eitaa logo
رسانه مردمي فردوس رسا
2هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
187 فایل
اولین پایگاه #خبری رسمی شهرستان #فردوس شماره ثبت 90278 تمام حقوق مادی و معنوی این کانال متعلق به فردوس رسا است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. #اخبار_فردوس ارتباط با ما @rasa401 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">ferdosrasa@gmail.com
مشاهده در ایتا
دانلود
‏꥟ فیه ما فیه • مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ. ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم... ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ 🌐 www.ferdosrasa.ir ایتا و تلگرام @ferdosrasa https://www.instagram.com/ferdowsrasa
‏꥟ فیه ما فیه • حقیقت آئینه‌ای بود که از آسمان به زمین اُفتاد و شکست، هر کس تکه‌ای از آن را برداشت خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست، حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود... ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ 🌐 www.ferdosrasa.ir ایتا و تلگرام @ferdosrasa https://www.instagram.com/ferdowsrasa
فیهِ ما فیه | گفت؛ پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید. او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد. نمی‌دانست که از خود می‌رمد! همه اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر ، چون در توست‌ نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی...! ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ 🌐 www.ferdosrasa.ir ایتا و تلگرام @ferdosrasa https://www.instagram.com/ferdowsrasa
فیه ما فیه | مجنون را می‌گفتند که: از لیلی خوبترانند، بر تو بیاریم؟ او می‌گفت که: آخر من لیلی را به صورت، دوست نمی‌دارم، لیلی صورت نیست. لیلی به دست من هم چون جامی است، من از آن شراب می‌نوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است. از شراب آگاه نیستید... ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ 🌐 www.ferdosrasa.ir ایتا و تلگرام @ferdosrasa https://www.instagram.com/ferdowsrasa
‍ ‏ فیه ما فیه | اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز می‌گردد..  این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند. پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد... و چون بدِ يكى گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد. پس اکنون که می‌توانی در باغ و گلزار باشى، چرا در ميان خارستان و مارستان مى‌گَردى؟! همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى... ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ 🌐 www.ferdosrasa.ir ایتا و تلگرام @ferdosrasa https://www.instagram.com/ferdowsrasa
فیه مافیه درویشی به نزد پادشاهی رفت. پادشاه به او گفت که: ای زاهد. گفت: زاهد تویی. گفت: من چون زاهد باشم که همه دنیا از آن من است! گفت: نی، عکس می بینی: دنیا و آخرت و ملکت جمله از آن من است و عالم را من گرفته ام؛ تویی که به لقمه ای و خرقه ای قانع شده ای.  ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ 🌐 www.ferdosrasa.ir ایتا و تلگرام @ferdosrasa https://www.instagram.com/ferdowsrasa
📖 مجالس سبعه ✍ هر حیوانی که از دور دیدی و ندانستی سگ و گرگ است یا آهو، ببین رو به سمت مرغزار و سبزینه است یا لاشه و استخوان؛ آدمی را نیز چون نشناسی، ببین به کدام سو می‌رود ... ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا / سروش /روبیکا / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir  
📗 مقالات ✍🏻 شب باش : در پوشیدن خطای دیگران زمین باش : در فروتنی خورشیدباش : در مهر و دوستی کوه باش : در هنگام خشم و غضب رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران دریاباش : در کنار آمدن با دیگران خودت باش : همانگونه که می نمایی... : ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ: ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ نیستید، ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ. همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!.. چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی . همیشه شکست با کوزه است. ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا / سروش /روبیکا / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir  
اگر خدا خواهد این اندک سخن را نافع گرداند و آن را در اندرونِ سینهٔ شما قایم دارد و نفع های عظیم کند، و اگر نخواهد صدهزار سخن گفته گیر، هیچ در دل قرار نگیرد، هم بگذرد و فراموش شود! هم چنان که استارهٔ آتش بر جامهٔ سوخته افتاد، اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود، و اگر نخواهد صد ستاره بدان سوخته رسد و نمانَد و هیچ اثر نکند! وَ لِلهِّ جُنُوْدُ السمَّواتِ. این سخن ها سپاه حقّ اند قلعه ها را به دستوری حق باز کنند و بگیرند، اگر بفرماید چندین هزار سوار را که: بروید به فلان قلعه، روی بنمایید اما مگیرید، چنین کنند! و اگر یک سوار را بفرماید که: بگیر آن قلعه را! همان یک سوار در را باز کند و بگیرد. 🌱🌱🌱 سخنان بزرگان و اولیای الهی سپاهیان خدایند. اگر ستاره عنایت حق بر دل سالک قرار گیرد یک سخن کوتاه چنان کند که کتابی نکند و اگر عنایتی درکار نباشد خواندن خرواری کتاب هم کاری از پیش نبرد! مهم آن است که این سخنان از درون شنیده گردد. بقول جناب اگر هزار دزد از بیرون به قلعه ای آیند در باز نتوانند کرد مگر آنکه دزدی از درون در باز کند! و اگر هزاران سخن گفته شود و مُصدِّقی از درون آدمی نباشد سودی نخواهد داشت. این سخنان سپاهیان حق اند که قلعه دل سالک را از هجوم افکار و عقاید باورهای پوچ و باطل حفظ می کنند و وی را در مراتب ایمان و یقین تثبیت و تایید می نمایند. ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا / سروش /روبیکا / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir
امیری سوار بر اسب ناگاه با صحنه عجیبی روبرو شد، ماری دید که به دهانِ خفته ای می رفت و هرقدر شتافت تا مار از مردِ خفته دور کند نتوانست. سوار که عاقل مرد و کاملی بود دست نکشید و نقشه ای کشید و با گرز به جان خفته افتاد و محکم بر او می زد تا بیدار شد و خفتهٔ بیخبر از همه جا از درد و زخم ضربه های بی امانِ سوار فرار می کرد تا رسیدند به درختی که سیب های پوسیده زیادی در زیر آن ریخته بود سوار به تهدید و زور فراوان از این سیب ها بخوردش داد تا جایی که از دهانش سیب بیرون می ریخت و در همین حال بی خبری با درد و رنج فراوان فریاد می زد و ناله می کرد که آخر من چه گناهی کرده ام که چنین مستوجب عذاب و رنج و دردم توام! اگر با من دشمنی و خصومتی داری به یکباره هلاکم کن و خونم بریز! آخر چه آدم بدبختی هستم که تو را دیدم، کافر و ملحد هم چنین ستمی نمی کند که تو با من می کنی و همینطور امیر را نفرین می کرد و امیر هم کوتاه نمی آمد و مدام بر سر و روی او می کوفت تا شب هنگام بالاخره هر چه خورده بود قی کرد و یکباره مار با آن خورده ها بیرون جَست! شخص مار خورده تا این صحنه عجیب را دید، درد و رنج و زخم ها از یاد برد و به سجده شکر افتاد و رو کرده به امیر و .... گفت: خود تو جبرئیلِ رحمتی یا خدایــی که ولــیِّ نعمتـی؟! ای مبـارک ساعتــی که دیدی ام! مرده بودم! جانِ نو بخشیدی ام! تو مــرا جویان مثالِ مادران من گریزان از تو مانندِ خران خر گریزد از خداونـــد، از خری صاحبش در پی زِ نیکو گوهری نه از پیِ سود و زیان می‌جُویَدش لیــــــک تا گرگـــش نــدرَّد یا دَدَش ای خنک آن را که بیند رویِ تو! یا در افتـــد ناگهان در کویِ تو! ای روانِ پـاک بِستــوده تو را چند گفتم ژاژ و بیهوده تو را ای خـــداوند و شهنـــــشاه و امیــر من نگفتم! جهل من گفت! آن مگیر! شمّه‌ای زین حال اگر دانستمی، گفتــنِ بیهـــوده کی توانستمی؟! بَس ثنایت گفتمی، ای خوش خصال! گر مـــرا یک رمــــز می‌گفتـی ز حال لیک خامُش کرده می‌آشوفتی خامُــشانه بر سَرَم می‌کوفتی شد سَرَم کالیــــوه عقل از سَر بِجَست خاصه این سَر را که مغزش کمترست عفو کن! ای خوب‌رویِ خوب‌کار! آنچه گفتم از جنـــون اندر گذار! گفت: اگر من گفتمی رمزی از آن، زَهـــــرهٔ تو آب گشــتی آن زمان! گر تو را من گفتمی اوصافِ مار ترس از جانَــــت بر آوردی دَمار! جناب در این حکایت جالب فلسفه بسیاری از دردها و رنج ها و مصایب و فراز و نشیب ها در زندگی انسان را گوشزد می کند. انسان در افق کوتاه و روزمره زندگی بیخبر از فرجام و سرنوشت خود مدام حدیث نفس می کند و در درون نسبت به خدا و روزگار معترض است که چرا من جایگاه مناسبی در اجتماع ندارم، چرا از من استفاده نمی شود، و چرا در منصب و مقامی که لایق آن هستم قرار ندارم، چرا شانس و اقبال به من رو نمی کند و قس علی هذا از این اعتراضات به خدا دارد در حالی که همه اینها از روی جهل نسبت به امر تربیت حق و وجههٔ ربوبی خدا نسبت به ماست. خداوند به هر فردی از افراد بشر از طریقِ خاص خودش معامله می کند تا ناخالصی ها را به خلوص تبدیل کند و با وارد کردن رنج و درد ها نفس او را از مارهای خطرناک نفس پرستی و خودخواهی ها پاک کند. این نحوه تربیت الهی در پرده و رازپوشی و بی آنکه بدانیم ماجرا چیست انجام می شود چراکه در صورتِ بیان و آشکار شدن آن، ترس و وحشتی بر انسان مستولی می شود که زندگی او را مختل می کند و انسان از زندگی در این دنیا ناامید و بیزار می کند. __ *کالیوه: نادان، پریشان، حیران @ferdosrasa
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند تدبیر به تقدیر خداوند نماند بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند حیله بکند لیک خدایی نتواند گامی دو چنان آید کو راست نهادست وان گاه که داند که کجاهاش کشاند استیزه مکن مملکت عشق طلب کن کاین مملکتت از ملک الموت رهاند باری تو بهل کام خود و نور خرد گیر کاین کام تو را زود به ناکام رساند اشکاری شه باش و مجو هیچ شکاری کاشکار تو را باز اجل بازستاند چون باز شهی رو به سوی طبله بازش کان طبله تو را نوش دهد طبل نخواند از شاه وفادارتر امروز کسی نیست خر جانب او ران که تو را هیچ نراند زندانی مرگند همه خلق یقین دان محبوس تو را از تک زندان نرهاند دانی که در این کوی رضا بانگ سگان چیست تا هر که مخنث بود آتش برماند حاشا ز سواری که بود عاشق این راه که بانگ سگ کوی دلش را بطپاند @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir
📚 فیه ما فیه گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد.نمی دانست که از خود می رمد. همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی. تلگرام /ایتا /بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir
سؤال کرد که «از نماز نزدیک‌تر به حقّ راهی هست؟» فرمود «هم نماز، اما نماز این صورتِ تنها نیست. این قالب نماز است زیرا که این نماز را اولی‌ست و آخری‌ست و هر چیز را که اولی و آخری باشد آن قالب باشد. زیرا تکبیر اول نماز است و سلام آخر نماز است. و همچنین شهادت آن نیست که بر زبان می‌گویند تنها؛ زیرا که آن را نیز اولی‌ست و آخری و هر چیز که در حرف و صوت درآید و او را اول و آخر باشد آن صورت و قالب باشد. جان، آن بی‌چون باشد و بی‌نهایت باشد و او را اوّل و آخر نبوَد. آخر، این نماز را انبیا پیدا کرده‌اند اکنون این نبی که نماز را پیدا کرده چنین می‌گوید که «‌لِیْ مَعَ اللهِّ وَقْتٌ لَاَیَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِیٌ مُرْسَلٌ وَلَامَلَکٌ مُقَرَّبُ» پس دانستیم که جان نماز این صورت تنها نیست بلک استغراقی‌ست و بیهوشی‌ است که این همه صورت‌ها برون می‌ماند و آنجا نمی‌گنجد؛ جبرییل نیز که معنی محض است هم نمی‌گنجد ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا  / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرفسور شیمل آلمانی، مولوی شناس معروف می‌گوید: 🔹اگر از من سؤال شود که کدامیک از ابیات مولانا هست که در عمیق ترین غم‌هایی که احساس می کردم، بارها به من تسلّی خاطر داده است، بیت زیر را می خوانم: «و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند» ‏ ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا  / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir
» آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که ندیده است، نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. اما از آنچه فهم کرده و دیده، ملول و گریزان است. ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا  / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir
عطا آنرا گویند که در وهم آدمی نیاید و نگذرد زیرا هرچه در وهم او گذرد اندازهٔ همت او باشد و اندازهٔ قدر او باشد اما عطای حق اندازهٔ قدر حقّ باشد پس عطا آن باشد که لایق حق باشد نه لایق وهم و همت بنده، که مَالَا عَیْنٌ رَأَتْ وَلَا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَاخَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ هرچند که آنچ تو توقع داری از عطاء من ، چشمها آن را دیده بودند و گوشها جنس آن شنیده بودند، در دلها جنس آنها مصورّ شده بود اماّ عطاء من بیرون آن همه باشد. ┄┅═══✼💠✼═══┅┄ تلگرام / ایتا  / بله @ferdosrasa Www.ferdosrasa.ir