رد پای خدمت #صباغیان در خادمی شهید #مدافع_حرم شهید حمید #سیاهکالی_مرادی در کتاب خاطرات همسر شهید زندگی مشترک شان با نام #یادت_باشد
حاجی، این دنیا به شهدا خدمت کردی مزدت را گرفتی. آن دنيا خدمتشان رسیدی ما را هم دعا کن، سلام مان را برسان و بخواه امانتدار خانواده و راه شان باشيم که حتی برای لحظه ای از آنها غافل نشویم.
این روزها دلتنگی سخت نیست نامردی و به نام انقلاب پا روی خون شهدا گذاشتن سخت است
شهید #علی_محمودوند
#قسمت_آخر
#رابطه_با_سربازها
#کتاب_معبر_تنگ
#فتح_الفتوح
قیافه رئیس ها را نمی گرفت. هیچ تازه واردی فرق بین سرباز و فرمانده تفحص را متوجه نمی شد.
به نیروها از هر قشری توجه داشت. معتقد بود جوانی که دور از خانواده و در شرایط سخت مشغول کار است، باید شاد باشد.
شب ها دور هم جمع می شدیم و او لطیفه می گفت؛ از خاطرات جنگ و... همه با هم می خندیدیم.
آن قدر به سربازها اهمیت می داد که از پول خودش برای تنوع و اشتهایشان در آن منطقه صفر مرزی، هفته ای دو نوبت نوشابه می خرید.
از صبح با بچه ها بیدار می شد و پا به پای همه کار می کرد. تخصص بالا و تجربه زیادش را پشت ساده زیستی، بی تکلفی و صراحتش پنهان می کرد.
مدیریتش از نوع برقراری انس و الفت بین نیروها بود و خودش را در مسئولیت گم نمی کرد.
@fatholfotooh
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
شهید مدافع حرم
#سجاد_زبرجدی
#علی_اکبرهای #حضرت_زینب
شهیدی که گفته است به لطف خداوند بر سر مزارم حاضر هستم.
🕊🕊🕊🕊
شهیدی که قول داده #زائرانش_را_دعا کند!
🕊🕊🕊🕊
و قولی که به زائرانش می دهد
دل آدم را گرم و امیدوار می کند.
وصیت نامه متفاوت و خواندنی او پر است از نکات کلیدی و کاربردی...
#وصیتنامه
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس #حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است!
شما چهل روز #دائم_الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
#نمازهای_واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
#سوره_واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با #نماز_شب می رسد.
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عجل) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی #شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من،
#امام_زمان(عجل) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- #زیارت_عاشورا
2- #نافله
3- #زیارت_جامعه_کبیره
اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من #منتظر_همه_شما_هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد #شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، ان شالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عجل) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن #فاتحه و #یاد_شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
السلام علیکم
#شهید_مدافع_حرم
#سجاد_زبرجدی
آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران، چند قدم بالاتر از یادبود شهدای مفقودالاثر یگان فاتحین
@fatholfotooh
۹اردیبهشت۹۷
۶ ماه شد که پاشنه در خانه بر قامت عکسهایت می چرخد و باز این شما هستی که اول وارد خانه می شوی ولی در قاب تصویر.
هنوز مرد خانه مان هستی و خواهی بود. پر از احساس و خوبی.
یادش بخیر، وقتی ۶ماه از پیوندمان گذشت در دفتر مشترکمان، گل بنفشه و پروانه چسباندی و نوشتی؛ #ششمین_ماه وصالمان مبارک.
حاجی،
کجایی که #شش_ماه از نبودنتان در زمین می گذرد، در وصال عند ربهم یرزقون.
#راهت_ادامه_دارد
نام عملیات : بیت المقدس ( الی بیت المقدس )
زمان اجرا : ۱۳۶۱/۲/۱۰
مدت اجرا : 25 روز
مکان اجرا : منطقه عمومی رودخانه کرخه و غرب رود کارون
رمز عملیات : یا علی ابن ابی طالب
تلفات دشمن : 35500 نفر کشته ، زخمی و اسیر
ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش
اهداف عملیات : آزاد سازی خرمشهر و خارج ساختن شهر های اهواز ، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه سنگین دشمن – طی چهار مرحله
آقا جان، آنقدر منتظر آمدنتان ماند تا در انتظار شهادت به خادمی حرمتان نائل شد و رسم سربازی را با بیعت حسینی خونین امضاء کرد
روزهای جشن جلوی مسجد را شلوغ می کرد، صندلی و ایستگاه صلواتی و ماشین بستنی اش معروف بود. کاری می کرد همه بفهمند مولايش را دوست دارد و برای آمدنش هیاهو می کند.
#صباغیان در این راه همه را همراه می کرد حتی مقدار کم.
امروز ما هم در ایجاد شادی در تولد امام زمانمان قدم برداریم🍃✨
شهیده #طیبه_واعظی
#سنگ_مزار #شکسته
خانواده ای که ۶ شهید تقدیم انقلاب کردند.
سنگ بالای مزارش را شکسته اند
منافقین از قبر اینها هم می ترسند.
مظلومترین شهدا اينجا آرامیده اند.
حوالی مزار شهید اندرزگو که خود مظلوميتش فریاد علی گونه دارد.
شهدای انقلاب را هم زیارت کنیم.
ای کاش شهدای مدافع حرم میهمان این قطعه هم شوند شاید آنها کاری کنند.
شادی روحشان صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#پیام
من 14سال با حاجی بودم.انقدر من به حاجی وابسته بودم و انقدر حاجی حواسش به من بود که آدمای بیرون مسجد هروقت منو میدیدن میگفتن بابا اکبرت چطوره؟چون همه جا دیگه من و حاجی رو پدر و پسر میدونستن
تو پایگاه ام بهم میگفتن سوگلی اکبر😔
چون یه بار بچه ها بد بلایی سرم آوردن حاجی ام اومد تلافیشو سرهمشون درآورد و گفت حسین خط قرمزه منه.کسی حق نداره بهش چیزی بگه.
#شهیدغلام_حیدر_رستمی
روایت #ننه_غلام و #رهبر
کسی نمیدانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام میگفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضیها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال 1322 به دنیا آمد، حلقهای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطرهای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار میکرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانیها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشهای از کشور باشد و مادر تنها.
سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی میکردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقهاش ننشسته بود که گروهکهای ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانوادههایشان شهید شدند. تمام راههای ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر میآوردند و شهدا و مجروحین را میبردند!
این روزها ننه غلام، بیشتر وقتها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیتا... طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش میگشت و برایش اسفند دود میکرد و ذکر میگفت.
غلام خانهای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانهای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.
چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابانهای اطراف خانه، حجلهای برپا میشد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوانها گریه میکرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریهها همیشه خودش گریز میزد به کربلا و برای سیدالشهدا میگریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی....
ننه غلام اگر سرش میرفت، جلسه روضهاش عقب نمیافتاد. آن وقتها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانههای مردم، پولی را کنار میگذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن میخواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.
سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیاتهای محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین میرود و منفجر میشود.
حالا سختترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروسهایشان قصه را میدانستند، اما ننه غلام نمیدانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.
مشهد، سال 1343
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زنها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده میکردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیتا... سیدجواد خامنهای، میخواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوهها را لب حوض میشست و در سبدی میریخت، با لهجه شیرین تربتیاش ریزریز حرف میزد و زنهای دیگر را سرگرم میکرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمیرسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقهاش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.
داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زنها صلوات میگرفت و زیر لب ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او میچسبید.
ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانهاش را برای همه تعریف میکرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را میدانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضههای ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.
*این دیدار در ۷۶/۱/۷ در مشهد مقدس انجام شد.
کتاب میزبانی از بهشت
شادی روح مادران و پدران شهدا صلوات.🌷