندار و غیرنمایشی. هر چند دقیقه جوان بوری با یکی از آن بلندگوهای دستی سال ۵۷، که سه تا باطری بزرگ شش ولتی می‌خورند شعارها را نو می‌کند. نمی‌دانم موضوع شعارهایشان چیست و چه چیزی این مردم همیشه خونسرد بی‌طرف سوئیسی را این‌قدر عصبانی کرده است. برای همین نزدیک نمی‌روم. می‌ترسم نکند بر ضد اسلام و این‌ها باشد و جلو رفتنم جلوه خوبی نداشته باشد. ولی به محض اینکه نوشته «LIBY LIBRE» (لیبی آزاد) را دست خانمی که توی جمعیت است می‌بینم، دوزاری‌ام می‌افتد که در حمایت از مردم لیبی است. می‌روم بین جمعیت و ادای شعار دادن در می‌آوردم. دهانم را الکی تکان می‌دهم چون نمی‌دانم دقیقاً چه کلمه‌ای را تکرار می‌کنند. یک چیزی شبیه تباکی کردن برای امام حسین! هرچه گردن می‌کشم و اطراف را نگاه می‌کنم نه یک دانه خبرنگار و دوربین صداوسیما هست و نه حتی یکی از این شهروند خبرنگارها که از تصادف و قتل هم فیلم می‌گیرند. با ترس‌ولرز موبایلم را از جیبم درمی‌آورم. نکند مجوز تجمع را به شرط نبود عکس و فیلم داده باشند؟ شعار دادن به سخنرانی حماسی تبدیل شده. دوربین موبایل را آهسته از میان کتف دو مرد هیکل داری که جلویم ایستاده‌اند روی سخنران زوم می‌کنم تا تنها رسانه‌ای باشم که گریه‌کردن پسر بور اروپایی برای مردم لیبی را ثبت می‌کند. آن هم پشت بلندگوی دستی و روی پلهٔ میدانک اصلی شهر کوچکی در مرکز اروپا. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «دهکده خاک بر سر»؛ روایت‌هایی از یک سال زندگی در لوزان سوئیس از زبان فائضه غفارحدادی 📚کتاب: دهکده خاک بر سر ✍نویسنده: فائضه غفارحدادی 🔘ناشر: سوره مهر 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
توفیق خادمی روز پنجشنبه شهید حسین زارع👇 🌷جبهه‌هایی است که هر کس برود عاشق می‌شود و دیگر برنمی‌گردد مگر اینکه شهید شود. خدایا در آخرین لحظات عمرم، صورت مهدی‌ات را به من نشان بده. 🕊زیارت و خادمی شهدا قبول💐 @fatholfotooh
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..🪴 اواخر سال ۶٣ بود، لشکر به منطقه سومار اعزام شد. بخشی از نیروها و واحدها در پادگان ابوذر مستقر شدند. تخریب لشکر هم مین ها و مواد منفجره را در طبقه هم کف یکی از ساختمان ها انبار کرده بود. ساعت حدود ١١ شب بود. دیدم سید شمس الدین آمد بالای سرم گفتم: خیره! گفت: پاشو سریع برو موتوری، سه تا کامیون بگیر، باید سریع انبار مین و مهمات را خالی کنم! گفتم: کاکا روز رو ازت گرفتن، خیالت راحت فردا صبح خودم انجام می دم. گفت: پس تو بخواب، خودم می رم موتوری ماشین میارم! خجالت کشیدم. هم برادر بزرگم بود، هم فرمانده ام. بلند شدم و به موتوری رفتم و به هر ترتیب ماشین آوردم خودش هم آمد پای کار و سریع مواد را بار زدیم و از پادگان خارج کردیم. روز بعد در غیاب ما عراقی ها با میراژهای فرانسوی پادگان ابوذر را شخم زده و جوی خون راه انداختند. یکی از موشک ها درست به ساختمان ما و محل انبار مواد منفجره نشسته و ساختمان را تخریب کرده بود. یقیناً اگر انبار مواد منفجره را تخلیه نکرده بودیم، با این حجم مواد، شدت انفجار چند برابر شده بود. .شهادت:۱۳۷۵ شیراز،عوارض شیمایی 🕊 @golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📱 به نقل از کاربران شبکه‌های اجتماعی... "یمنی‌ها روی کشتی گلکسی‌لیدر اسرائیلی، جشن ولادت پیامبر گرفتند و حتی خدمه کشتی رو هم تو جشن آوردند! :)) خلاقیت یمن تو تحقیر اسرائیل، ۱۰۰ از ۱۰۰ :)"
🔰سردار کارگر خبر داد؛ اسناد محرمانه جنگ پس از پالایش منتشر می‌شوند/ رونمایی از ۲۰۰ عنوان کتاب با حضور رئیس جمهور 🔸رئیس بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس گفت: از میان ناگفته‌های جنگ تنها ۵ درصد باقیمانده که طبقه‌بندی شده و بعد از پالایش، در دسترس پژوهشگران قرار می‌گیرند. اگرچه ۹۵ درصد اسناد و مدارک دفاع مقدس در دسترس همگان قرار گرفته است. 🔻مشروح گفت وگو: ibna.ir/x6rnF @ibna_official
بسیجی عارف، شهید مرتضی شعبانی متولد: اسدآباد محله قلعه بالا ۱۳۳۰ تحصیلات: ششم ابتدایی شغل در پشت جبهه: آهنگر رسته خدمتی در جبهه: معاون گروهان سوم از گردان ۱۵۹ زُهَیر لشکر انصارالحسین علیه‌السلام شهادت: عملیات بیت‌المقدس۲ کردستان عراق ۱۳۶۶/۱۰/۳۰ عارف کامل مرحوم حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی رضوان‌الله تعالی علیه پس از شنیدن خاطره‌‌ای از بسیجی شهید مرتضی‌شعبانی به وجد آمد و از راوی این خاطره (مرحوم علی شعبانی) می‌پرسد؛ این آقا الآن کجاست و کارش چیست؟ در جواب می‌شنود که او در پشت جبهه آهنگر بود و .... در جبهه رزمنده و در عملیات آخر فرمانده بود که به شهادت رسید. حضرت آیت‌الله در فقدان شهید شعبانی آهی می‌کشد و می‌فرماید: «او عارفی حقیقی بوده؛ هر بار بر مزارش رفتی از جانب من نائب‌الزیارةباش؛ مدیونی اگر نباشی!» پی‌نوشت: شرح کامل خاطره در صفحه بعد آمده است.
حضرت علامه حسن‌زاده آملی رضوان‌الله علیه پس از شنیدن خاطره‌ای از شهید مرتضی شعبانی می‌فرمایند؛ «او [شهید مرتضی شعبانی] عارفی حقیقی بوده؛ هر بار بر مزارش رفتی از جانب من نائب‌الزیارةباش؛ مدیونی اگر نباشی!» و اما شرح کامل خاطره که از مصاحبه با مرحوم علی شعبانی استخراج شده است: قبل از ورود به منطقه عملیاتی بیت‌المقدس۲، گردان ۱۵۹ اسدآباد همدان صبح روز ۲۶دی‌ماه ۱۳۶۶ پس از خروج از مرز و عبور از پل سیدالشهدا در منطقه‌ای بنام مقر شهید شکری‌پور مستقر شد. برف به شدت می‌بارید. قرار شد برای در امان ماندن از سرما و برف، چادرها را برپا کنیم. برادر اسحاق الوندی فرمانده گروهان سوم بود و برادر مرتضی شعبانی معاونش. حدود ده چادر سهم گروهان ما بود. زمین حاشیه جاده منتهی به شهر ماووت عراق مملو‌ از برف بود و قرار شد چادرها را آنجا برپا کنیم. کف هر چادر را با یک گونی مملو از فضولات خشک حیوانی پوشانده و روی آن یک برزنت انداختیم. چادر را روی آن برپا کرده و بعد روی آن پتو کشیدیم و خلاصه آنکه جان نیروها را از شر کولاکی که‌ پس از برف می‌آمد حفظ کردیم. آن روز در حین خالی کردن گونی فضولات حیوانی یکی از بسیجیان، مشاهده‌ی تکه‌ای از فضولات خیس برایش چندش آور شده و با ترشرویی فریاد زد: «اُه, اٌه ؛ شانس ما را می‌بینی؟! توی گونی ما لاس گاو ریختن؛ حالم به‌هم خورد!» مرتضی شعبانی با شنیدن این جمله از همسنگر خود سخت آشفته شد. حرف‌هایی زد که‌ اگر غیر از او بود، بیشتر به مزاح شبیه بود تا ارائه یک درس و نصیحت اخلاقی. مرتضی گفت: استغفرالله، استغفرالله! برادر جان مرا ببخش، ولی همین لاس که‌ تو از دیدن آن حالت به هم می‌خورد و ابروهایت را کج و معوج می‌کند؛ از انعام الهی است و چه بسا اگر من و تو نتوانیم شکر این‌گونه نعمت‌ها را به‌جا بیاوریم، دچار کفران نعمت و موجب قهر الهی شویم. همین فضولات خاک را غنی می‌کند و درختان و سبزی‌ها را تغذیه می‌کند. همین فضولات ما را از شر سرما نجات می‌دهد؛ ... تا دیر نشده استغفرالله بگو؛ چه بسا امشب یا فردا شهید شویم و فرصت توبه نداشته باشیم! آن اتفاق و این سخنان برای ما یک کلاس و یک درس بود. کلاسی که‌ استاد آن (پس از چهار روز تحمل سختی‌های کولاک و برف در ارتفاعات ماووت و نبرد با دشمن بعثی) شهد شیرین شهادت را سر کشید و به ملاقات رفیق اعلی شتافت. کمتر از ۴روز بعد، مرتضی از کردستان عراق به بهشت رفت و مرا پس از مجروح شدن، روانه بیمارستان کردند. پس از بهبودی نسبی دوباره به حوزه علمیه قم برگشتم. در کلاس فلسفه، مبحث «اشارات» حضرت علامه حسن‌زاده آملی شرکت داشتم و نمی‌دانم چه شد که‌ ماجرای آن اتفاق قبل از عملیات بیت‌المقدس۲ به ذهنم آمد و با اجازه حضرت استاد برایش نقل کردم. آیت‌الله حسن‌زاده آملی پس از شنیدن این خاطره‌ از شهید مرتضی‌شعبانی به وجد آمد و از من پرسید این آقا الآن کجاست و کارش چیست؟ در جواب گفتم او در پشت جبهه آهنگر بود و در جبهه رزمنده و در عملیات آخر فرمانده بود و شهید شد. حضرت آهی کشید و فرمود: «او عارفی حقیقی بوده؛ هر بار بر مزارش رفتی از جانب من نائب‌الزیارةباش؛ مدیونی اگر نباشی!» پی‌نوشت: الف:) بسیجی شهید مرتضی شعبانی/ متولد: اسدآباد محله قلعه بالا ۱۳۳۰ / تحصیلات: ششم ابتدایی/ شغل در پشت جبهه: آهنگر/ رسته خدمتی در جبهه: معاون گروهان سوم از گردان ۱۵۹ زُهَیر لشکر انصارالحسین علیه‌السلام/ شهادت: عملیات بیت‌المقدس۲ کردستان عراق ۱۳۶۶/۱۰/۳۰ ب): گوشه‌ای از مصاحبه با آقای علی شعبانی، روحانی گردان ۱۵۹ زهیر در عملیات بیت‌المقدس۲ که توسط اینجانب علی رستمی ساعت ۱۵ نهم بهمن۱۳۹۵ در اسدآباد انجام شده است. ج): این خاطره پس از تدوین به رویت و تایید راوی خاطره رسید. https://eitaa.com/joinchat/2249458362Cf790b32c92
شهید رضا صادقی سلام علیکم روز به خیر توقیق زیارت شهید امروز قسمتمان شد جای شما خالی 🕊فتح‌الفتوح: سلام علیکم زیارت قبول 💐 ان شاءالله توفیقاتتون همیشگی و ذخیره آخرت باشه و بهره مندی دنیا با دعای شهدا روح برادر شهیدتان مهمان ابا عبدالله الحسین علیه السلام @fatholfotooh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
| مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از علما و بزرگان اهل سنت کشور ۱۴۰۳/۰۶/۲۶ 💠درباره هویت واحده «امت اسلامی» 📌مسئله‌ اساسیِ بنده مسئله‌ امت اسلامی است 👈فراموش نکنیم که یک امّتیم 🔸بله، بعضی ایرانی هستیم، 🔹بعضی عراقی هستیم، 🔸بعضی شامی هستیم و غیر ذلک، ♦️لکن این مرزها حقیقت «امت اسلامی» را تغییر نمیدهد ❗️نمیشود که من خودم را مسلمان بدانم اما ⭕️از رنجی که یک مسلمان در میانمار یا در غزّه یا در هند یا در فلان جا میکشد، خودم را غافل بدانم ❌این خلاف تعالیم اسلامی و اصول اسلامی است 👇ممکن است شما بشخصک نتوانید یک کاری به کمک او انجام بدهید امّا 🤝همدلی و همدردی یک حقیقتی است 🔺این بایست وجود داشته باشد 👌در نمازهای جمعه 👌در اجتماعات بزرگی که در ارتباط با عناصر برجسته‌ و زبده‌ اهل سنّت در بخشهای مختلف تشکیل میشود، 🎙عنوان «امت اسلامی» را تکرار کنید 💠درباره فعالیت دشمنان برای ایجاد و تشدید اختلاف در مسلمانان ⏪نفْسِ همین نشستن ما دُور هم، یک عدّه‌ای را به عکس‌العمل وادار میکند ⭕️البتّه در این زمینه انگلیس‌ها صاحب تجربه‌ بیشتری هستند، ⭕️آمریکایی‌ها هم اخیراً از آنها یاد گرفته‌اند 🔷باید بدانیم که عوامل مؤثّر فکری، 🔹تبلیغی، 🔹رسانه‌ای، 🔹اقتصادی دارند کار میکنند 🚨برای جدا کردن شیعه و سنّی در داخل کشور ما و در همه‌جای دیگر ☝️در کشور ما از بعد از پیروزی انقلاب این فعّالیّت بیشتر شد ❇️علاجش این است که ما بر روی «وحدت» تکیه کنیم 🏷اهمیت وحدت 👈وحدت یک تاکتیک نیست، وحدت یک اصلی از اصول اسلام است ✨وحدت یک امر قرآنی است: 💠وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقوا💠 🔺اجتماع حتّی در اعتصام به حبل‌الله مورد نظر قرآن و شریعت اسلامی است 💠وَ اِن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنینَ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَینَهُما فَاِن بَغَت اِحداهُما عَلَى الاُخرى‌ فَقاتِلُوا الَّتی‌ تَبغی حَتّىٰ تَفی‌ءَ اِلىٰ اَمرِ الله💠 🔺مسئله‌ اتّفاق و اتّحاد این‌قدر مهم است که اگر کسی بَغی کرد، 🔺با آن مسلمان باید مقاتله کرد برای اینکه او را به وحدت برگردانیم 💠اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ فَاَصلِحوا بَینَ‌ اَخَوَیکُم‌💠 🔺یعنی مسئله‌ وحدت یک اصل قرآنی است و ما نباید از آن غفلت کنیم ⛔️یک عدّه‌ای وحدت را مخدوش میکنند؛ 👈بعضی دانسته، بعضی ندانسته. 📌عوام از طرفین، ندانسته این کار را میکنند؛ 📌خواص، خیلی‌شان دانسته این کار را میکنند؛ ☝️باید با اینها مقابله کرد 📌نمیفهمند؛ ضرر اختلاف مذهبی را 📍برای دنیای اسلام، 📍برای خود اسلام، 📍برای امّت اسلامی، 📍برای یکایک ملّتهای مسلمان درک نمیکنند؛ 💢جریان مخالف را تحریک میکنند؛ ⚠️شما می‌بینید یک جریان تکفیر پیدا میشود، ⭕️عالم شیعه را هم میزند، ⭕️شیخ‌الاسلام سنندج را هم میزند، ⭕️مولوی حسین‌بُرِ بلوچستان را هم میزند؛ ❌برایش فرقی نمیکند، برایش شیعه و سنّی تفاوتی ندارد؛ ❗️با هر کسی که انگیزه‌ وحدت در او هست، دشمنی میکند. ☝️خب، این دشمن است؛ از این معنا نمیشود اغماض کرد. 🌟بحمدالله در سطح کشور، جامعه‌ اهل سنّت علی‌رغم وجود این‌همه توطئه و انگیزه‌های خصمانه‌، مقابله کردند ✨ما از اهل سنّت ۱۵هزار شهید داشته‌ایم ✅هدف ما عزّت امّت اسلامی است؛ 👈عزّت امّت اسلامی هم جز با اتّفاق و اتّحاد به دست نمی‌آید ❇️امروز به نظر من یکی از واجبات قطعی، حمایت از مظلومان غزّه و فلسطین است 📌هر کس هر جور میتواند؛ 👌یکی میتواند پول بدهد 👌یکی میتواند سلاح بدهد 👌یکی میتواند کمک سیاسی بکند 👌یکی میتواند تبلیغ کند، در منبر، در نماز جمعه مطلب را بیان کند 🚨اگر چنانچه ما از این تکلیف سرپیچی کنیم، قطعاً مسئول خواهیم بود 🍀امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال امّت اسلامی را سربلند کند