بسمه تعالی
سپاسنامه
سلام ؛
عرض ادب خدمت شما ...
اول از همه قبل از شروع به نوشتن هر چیزی بعد از سلام میخوام بگم که روشن باشه برا خودم و شماها تک تک کلماتی که استفاده میکنم چیزی که حس میکنم چیزی که از ته ته قلبم به زبون میارم بدون هیچ قصدی برای چاپلوسی یا مثل اون و حتی نامی از خودم نمیارم .
دقیق نمی دونم چجوری باید شروع کنم؛اما خب یه سپاسنامه است پس باید با ممنونم شروع کنم نه ؟ً!
ممنونم ... ممنونم بخاطر وجودتون کنار ما ممنونم بخاطر ایمانتون به استعدادها و حتی خود ما ممنونم بخاطر باور کردنمون وقتی که خودمون ،خودمون را باور نکردیم .
بخاطر انرژی که میدید ...چند بار پیش میاد برای ما دانش اموزها که لطف ادم هایی که انقدر بهمون لطف داشتن باورمون کردن و برامون وقت گذاشتن کمکمون کردن و کنارمون موندن چند بار پیش میاد که جبران کنیم براشون؟
جبران !؟ اصلا چند بار پیش میاد که یه تشکر خشک و خالی کنیم . چقدر تو این لحظه حس خوشحالی و خوشبختی دارم بخاطر اینکه اگه تمام ادم های این دنیا خدایی نکرده ادم های بدی باشند وجود همین چند تا معلم همین چند نفری که حمایتمون میکنند بدون هیچ چشم داشتی با موفقیت ما خوشحال میشن ایا وجود همین چند نفر انگشت شمار دلیلی برا نا امید نشدن نیست ؟! دلیلی برای زیبا بودن این دنیا و هنوز ادامه دادن نیست ؟! بهم بگید ...همه چیز رها میکنم و میخوام بگم فقط وجود چندتا ادم مثل شماها داخل این دنیا کافیه که ادامه بدم کافیه که تلاش کنم تا بهترین خودم باشم همین کافیه ...
اما واقعا چطور می تونم احساساتم و میزان ارادتمو داخل کلمات جا بدم که متوجه شید چقدر نسبت به تک تک تون ارادت دارم چقدر سپاسگزارم بخاطر امیدتون بهم و انرژی که میدید بخاطر حمایتتون معمولا وقتی نمی تونم حس هامو تو کلمات جا بدم دست از نوشتن بر میدارم اما فقط میخوام یه چیز بگم لطفا خوب بمونید این دنیا به ادم هایی مثل شماها نیاز داره ...
ممنونم به معنی تک تک حروفش از ته ته قلبم اما فقط می تونم بگم ممنونم و میدونم این کافی نیست پس همه ی سعی مو میکنم سربلندتون کنم سعی میکنم موفق شم سعی میکنم همونقدر که بهم باور داشتید و بیشتر از اون خودمو باور کنم تا شاید یه روز منم دل چند تا دانش اموز شاد و امیدوار کنم تا راه شماهارو ادامه بدم از هیچ تلاشی دریغ نمی کنم
الهی لبخند داخل زندگی تون نامیرا شه :)
#آنہباموهاۍمشکے
انه
241 روز تا فارغ تحصیلی
میخوام ادامه بدم
میخوام زندگی کنم
به معنی واقعی زندگی میخوام از ته دل بخندم و قلبم حسابی شکسته بشه ...
خیلی حس ها هست که میخوام حس کنم
خیلی تجربه ها که باید کسب کنم
میخوام از کنار همه چیز بی تفاوت بگذرم در عین حال همه توجه ام به همه چیز باشه
میخوام میخوام بفهمم اون به احساسات من توجه نمیکنه نه اون نه کس دیگه ای داخل زندگیم ؛
درسته تلخه اما حقیقته
نمی دونم فکر نکنید ناراحتم یا د لم گرفته ها!
نه اتفاقا خیلی خوبم ...
نمی خوام هیچ کس حس کنه نسبت به من و حس هام مسئولیتی داره از بابا مامام گرفته تا حتی ارام ..
واقعا خوبم فقط میخوام به خودم یاداوری کنم تو خیلی با ارزش تر از اونی هستی که دائم غصه چیزی بخوری نگرام حال کسی باشی که ....
نمی دونم شاید حالت براش مهم نیست نمی دونم
واقعا نمی دونم اما من همینم نه ؟!
تا جایی که می تونم نگران حال بقیه بودن تا جایی که توان دارم
فراموش کنیم اهمیتی نداره
بزارید بگذره
از تلاش دست نکشید تداوم مهم ترین اصله
#آنہباموهاۍمشکے
ما ادما انقدر زود به همه چیز عادت میکنیم که اگه به چیزی یا کسی عادت کردیم زندگی قبل اون به یاد نمیاریم و این واقعا ازار دهنده است یعنی خود فرایند ترک عادت برا وجود چند تا چیز تو زندگیت ازار دهنده است درصورتی که دست به ترک عادت زدی چون خود عادت ازار دهنده بوده .
حالا بین این ازار ها میرسی به یه علامت سوال که دقیقا کدوم ازار دهنده تره وجود عادته یا ترکش...و وقتی یکی انتخاب میکنی تا ازارشو بجون بخری میبینی نه دیگه می تونی با اون عادته کنار بیای و به زندگی ماقبل ترک عادتت برگردی نه می تونی بدون اون عادت زندگی کنی دقیقا میرسی به نقطه ای که همه پل ها رو پشت سرت خراب کردی و نه راه پس داری نه راه پیش و فقط می تونی ارزو کنی یه شهاب سنگ از اسمون بیاد و حافظه تو از دست بدی تازه میبینی حتی اونم دلت نمیاد میخوای خاطراتتو حفظ کنی :)
میفهمید ؟
#آنہباموهاۍمشکے
مانند همه روزی گرفتاران را مسخره میکردم ؛
روزی که گرفتار شدم ،گویی احساساتی تازه در قلبم متولد شده
گویی شور و شوقی جدید و نا آشنا درون قلبم نشانده شده ...
ارام بودم و کم حرف اما در کنار او حتی خود من هم خودم را نمی شناختم ....
گویی از هزار غریبه،غریبه ترم با خودم...
به خود خیره شدم ؛کیستی،چیستی،اینهمه تغیر....چرا؟
بعد از اینکه گرفتار شدم در هر نفسم زندگی میکردی در هر لحظه تو را میدیدم ....نخند!
خنده دار نیست،در ،دیوار،ابران و اسمان نشان تو دارند ...
حتی انقدر ها با تو خاطره ندارم که هستی و نیستی تو را یاداور باشند !
در حیرتم چگونه همه چیز یادآور توست!!!
عشق یعنی بیهوده فرار کردن از یادی نامیرا
#آنہباموهاۍمشکے
#پارتی_از_انشا_مدرسه
﴿آخـرینخاطرھ﴾
:)
انه
240روز تا فارغ تحصیلی
گفت:بیا بریم قدم بزنیم بارون خیلی قشنگه ...
دلتنگ بودم و گفتم حالم شاید خوب شه ؛
کتابمو برداشتم گفتم بریم ...
دم در منتظرم بود وقتی رسیدم چتر باز کرد
با چشم های ورقلمبیده نگاش کردم و گفتم :
چتر برا چیه ؟!
گفت خیس میشی..
گفتم خب بشم
گفتش دیونه ای !
گفتم به من نگو دیونه
گفت مگه نیستی ؟
گفتم چرا هستم اما تو حق نداری به من بگی دیونه ...
گفت پس کی حق داه بهت بگه
ساکت شدم و راه افتادم ...
دنبالم اومد و چترش بالا سرش بود
ترجیح دادم خیس بشم تا برم زیر چتر
گفتم بدو ایم ...
گفت نه دیونه نشو
گفتم یک دو سه دویدم
پشت سرمو نگاه نکردم فقط دویدم و بارون و باد صورتمو نوازش میکرد
میدونستم دنبالم نمیاد
اصلا اهلش نبود
پایه دیونه بازی های من نبود
وقتی رسید گفت
اینا دلبری نیست ها گفتم شما نمی فهمی اینا عاشقیه عاشقی زیر بارون
گفت کی می تونه تو دیونه رو تحمل کنه ؟
گفتم نمی دونم شاید یکی دیونه تر از خودم ...
#آنہباموهاۍمشکے
آنه
239 روز تا فارغ تحصیلی
خشم،نفرت،فریاد...
ادم های اشتباه و غیر متعهد
چرا؟
ادمی به کجا!!؟
تا کی؟
آیا نباید دست برداشت از ادم های اشتباه؟
ادم هایی که توانایی از عمد شکستن دلت را دارند ...
ارزش ادامه دادن یا ارزش نگران شدن را دارند؟
ادمها....ادمهای به ظاهر ادم !
خود را کجا میبینید ؟بر سر قله ها!
ایا شکستن دل ها برای شما تفریح است و انتقام از ملزومات؟
اهای ادم ها !
هه...ارزش نوشتن ندارید
ارزش نگرانتان بودن را ندارید
من دل بستم و بخشیدم پس از بخشیدن
نادیده گرفتم و گذشتم
به قلبم گفتم به روی خودت نیار
به قلبم گفتم باور نکن
اما ادم ها
ادمهایی از جنس سنگ
ادمهایی از جنس خشم
بی توجه به احساس دیگران..
ارزش توجه دارند؟
ارزش دل بستن دارند ؟
#آنہباموهاۍمشکے
برای خزان :
چشم هایش مخملی گواه کهکشان
لعل لبانش هم اوای توت های کوهستان
خم ابروانش حاکی از منحنی مقاومت
و اما برق موجود در چشمانش
اخ از ان چشمانش آخ!
گویای پر مهری بودند گویای عشق ...
اه دستانش ، لطیف ، پر مهر همانند تکه ابری بر زمین افتاده
همه چیزش دقیق و درست ...
جذاب دوست داشتنی و با اراده :)
فقط یک نفر همانند اوست و دیگر نخواهد بود
او پایان و اغاز خودش است و مانند او دیگری وجود ندارد
فقط خودش است از خودش....
اخ از دست بر زیرچانه گذاشتنش !آخ!
کاش میدانست چقدر در دلها مهر میگذارد
کاش می دانست چقدر در بینهایت ترین حالت خودش است
به او نزدیک نمی شوم ...می ترسم!
در حیرتم بقیه چطور به او نزدیک می شوند
چطور می توانند!
من فقط میخواهم او را در شیشه ای نگه دارم...
و فقط هر روز جزئیاتش را تماشا کنم
#آنہباموهاۍمشکے
#شما
همیشه میگید مهم ترین اصل تداومه میشه یکم توضیح بدید ...
_مهم ترین اصل تداوم و پیوستگی از نظر من گوش کن ما یه هدف مشخص میکنیم و به سمتش حرکت میکنیم حالا داخل این مسیر ممکنه نا امید شیم و هر اتفاق دیگه ای تو اون شرایط تنها چیزی که کافیه انجام بدی ادامه دادن بعدش میبینی چطور اروم اروم همه چیز درست میشه پس صبر پیشه کنید و ادامه بدید به امید روزهای بهتر
#آنہباموهاۍمشکے
در اخر یه جمع بندی کنم ...
همه ارزش فرصت دوباره رو دارن همه ادمها به اندازه کافی ارزش دوست داشته شدن دارن و داخل هر ادمی چیزی برا دوست داشتن پیدا میشه ....
دوست داشتن و بخشش از همدیگه دریغ نکنیم اما اجازه ندید از طرف بقیه اسیب ببینید فراموش نکنید مهم ترین چیز حال خودتونه اگه حال خودتون خوب نباشه نمی تونید حال کسی خوی کنید و منتظر نباشید کسی از راه برسه خودتون و خدا به شدت برای خوشبختی کافی هستید
#آنہباموهاۍمشکے
﴿آخـرینخاطرھ﴾
#ناشناس درمورد زیبایی های زندگی بنویس درمورد عشق درمورد نعمت هایی ک خدا ب ما داده درمورد هدف ببخشید
زیبایی های زندگی
یا لطیف
بهاری معطر به عطر زمستان در بهاری که هنوز جامه ی سبز خود را بر تن نکرده و شکوفه های نونهال هنوز خوب بر سر شاخه ها لانه نکرده در کوچه ای بلند و بی پایان وقتی درخت های کاج همیشه سبز بلند و استوار تا سقف اسمان کشیده شده اند و در دور دست کوه هایی که نشانه ی استقامت اند رخ نوازی می کند . دقیقا در همان کوچه در نزدیکی غروب ، غروبی شاید مالامال از دلتنگی با وجود همه ی سختی ها غم ها دلتنگی ها دردها با وجود همه ی اتفاقات خوب و بد حس میکنم زندگی واقعا در همین لحظه زیباست حس میکنم شاید این لحظه فقط همین لحظه برای خوشبخت بودن کافی است کاش می شد این لحظه را نامیرا کرد...
#آنہباموهاۍمشکے
﴿آخـرینخاطرھ﴾
#ناشناس کهکشان
محوری ترین دلیل وجود ...
بی نهایت اگر کلمه بود
از دور زیبا مطلقی بالاتر از خلع
منی نزدیک تر به من
رنگی غیر قابل وصف
تجمع شگفتی ها
عشقی غرق شده در خلوت
یاد اور یار...
دلیلی برای حیرت
و حیرانی تا ابد
خود صندوقچه ی اسرار ...
#آنہباموهاۍمشکے
﴿آخـرینخاطرھ﴾
#ناشناس سنگ ماه ،قمر
یه روز با طعنه گفت :
کی گفته ماه فقط تو اسمونه ...
این تیکه سنگ منو ببین
از ماه اومده اسمش قمره
ازش پرسیدم از کجا اوردیش
یه لبخند قشنگی نشست گوشه ی لبش
چشماش برق گفت
یه نفر بهم داده که خاطرش برا م خیلی عزیزه
گفتم :
همین یه تیکه سنگ ؟!
بی ارزش نیست؟!!
گفت این سنگ فقط یه تیکه سنگ نیست
این سنگ روح داره
اسمش قمره اع
ماه من ...:)
گفتم قشنگه سفیدی اش نشون از مطلقی عشقت داره
خندید و گفت
شاید اسم دخترمو بزارم قمر
شاید ....
بزار با یار ما بشم :)
#آنہباموهاۍمشکے