eitaa logo
آرزوی‌بیـن‌الحرمــین"(:
1.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1 فایل
•{﷽}• غم‌های‌ِبسیارچشیدیم ... اماعجب‌طعمی‌داشت ، غمِ‌تو :)! -آقای‌ ِاباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیقش‌مۍگفت... درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدامۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌ختم‌قرآن‌رابه‌اومۍ‌دهند ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌مۍشود
می‌خواست برود سرکار از پله‌های آپارتمان،تندتند پایین می‌آمد! آنقدر عجله داشت که پله‌ها را دوتا یکی‌ رد می‌کرد! جلوی در خانه که رسید بهش سلام کردم‌ گفتم: آرام‌تر فوقش یک‌ دقیقه دیرتر می‌رسی سرِکارت! سریع نشست روی موتور،روشن کرد و گفت علی‌آقا! همین یک‌ دقیقه یک‌ دقیقه‌ها شهادت آدم را یک روز به یک روز به عقب می‌اندازد!
کفشاشونمیبرد داخل‌حرم.. دلیلشوپرسیدم‌گفت: مھمون‌هیچ‌موقع‌کفششو داخل‌خونه‌میزبان‌نمیبره..!(:
همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه شما به خیر ختم می‌شود
به‌تغذیه‌اش‌خیلۍ‌اهمیت‌میداد میگفت:مومن‌بایدبدن‌سالم‌داشته‌باشه.. یکۍ‌از‌چیزهایۍ‌‌که‌ترک‌کرد،نوشابه‌بود! توۍِاردوهاۍ‌جهادۍ‌یاهرجایۍ‌ که‌نوشابه‌همراه‌غذا‌بود نوشابه‌اش‌رو‌به‌مزایده‌میگذاشت‌و‌میفروخت..! معمولا‌ًاز‌پنجاه‌تاشروع‌میشد.. یادمه‌یکباریکۍ‌از‌رفقاپونصد‌تا‌خرید! البته‌‌هرکسۍصلوات‌بیشتر‌ۍمیفرستاد نوشابه‌اش‌مال‌او‌بود.. :)
محسن جان! مرد من! در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد چقدر برایت حرف دارم ناگفته‌هایی به اندازه تمام سال‌های باهم بودنمان تو هم بیا و‌ برایم بگو از لحظه لحظه شیرینی‌های این سفر! همسر
کم‌ کم اسارت محسن‌ را به همه اطلاع دادیم رفتم خانه پیراهن محسن را روی زمین پهن کردم سرم را روی آن گذاشم و ضجه زدم اما زمان زیادی نگذشت که احساس کردم محسن آمد کنارم دستش را روی قلبم گذاشت و در گوشم گفت: زهرا سختیش زیاده ولی قشنگی‌هاش زیادتره!
موقع خداحافظی دستی زدم روی شانه‌اش: زود این ستاره‌ها را زیاد کن که سرهنگ بشی گفت: ممد آدم باید ستاره‌هاش برای خدا زیاد باشه ستاره‌ی سر شونه میاد و میره!
اگہ‌میخوآے ‌آرامش‌دآشتـہ‌باشے سعی‌کن‌خدارو‌راضےنگـہ‌دآری نہ‌آدماروツ
بعضی وقتا چاۍ یا شکلات تعارفش می‌کردم می‌گفت: میل‌ ندارم یادم می‌افتاد که امروز دوشنبہ یا پنج شنبه است چشم‌هایش نافذ و پُر نور بود همہ‌یِ گردان مۍدانستند مُحسن اهل نماز و گریه‌هایِ شبانہ است!
موقع رفتن بهش گفتم: برو داداش،ولی برگـرد یه لبخندی زد و گفت: من دیگه برنمیگردم گفتم: نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری یه دست زد به گردنش و گفت: این گردنو میبینے؟! خوراک بریدنه!💔
مانتوهرچقدرهم‌بلند‌و‌گشاد باشہ‌چٰادر‌نمیشہ :)