هدایت شده از متآنه
ایان مسیرش را گم کرده بود اما در میان اسمان خراش های بلند صدای بوق ماشین ها و دود های سیاه و انسان های بی قلب و رایانه های پست واتوماتیک هایی سیاه قلب ایان مسیرش را گم کرده بود هاج و واج در شهر میچرخید نمی توانست تشخیص بدهد که این او بود که میچرخید یا اسمان بود با ساختمان های بلند تشخیص اینکه کدام یک میچرخید خیلی سخت بود اما یه چیز مشخص بود چرخش؛
چرخشی که زمین با زبان خود میگف هرگز اینگونه دور ماه و خورشید نچرخیده
ایان زمزمه میکرد پس این است سر گیجه :)
از وقتی روی زمین اماده ام سر گیجه های شدید تری گرفتم اینکه در برابر انها چیزی نیس زمین و همهی ساختمان ها و موجوداتش فقط باعث گیج شدن می شدند
دلش برای خانه تنگ شده بود باران گرفت مگر این سرزمین زاده از سنگ زیبایی هم دارد اسمون با ابر های سیاه پوشیده شد فانوس ها ی شهر و تمام چراغ خانه ها خاموش بودند اما در میان قطره عای شدید باران وقتی ایان فک میکرد همه جا تاریک است ستاره ای دید فک کرد وای چه خوب یک اشنا به دنبال او دوید ایان انقدر سریع می دوید که هرگز کسی به سریعی ان دیده نشده بود ایان می دوید و میدوید
اما نور
همیشه از او یک قدم جلوتر بود ایان می دانست هرگز نمی رسد هر چقدر هم بدود اما باز می دوید اما نمی توانست به ایستدنمی توانست خسته شود ایان این را از مادر خود اموخته بود شاهزاده ی ماه ،دوست ماه ...
مادر ایان سال ها قبل در میان نواهای لالایی که شب ها برای فرزندش می خواند به او میگفت
ای نور دور ای ارزوی دور ای محال من هرگز نمی ایستم هرچقدر میخواهی محال باش دور باش فرزند من هرگز نمی ایستد ایان من لالاکن ایان من
لالا کن ایان مادر اما تو تو هرگز نمی ایستی چون ایانم نور همیشه لیاقت دویدن دارد ایان من با قلب از جنس مهربانی ات به دنبال نور بدو که اگر روزی من نباشم نور از تو مراقبت خواهد کرد ایانم
ایان میدوید ناگهان نور ناپدید شد در میان تاریکی ها ایان فرسخ ها از شهر دور شده بود باران همچنان میبارید وباد بی مهابا میوزید انقدر محکم شلاق میزد گویی این اخرین بارانی است که قرار است باریده شود زمانی که ایان به خودش امد مو های موجدار مشکی براقش را کهدر ان شب تر شده و زیباتر از همیشه به نظر می رسید را از رویچشمان سیاه اش را که مانند کهکشان بی پایان بود کنار زد در چشمانش برقی بود برق زیبایی که از مادرش به ارث برده بود لبان سرخش را به همزد چیزی را زیر لب زمزمه میکرد اگر شب تاریکاست و سیاهی اش مطلق است من فرزند کهکشان
زاده ی سیاهی هستم
من را از مطلق بودن شب نترسانید بعد ارام گفمن زاده ی عشق سیاهیکهکشان ونورماه هستم مادر من شاهزاده یماه و پدرموارث کهکشان است من ایانمزاده ی عشق این دو
فرباد زد من زاده ی تناقصم
هدایت شده از عطر مینو ارسال رایگان ✔️
چند سالت بود فهمیدی ی افسانه قدیمی هست ک میگ کسایی ک توی چشماشون برق خاصی هست؛ تو زندگی قبلیشون فرشته هایی بودن ک وظیفشون محافظت از روشنایی بوده.
●❥JOiN✨🔻☕️
✦•━━━━❥✿❥━━━━•✦
https://eitaa.com/joinchat/3838836919C832e92bcf0
✦•━━━━❥✿❥━━━━•✦
﴿آخـرینخاطرھ﴾
«يشقـے المرء برقة قلبہ»
آدمیزاد بہ اندازهۍ لطافتِ قلبش درد مۍکشد !
ـــــ ـ
هدایت شده از متآنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوکی من دلتنگ نیستم اوکی 🙂🚶♀
هدایت شده از متآنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از متآنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از متآنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از ضآقَقَلب:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ک دل منو خیلی برد گفتم شاید دل شماهم ببره:)!
#فور
هدایت شده از متآنه
این اهنگ واسه تو شاید یه چیز معمولی باشه واسه من و واسه متولدین اونجاها یعنی رسم یعنی فرهنگ یعنی عشق یعنی نمی دونم یعنی زنگوله پا یعنی ماه تی تی یعنی سردار اسد یعنی بی بی مریم یعنی ... یعنی عشق اینا واسه من یعنی کودکی اونم از نوع قشنگش یعنی رویایی ترین کودکی چقدر خوشحالم که من یه بختیاری ام یه هفت لنگ از تیره بره بی چاست ایل قندعلی یه لر :)
در این شهر شلوغ و پر هیاهو مرا دریاب
آی بی همتای من
هر یک در سر غمی دارند
چیزی دارند
در این شهر شلوغ و پرجمعیت
این جمعیت هر یک مرادی دارد
برسان هرچه صلاح آنهاست الهی که صلاحشان همان مرادشان باشد ؛)
#آنہباموهاۍمشکے
هدایت شده از متآنه
من خود دلم از مهر تو لرزید ، وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر نه !
دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر ، نه
با هر که توانسته ، کنار آمده دنیا
با اهل هنر ؟ آری ! با اهل نظر ؟ نه !
بدخُلقم و بدعهد ، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است ! مگر نه ؟
یکبار به من قرعهی عاشق شدن افتاد
یکبار دگر ، بار دگر ، بار دگر ... نه !
هدایت شده از متآنه
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم:)
نگفتمت به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضایت منم
نگفتمت که من بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشکی که دریای با صفات منم 🚶♀
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پر و پات منم ❤️
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه ی صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی جهات منم
اگر چراغ دلی داند که ره خانه کجاست
وگر خدا صفتی دان که کدخدات منم :)