eitaa logo
🚩 روایت فتاحی 🎙
182 دنبال‌کننده
38 عکس
5 ویدیو
0 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ما در « روایت فتاحی» کتاب های شهید سید مرتضی آوینی را باز خوانی و روایت خود را ارائه خواهیم داد! لینک کانال: https://eitaa.com/fattahyavintp ارتباط با ما: @SMAFATTAHi
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 کمالِ رسیدن...🎙 تو میروی اما، برگشت معنایی ندارد. انگار یک لحظه ی ناگهان، درنگی کوتاه،به اندازه ی فاصله ی پلک ها با یک دیگر، مدت نبودن تو است. از پنجره ی هواپیما همه چیز مانند فرشی کهنه و پا خورده به نظر میرسد. تار و پود های پیر، که با هر انسان ماجرایی بر تنش آویخته و همگام با آن، پرز هایی فراموش شده به هوا برخاسته اند. قدم های هواپیما روی جاده انتظار پیش میرود. انگار هیچوقت این زمین را ترک نکرده ای. پازلی که قطعه ای از آن در جای خود قرار میگیرد. تصویر همان تصویر بوده هیچ تفاوت نکرده است. کوله بارت را دوباره در دست میگیری، کوله باری که گمان میکردی برای رفتن کافی است. آری، شاید برای رفتن کافی بود اما برای جدا شدن نه. و چه فاصله هاست بین رفتن، و جدا شدن. کاپیتان میگوید:« به آسمان ایران خوش آمدید!» گفت ایران؟ تو اما چیز دیگری شنیده ای ؛ وطن؟ کلمه ای که جان تو در ژرفای کلام او به دنبال آن میگشت. وطن یعنی آنجایی که جای خالی تو هرگز پر نشود، و تو هم هر گاه که برگشتی مغلوب همان قالب شوی، قالبی که از ازل برای تو بوده و تا ابد هم برای تو می ماند. اما عجب این است که بدون تو، تصویر این پازل خراب نمی شود. تو به آن نیاز داری ولی او بدون تو هم نقشی کامل را به نمایش می گذارد. و تو هنوز دلتنگ هستی. هنگام تنفس هوایی آشنا، هنوز دلتنگ هستی. گام هایت پژواکی از بی قراری دارد. خوب که به نت های تپش قلبت گوش کنی دلتنگی را فریاد میزند. زیر پوست، تا عمق جانت... از خود میپرسی تو حالا اینجا هستی؟ تمام این لحظات تو را در آغوش میکشند ولی ذرات وجود تو انتظار چیزی بزرگتر را دارند. خون به شوق کیست که اینطور در میان رگ ها میدود؟ سراسیمه به دنبال جواب میگردی و آنگاه چشمانت به چشم مادرت گره می خورد. این تمام تمنای وجود تو بود. . حالا در می یابی که کجا هستی و در پی چه بوده ای. آنجا که هستی، همان جایی است که حیات تو آغاز شده است. مادر را در آغوش میکشی. خون در رگ هایت به آرامش میرسد. آری لحظه ای روح از تن تو گویی جدا شده باشد و چه خوشایند است. وطن، مادر، حیات، آغاز... 🖋سید محمد علی فتاحی https://eitaa.com/fattahyavintp
🚩 رد خون...🎙 از دل آتش یکی آزاده زن ققنوس شد رنگ خون با نقش مظلومیتش مأنوس شد غزوه ی آخر مصاف فاطمه با کل شر ضربه های اهرمن بر جان او ناقوس شد در دل ناقوس تاریکی زند مضراب، جهل اشک مادر در مقابل نور و هم فانوس شد میکشد تا کربلا، با رد خونش جاده ای هر قدم خاک مدینه آمد و پابوس شد آنچنان زهرا صف منحوس دشمن را شکافت تیغ حیدر سهمش از این واقعه افسوس شد بانگ فتح از خانه ی حیدر شود آن شب بلند بهر خواب غافلان این ماجرا کابوس شد فاطمه آمد علی دستان خود را باز کرد وسعت آغوش او از کربلا تا طوس شد درد حیدر بعد این شد راز اهل بیت او قصه ی ما از همان شب روضه ی ناموس شد رد خون جاری به روی تیغ قاتل میشود کربلا، آنجا که دشمن تا ابد مأیوس شد بهر مادر بعد رفتن، دخترش آیینه است روضه ها در کربلا از بعد آن ملموس شد سّر این غم را بجز عاشق نمیداند کسی راز عشقش گفت و گوی محفل قاموس شد 🖋سید محمد علی فتاحی https://eitaa.com/fattahyavintp
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 آنگاه آوینی قلم در دست، می آورد خیل شهیدان را... 🎙 https://eitaa.com/fattahyavintp
حقیقت وجود انسان روح الهی اوست، که چون خورشیدی منیر در پس حجاب بدن حیوانی و تعلقات گران بار دنیایی اش پنهان مانده است. چگونه می توان بی واسطۀ حجب ، چشم در نور خورشید دوخت؟ 🖋شهید سید مرتضی آوینی https://eitaa.com/fattahyavintp
حافظ شیرازی تجلی حسنی حقیقت وجود را، در پیاله احوالات و اوقات خویش دیده است و به مقامی رسیده که دیگر همواره در سبحات جلوه یار غوطه ور است و این مراد او از "شرب مدام" است. 🖋شهید سید مرتضی آوینی https://eitaa.com/fattahyavintp
❤️شهید آوینی خونتون نیوفته❤️
🚩 محیا...🎙 حیدر ای صحّاف عشق آخر چه شد قرآن تو؟ سوره ی کوثر میان شعله ناخوانا شده است بین صد ها قافیه، پایان مصرع های زوج رو به روی اسم حیدر قافیه «تنها» شده است در بقیع آخر تمام آنچه باقی مانده بود از دل حیدر، میان قبر خاکی جا شده است خیره شد حیدر به ماه نیمه ی آن نیمه شب یاد آن سیلی که رازی کهنه بر سیما شده است آن شب و این قافیه، این مصرع جانکاه بعد مرگ حالا بهر حیدر معنی محیا شده است ای که دریا قطره ای از برکت اشک تو بود پس چرا بهر تو چاهی، مأمن و مأوا شده است؟ از دل چاه حزین، آمد برون دلقی ز خون خون، به روی شعر جاری تا به عاشورا شده است 🖋سید محمد علی فتاحی https://eitaa.com/fattahyavintp
🚩 عشق و عقل...🎙 عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو؛ و این دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را باچشمه خورشید نبرّد، عشق را در راهی که می رود تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست. 🖋شهید سید مرتضی آوینی https://eitaa.com/fattahyavintp
🚩 یقین...🎙 الماس اگرچه از همه ی جواهرها شفاف تر است ، سخت تر نیز هست. ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است... و ای دل!... تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر ... صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است!  🖋شهید سید مرتضی آوینی https://eitaa.com/fattahyavintp