eitaa logo
فاضل نظری
2.7هزار دنبال‌کننده
649 عکس
62 ویدیو
2 فایل
✅ کانال نشر آثار استاد فاضل نظری شما را مهمان چند بیت شعر و فنجانی قهوه تلخ روبه پنجره میکنیم ☕️📚 با ما از استاد فاضل نظری بیشتر بخوانید 🍁 🔴 تبلیغات پربازده راجی نت: https://eitaa.com/joinchat/1621426385C118d13c9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره آبم که در اندیشه دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم | 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii 📚 از کتاب
چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم از آن دو پنجره ما خیره می شدیم به هم به هم شبیه ، به هم مبتلا ، به هم محتاج چنان دو نیمه سیبی که هر دو نیم به هم من و توییم دو پژمرده گل میان کتاب من و توییم دو دلبسته از قدیم به هم شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است شبیه بودن گل های بی شمیم به هم من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم بیا شویم چو خاکستری رها در باد من و تو را برساند مگر نسیم به هم... @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس می کردم در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت: از شانه ام هر روز می چیده است شب بویی نام تو را می کَند روی میزها هر وقت در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی آیینه خیلی هم نباید راستگو باشد من مایه ی رنج تو هستم، راست می گویی @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه ی تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ گر شور به دریا زدنت نیست از این پس بیهوده نکوبم سر سودا زده بر سنگ با من سر پیمانت اگر نیست نیایم چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است؟ گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ... یک روز دو دلباخته بودیم من و تو! اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
کی به آتش می کشی تسبیح یا قدوس را؟ روح سرگردان این پروانه مایوس را! کورسوهای چراغ عقل مردم منکرند روشنایی های آن خورشید نامحسوس را از صدای موج سرشارند و با ساحل دچار گوش ماهی ها چه می فهمند اقیانوس را؟! نسل در نسل زمین گشتند تا پیدا کنند سایه ی پر های رنگارنگ آن طاووس را تلخ و شیرین جهان چیزی به جز یک خواب نیست مرگ پایان می دهد یک روز این کابوس را... . @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ایی بند نشد لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد! . @fazel_nazarrii
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار زمین از آمدن برف تازه خشنود است من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزار قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار اگرچه می گذریم از کنار هم آرام شما ز من متنفر، من از شما بیزار به مسجد آمدم و نا امید برگشتم دل از مشاهده ی تلخیِ ریا بیزار صدای قاری و گلدسته های پژمرده اذان مرده و دل های از خدا بیزار به خانه بروم؟! خانه از سکوت پُر است سکوت می کند از زندگی مرا بیزار تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست! از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار . @fazel_nazarrii
تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم بگذار در جدا شدن از یار جان دهم همچون نسیم می گذرد تا به رفتنش چون بوته زار دست برایش تکان دهم دل بُرده از من آنکه ز من دل بریده است دیگر در این قمار نباید زیان دهم یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود چون نیستم صبور چرا امتحان دهم یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم @fazel_nazarrii
عشق تا بر دل بیچاره فرو ریختنی است دل اگر کوه! به یکباره فرو ریختنی است خشت بر خشت برای چه به هم بگذارم من که می دانم دیواره فرو ریختنی است آسمانی شدن از خاک بُریدن می خواست بی سبب نیست که فواره فرو ریختنی است از زلیخای درونت بگریز ای یوسف شرم این پیرهن پاره فرو ریختنی است هنر آن است که عکس تو بیفتند در ماه ماه در آب که همواره فرو ریختنی است . @fazel_nazarrii
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت که زخم های دل خون من علاج نداشت تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت حمنم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت تفاوت من و اصحاب کهف در این بود که سکه های من از ابتدا رواج نداشت نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم چراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت . @fazel_nazarrii
رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم دو جام بود که با نیت شراب زدیم دو گل که با عطش بوسه های پی در پی به روی پیرهن سرخشان گلاب زدیم نه از هوس که ز جور زمانه! لب به شراب اگر زدیم برای دل خراب زدیم مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟ تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم مگرد بی سبب ای ناخدا که غرق شده است جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم! . @fazel_nazarrii