تنهایی و رسوایی، بی مهری و آزار
ای عشق ببین من چه کشیدم تو چه کردی...
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
به رویم باز کن میخانهء چشمی که بستی را
ز رندی مثل من، پنهان نباید کرد مستی را
نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را
شُکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت:
فرافتادن "ما" آبرو بخشید پستی را
در این بازار بیرونق، من آن ساعت شدم محتاج
که با "ثروت" عوض کردم غنای "تنگدستی" را
به تن تبعید شد روحِ عدمپیمای من ای عمر!
بگو بر شانه باید بُرد تا کی بار هستی را؟
.
#فاضل_نظری
#اکنون
#یکتاپرست
@fazel_nazarrii
جهان بیعشق چیزی نیست جز تکرارِ یک تکرار
اگر جایی به حالِ خویش باید گریه کرد، اینجاست..
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
گیسوانِ تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد...
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
زندگی با همدمِ نااهل جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن...
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
قاصدکهای پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد از بنیاد برد
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
#فاضل_نظری
#کتاب
#تاراجگر
@fazel_nazarrii
وای بر من که در این بازیِ بیسود و زیان
پیشِ پیمانشکنی چون تو شدم عهدشکن!
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
مشت بر دیوار و سر بر سنگ و دندان بر جگر
لب فرو بستیم و راهیجز شکیبایی نبود..
#فاضل_نظری
@fazel_nazarrii
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخم های دل خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
حمنم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس
خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت
.
#فاضل_نظری
#گریه_های_امپراتور
#از_سر_بی_حوصلگی
@fazel_nazarrii
رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم
دو جام بود که با نیت شراب زدیم
دو گل که با عطش بوسه های پی در پی
به روی پیرهن سرخشان گلاب زدیم
نه از هوس که ز جور زمانه! لب به شراب
اگر زدیم برای دل خراب زدیم
مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟
تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم
مگرد بی سبب ای ناخدا که غرق شده است
جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم!
.
#فاضل_نظری
#گریه_های_امپراتور
#در_اقیانوس
@fazel_nazarrii
مثل آتش بیقرارم، مثل طوفان بیوطن
دیگران از من گریزانند و من از خویشتن!
بیجهت، بیهوده، بیخود، بیسبب، بیفایده
عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن
زندگی باهمدم نااهل جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن
دوستی پژواک تنهاییست اما همچنان
تا جوابی بشنوی از کوه فریادی بزن
عاقبت در خواب بوسیدم تو را، با این حساب
من به خوشبختی بدهکارم، نه خوشبختی به من
#فاضل_نظری
#وجود
#بیجهت
@fazel_nazarrii
امروز هم به رخوت بیبادگی گذشت...
آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت!
در آتش خیال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقی به همین سادگی گذشت
میدانم ای فرشته که باور نمیکنی
شبهای قصهگویی و شهزادگی گذشت
روزی زِ چَشم مَردم و روزی به پای تو!
عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت
شرمندهی توایم و سرافراز از اینکه عمر
ــ گر دین نداشتیم ــ به آزادگی گذشت
.
#فاضل_نظری
#ضد
#آزادگی
@fazel_nazarrii