eitaa logo
فضائل‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السلام
532 دنبال‌کننده
514 عکس
100 ویدیو
11 فایل
«ـ﷽ـ» 🚩السلام علیک یا مولای یا امیرالمومنین روحی لک الفداء 🔸قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ذكرُ عليٍّ عبادة 📚 فضائل امیرالمومنین علیه‌السلام از منابع معتبر شیعی Admin: @ad_fazaael110
مشاهده در ایتا
دانلود
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫اعتراف عالم اهل سنت به کتمان و ظلم در حق علیه السلام ... ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫بردن نام علیه السلام بدون وضو... 🔸 در حديث است كه هر روز پيغمبر خدا صلی الله علیه و آله تشريف مى آوردند در خانه على علیه السلام و حضرتش را به اسم صدا مى فرمودند 🔸يك روز تشريف آوردند و حضرت را به كنيه صدا فرمودند: يا اباالحسن! 🔸حضرت امير علیه السلام علتش را پرسيدند، 🔸فرمودند: امروز وضو نداشتم ، نخواستم نام تو را بدون وضو ببرم. 📚 نشان از بی نشانها، ج ۲ ص ۱۶۶ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
💞 بی وضو نام علی بردن خطاست 💞 این کلام پر گهر از مصطفـی ست 🌸 نام مــولا بهر هــر دردی دواسـت 🌸 چون که نامش مشتق از نام خداست @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫️مادر، مرا قنداق نکن!...👇👇 ❗️زورِ بازویِ یداللهیِ امیرالمومنین علیه السلام 💠 علیه السلام در روایتی می فرمایند: جناب بنت اسد مادر علیه السلام می فرماید: 💠 (بعد از به دنیا آمدن ) او را با پارچه ای قنداق کردم و محکم بستم، آن را پاره کرد، 💠 او را با دو قنداق بستم آن را پاره کرد! تا آنکه او را با شش قنداق که بعضی از آنها پوست و بعضی ابریشم بود بستم، همه آنها را پاره کرد! 💠 و سپس فرمود: «یا اُمَّاه، لا تَشُدِّی یَدَیَّ فَاِنِّی اَحْتَاجُ اَنْ اُبَصْبِصَ لِرَبِّی بِاِصْبَعَیَّ» «ای مادر؛ دستهای مرا نبند!، زیرا میخواهم با انگشتانم برای پروردگارم خضوع و خشوع کنم» 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۲۷۴ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️ ...👇 💠 ﺭﻭﺯﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﻰ ﻣﯿﮕﺬﺷﺖ، ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﺧﻴﺒﺮ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺩﺭّﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﻴﻞ ﺁﺏ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ﻳﻬﻮﺩﻯ ﻓﻮﺭﺍً ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻧﺨﻰ ﻳﺎ ﭘﺸﻤﻰ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻭ ﺭﻭﻯ ﺁﺏ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ... 💠 ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻰ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯿﻜﺮﺩﻯ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻋﺒﻮﺭ ﻛﺮﺩﻡ. 💠 ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤوﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻗﺪﺭﻯ ﺗﻮﻗّﻒ ﻛﻦ، ﺳﭙﺲ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﻓﺮﻣﻮﺩند، ﻓﻮﺭﺍً ﺁﺏ ﻣﻨﺠﻤﺪ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺳﻔﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩند. 💠 ﻳﻬﻮﺩﻯ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻗﺪﻣﻬﺎﻯ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺍﻯ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩ؛ ﭼﻪﭼﻴﺰﻯ ﮔﻔﺘﻰ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻛﺮﺩﻯ!؟ 💠 ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﮔﻔﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﺏ ﻋﺒﻮﺭ ﻛﺮﺩﻯ؟ 💠 ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: «ﺃﻧﺎ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻟله ﺑﺈﺳﻤﻪ ﺍﻷﻋﻈﻢ» «ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ» 💠 ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﭼﻴﺴﺖ؟ 💠 ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺍﺳﻢ ﺟﺎنشین ﺣﻀﺮﺕ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ 💠 ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤّﺪﻡ. 💠 ﻳﻬﻮﺩﻯ ﺑﻪ ﺣﻘّﺎﻧﻴّﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﺁﻭﺭﺩ. 📚ّ ﻣﺪﻳﻨﺔ ﺍﻟﻤﻌﺎﺟﺰ (سیدهاشم بحرانی) ج ۱، ص ۴۳۰ ، منقبت ۱۷۶ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️سگی که علیه السلام را اذیت می کرد... 🔻 بسیار خواندنی...👇👇👇 🔸 صلى الله عليه و آله روزی پس از نماز صبح رو به اصحاب كرده بودند و صحبت مى فرمودند، كه مردى از انصار رسيد، 🔸گفت: يا گذار من بر در خانه فلان شخص افتاد كه سگى دارد سر راه من گرفته جامه مرا پاره كرده ، ساق مرا مجروح ساخته و مرا از نماز صبح محروم كرد. 🔸روز ديگر شخص ديگر آمد و به همان طريق شكوه كرد از آن كه جامه مرا پاره كرده و ساق مرا مجروح كرده و به نماز نرسيدم و ناراحت شدم. 💠 حضرت رسول صلى الله عليه و آله برخاسته و متوجه منزل آن شخص شدند، فرمودند: سگ عقور را بايد كشت چون به در خانه رسيدند در را بكوفتند، 🔸صاحب خانه بيرون آمد گفت: يا رسول الله چه چيز شما را به خانه من آورده و حال آنكه من بر دين شما نيستم؟! اگر كارى با من بود دستور مى داديد من مى آمدم! من چه شخصى هستم كه شما منزل من بياييد! 💠 حضرت فرمودند شما سگى درنده داريد و هر روز يكى را مجروح مى سازد او را بياوريد من او را به قتل برسانم 🔸آن مرد به خانه دويد ريسمانى در گردن سگ كرده، كشان كشان بيرون آورد چون چشم آن سگ به رسول الله صلى الله عليه و آله افتاد به قدرت الهى به زبان آمد و گفت: السلام عليك يا رسول الله، چه چيز شما را به اينجا آورده و سبب قتل من چيست؟ 💠 حضرت فرمودند: ديروز فلانى را، امروز فلانى را جامه دريده، پاهاى ايشان را مجروح نموده اي و از نماز محروم ساخته اي. 🔸آن سگ به زبان فصيح گفت: يا رسول الله! مرا كار به نيست! و اين اشخاص از جمله منافقان و دشمنان علیه السلام هستند چون به خانه خود مى روند پسر عموی تو را ناسزا مى گويند و سَبّ مى كنند و اگر آنها چنين نبودند معترض نمى شدم لكن آنها را به قدر امكان ايذا مى كنم. 💠 چون صلى الله عليه و آله اين كلمات را از آن حيوان شنيدند به صاحب سگ سفارش نمودند با او با محبت رفتار نمايد. 🔸 حضرت حركت كردند و خواستند كه برگردند آن مرد به دست و پاى حضرت افتاد و گفت: يا رسول الله سگ من شهادت به رسالت تو داده باشد من كمتر از سگ باشم كه به شما نياورم! يا رسول خدا دست مبارك را به من بدهيد تا مسلمان شوم. 🔸دست حضرت را گرفت و شهادتين را به زبان جارى كرد و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و و جميع آنهايى كه در خانه بودند همگى مسلمان شدند. 📚 حديقه الشيعه (مقدس اردبیلی) ص ۴۰۶ (انتشارات دلشاد) ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️خدا کجاست؟... 💠 در روايتى وارد شده يكى از علمای يهود پيش ابوبكر آمده پرسيد تو خليفه پيامبر اين امتى؟ 💠گفت آرى 💠 جواب داد ما در تورات خوانده ايم كه جانشینان انبيا از امتهایشان داناترند اينك بگو خدا در آسمان است يا در زمين؟ 💠 ابو بكر پاسخ داد: خدا در آسمان و بر روى عرش آرميده 💠 يهودى گفت: بنا بر اين خدا در زمين نيست و در مكانى هست و در مكان ديگر نیست! 💠 ابوبكر كه خود را بيچاره ديد گفت اين سخن تو سخن مردم كافر است از اينجا دور شو و گرنه ترا ميكشم! 💠 عالم يهودى در حالى كه به دين اسلام به نظر تمسخر مينگريست از پيش ابو بكر خارج شد 🔶 در راه علیه السلام به او رسيده فرمودند: اى يهودى از سؤال و جواب تو باخبر شدم اينك ما ميگوئيم خداى متعال خود مكان آفرين است و مكانى ويژه او نميباشد و بزرگوارتر از آن است كه در محلى آرام بگيرد او در همه جا هست و آرامش و مجاورتى ندارد علم او به همه جا احاطه دارد و مكانى خالى از تدبير او نمي باشد 🔶 اكنون از يكى از كتابهاى شما دليلى مى آورم كه گفتار مرا تصديق نمايد و هرگاه چنانچه گفتم دليلى اقامه نمودم ايمان خواهى آورد؟ 💠 يهودى عرض كرد: آرى 🔶 حضرت فرمودند: شما در يكى از كتابهاى خود نديده ايد كه روزى حضرت موسى نشسته بود فرشته اى از جانب مشرق آمد موسى پرسيد از كجا آمدى؟ گفت از پيش خدا، همان دم فرشته ای از مغرب آمد سؤال كرد از كجا آمدى؟ گفت از پيش خدا، در آن وقت فرشته ديگرى ظاهر شده گفت از آسمان هفتم از پيش خدا آمدم فرشته ديگرى پيدا شد گفت از زمين هفتم از پيش خدا مى آيم 🔶 موسى عليه السّلام به شگفت آمده گفت هيچ مكانى از خدا خالى نميباشد و به همه جا يكسان و به هيچ مكانى نزديكتر از مكان ديگر نيست. 💠 يهودى كه اين بيان را شنيده گفت گواهى ميدهم سخن حق همان بود كه فرمودى و شما شايسته تر به مقام پيغمبرت هستى از آنها كه بدان دست يافته اند. 📚 ارشاد شیخ مفید ج ۱ ص ۲۰۱ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️تمام خیر و خوبی در ولایت امیرالمومنین علیه السلام است...👇 🔹قال رسول الله صلی الله علیه و آله: 🔹«من سرّه أن يجمع اللَّه له الخير كلّه فليوال عليّاً عليه السلام بعدي و ليوال أوليائه وليعاد أعدائَه» 🔹كسى كه دوست دارد خدا تمام و خوبى را براى او جمع كند بايد عليه السلام را بعد از من بپذيرد و آن حضرت را دوست داشته باشد و با او دشمنى كند. 📚 امالى شیخ صدوق ص ۲۷۰ ح ۲ مجلس ۳۲ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
🌟 صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا 🌹🌹🌹 ولادت با سعادت امام رئوف، شمس الشموس، انیس النفوس، حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء ، بر همه ی محبین و دلدادگان حضرتش مبارک باد 🌹🌹🌹 @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫تکه سنگی که «بِهْ و سیب» شد...👇👇 💠 عسکری علیه السلام می فرمایند از پدرم ( علیه السلام) شنیدم که از جدّش علیه السلام این حدیث را نقل فرمودند: 💠 روزی صعصعة بن صوحان عبدی (۱) مریض و در بستر بیماری قرار گرفته بود، علیه السلام به همراه عدّه ای از دوستان و اصحاب خود جهت دیدار رهسپار منزل او گشتند. 💠 پس از آن که وارد منزل شدند و نشستند، از مریض احوالپرسی و دلجوئی کردند، صعصعه بسیار خوشحال و شادمان شد. 💠 امیرالمومنین علیه السلام به او فرمودند: ای صعصه! مبادا از این که من و یارانم به دیدار تو آمده ایم، بر دوستانت فخر و مباهات کنی. 💠 بعد از آن نگاه حضرت به سنگی که در وسط خانه بود افتاد، به یکی از همراهان خود دستور دادند تا آن سنگ را بیاورد. 💠 وقتی امام علیه السلام سنگ را به دست مبارک خود گرفت، آن را در دست خود چرخانید؛ ناگهان تبدیل به «بِهْ» تازه ای گشت، 💠 سپس آن را به یکی از افراد مجلس داده و فرمودند: این «بِهْ» را به تعداد افراد، قطعه قطعه کن و به هر یک قطعه ای بده (تا تناول نمایند) به صعصعه هم قطعه ای بده و به من نیز قطعه ای. آن شخص میوه را تقسیم کرد. 💠 سپس حضرت قطعه ای از «بِه» را در دست مبارک خود چرخانید تا تبدیل به «سیب» کاملی شد، 💠 آن گاه سیب را تحویل همان شخص قبلی داد و فرمودند: آن را نیز به تعداد افراد تقسیم کن و سهم هر یک را تحویلش بده. آن مرد نیز چنین کرد. 💠 سپس حضرت قطعه ای از آن سیب را در دست مبارک خود گرداند تا به صورت اوّلیّه همان سنگ در آمد و آن را سر جایش نهادند. 💠 امام رضا علیه السلام افزودند: صعصعه آن دو قطعه بِه و سیب را که تناول کرد، مرض و ناراحتی او بر طرف گشت و کاملاً بهبودی برایش حاصل شد و بعد از آن از جای خود برخاست و نشست 💠 و اظهار نمود: [ای امیرالمؤمنین!] تو مرا شفا دادی و بر ایمان و اعتقاد من و دوستانم افزودی، پس درود و صلوات خداوند بر تو باد. 📚 مدينة المعاجز (سیدهاشم بحرانی) ج ۱ ص ۴۳۲ منقبت ۱۷۹ (۱) صعصعه بن صوحان و برادرانش از اصحاب با وفای امیرالمومنین علیه السلام بودند، زید و سیحان دو برادرش در جنگ جمل به شهادت رسیدند، خودش نیز در هر سه جنگ (جمل، صفین، نهروان) حضور داشت و از پرچمداران بود، امیرالمومنین علیه السلام به او لقب «الخطیب الشحشح» (سخنران ماهر و توانا) داده بودند، او از جمله کسانی بود که در تشییع جنازه مخفیانه امیرالمؤمنین شرکت کرد، امروزه مسجد صعصه و مسجد زید یادگار او و برادرش از مساجد مهم کوفه است. صعصعه در حدود سال ۶۰ و در عهد خلافت معاویه لعین از دنیا رفت. ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫ 💠 عليه السّلام فرمودند: 💠 در (۱) وقتى كه مسلمانان (در اثر غفلت محافظان قله كوه احد و شنيدن صداى شيطان و مشركين كه مي گفتند كشته شد وحشت كردند و هراسان شدند و) فرار كردند و صلى اللَّه عليه و آله را تنها گذاردند، فقط عليه السّلام و ابودُجانه انصاري (۲) خدمت آن حضرت باقى ماندند. 💠 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به ابودجانه فرمودند: آيا مى بينى قوم خود را (كه فرار كردند)؟ 🔸عرض كرد: مى بينم، 💠 آن حضرت فرمودند: تو نيز برو و به آنها ملحق شو، عرض كرد من اين چنين بيعت نكرده بودم كه اكنون فرار كنم!، اگر ايشان فرار كردند من خواهم ماند تا زمانى كه در ركاب شما شهيد شوم. 💠 حضرت فرمودند: بيعت خود را از تو برداشتم اگر بخواهى به قوم و قبيله خود ملحق شوى، 🔸عرض كرد: به خدا قسم من نمي روم كه مردم گرداگرد يك ديگر جمع شوند و حكايت كنند كه من شما را تنها گذاشتهام و فرار كرده ام. آن حضرت دعاى خير در حقش فرمود. 💠 و حضرت اميرالمومنين عليه السّلام پيش روى آن حضرت جنگ مي كرد و از هر طرف كه دشمن به قصد رسول خدا مى آمد دفع و طرد مي نمود تا اينكه تعداد زيادى از مشركان كشته و مجروح شدند و (آنقدر كارزار شدت يافت كه) شمشير امیرالمومنین عليه السّلام شكسته شد. 🔹خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه مرد با شمشير مي جنگد و شمشير من شكسته شده! 💠 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را به عليه السلام دادند و على مشغول جنگ گرديد و پيوسته مشركان را از حضرت رسول دفع مينمود، 💠 نازل گرديد و به پيغمبر عرض كرد: يا رسول اللَّه! اين مواسات و جوانمردى و برادري است، كه على آشكار مي كند، 💠 حضرت فرمودند: آرى! على از من است و من از على، جبرئيل گفت: من نيز از شما دو نفرم (۳) 💠 و (در اين وقت) صدايي از آسمان شنيدند، كه مي گفت: «لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِي» 📚 علل الشرايع ج ۱ ص ۷ ــــــــــــــــ (۱) جنگ احد، در سال سوم هجري رخ داد، طبق برخي نقلها در هفتم شوال و برخي نقلها در پانزدهم اين ماه. در اين جنگ به علت كوتاهي برخي در انجام وظيفه و خالي گذاشتن محل ماموريت، مسلمانان جنگ برده را باختند و تعدادي از جمله حضرت حمزه عموي پيامبر در اين جنگ به شهادت رسيدند. (۲) سماك بن اوس بن خرشه از بزرگان صحابه و شجاعان نامى و از قبيله خزرج است. (۳) شيخ صدوق رحمت الله عليه (مولف كتاب) مي گويد: اينكه جبرئيل گفت: (من نيز از شما دو نفرم) تمنا و آرزوئيست كه كرده و خواهش نموده از پيغمبر كه او را جزو خودشان بدانند. ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯