﴿آخـرینخاطرھ﴾
تاحالا شده حس کنید راز قشنگ یه نفر هستید من الان حس میکنم راز قشنگ یه کهکشانم :)
حس قشنگیه اگه از مغزت کمک نگیری
از همه ی اونایی که این حسو برام به وجود اوردند یه کهکشان تشکر 🌙
#آنہباموهاۍمشکے
آرام
۲۶۹روز تا فارغالتحصیلی:
ساعت ۴ و نیم چشامو باز میکنم.برنامه ام برا ساعت ۵ بود.هرچی سعی کردم که اون نیم ساعت رو بخوابم نتونستم.یهو یه حسی درونم بهم گفت: پاشو خدا دلتنگته:))
منم پاشدم.هنوز اذان نگفته بود.حس قشنگیه که قبل از اذان بیدار بشی.مثل اینکه اینقدر مشتاقی که قبل از موعد حاضر میشی.گرچه خدا از ما مشتاقتره...لیلی بسی از مجنون،مجنون تر است:)
میشینم سر سجاده و با خدا حرف میزنم...
اذان که گفت نماز خوندم و بعد از خواندن دعا و تعقیبات.کتاب زیستم رو باز کردم و فیلم تدریس گفتار جدید رو دیدم.ساعت ۶ زیست رو میبندم و میشینم سر گوشی.بعدش میرم حیاط تا انرژی و حال خوب امروزم رو دریافت کنم.بازهم همون صدای دلنواز باد،درختان،پرستوها و پرندگان گوشم را نوازش میکنه.
خورشید از بین شاخه های درخت بزرگ کُنار پشت خانهمون دیده میشد و تصویر قشنگی رو ایجاد کرده بود.
سعی میکنم تو اون هوای خوب ورزش کنم اما زود نفسم گرفت و نتونستم ادامه بدم...
رفتم خودمو برای مدرسه اماده کردم...صبحونه به زور چندتا لقمه خوردم.گلوم درد میکرد و گرفته بود.سوار ماشین شدم.تموم راه رو زیست خوندم.
به مدرسه دیر رسیدم.از پله ها زود زود رفتم بالا.
بازهم نفسم گرفت.نمیدونم چرا از بعد دوره بیماری که داشتم تا الان این تنگی نفس دست از سرم ورنمیداره.الانکه حالم خوب شده.
به کلاس که رسیدم دیدم دبیر سرکلاس بود.
سلام کردم و سرجام کنار آنه نشستم.یکی از بچه ها داشت کنفرانس میداد.چشمای قرمز انه نشون میداد که شب نخوابیده بود.سرش رو روی شونم گذاشت و باهم به درس گوش دادیم.وقتی که سرشو روی شونم میزاره خیلی حس خوبی بهم میده.حس اینکه تو دلیل حال خوب کسی باشی...
دستش رو گرفتم.اون زنگ بیشتر باهم حرف زدیم و زیاد حواسمون سر درس نبود.اخه نه من حوصله درس رو داشتم نه اون.هردو هم خسته:)
زنگ تفریح یکی از دوستام اومد که جزوه زیستم رو ازم بگیره.همکلاسی نبودیم بخاطر همین اون زنگ مشغول حرف زدن با اون بودم.ولی این زنگ قرار بود آنه یه چیزی رو برام تعریف کنه چون دیروز غایب بودم.
وقتی که دوستم رفت.آنه با جدیت کامل که تا حالا ازش ندیده بودم البته با من بهم گفت آرام اگه یه بار دیگه ببینم وسط حرف زدن من با اون دوستت بری دعوای بدی درست میکنم هم با تو هم با اون.
من چشام گرد شد اخه این همه جدیت اونم بامن!!!
تا حالا ندیده بودم اینقدر حساس بشه...
بغلش کردم و گفتم باشه ببخشید.
زنگ دوم دبیرمون نیومده بود.تموم اون زنگ رو نشستیم باهم حرف زدیم.
چند لحظه یه سکوتی بینمون ایجاد شد...
گفتم آنه عشق چیه؟
گفت عشق یعنی حالت بد باشه و بدونی یکی حواسش بهت هست که حالتو خوب میکنه
عشق یعنی اینکه شب به ماه زل بزنی و با خدا حرف بزنی.
عشق یعنی اینکه سر سجاده دراز بکشی و ۱۰ یا ۲۰ دقیقه با خدا حرف بزنی...
آخرای زنگ رفتیم پاتوق..
سرجای همیشگیمون نشستیم.
حرف زدن اونجا حس و حال خوبی داشت...
بعد چند دقیقه به کلاس برگشتیم.
زنگ سوم زبان داشتیم و دبیر ازم درس رو پرسید خداروشکر تونستم خوب جواب بدم...
اون روز تو مدرسه حال خیلی خوبی داشتم.
اما به خونه که رسیدم .سرگیجه شدیدی گرفتم...
اصلا به زور تعادل خودمو حفظ میکردم.باز هم نهار نتونستم بخورم...معدهام حس سوزش داشت
اما به زور تونستم چندتا لقمه بخورم...
الانم دلم میخواد بخوابم اما باید درس بخونم...
تلاش...
جنگیدن..
برای رسیدن...
#ـآرام
"تداوم" سکوتی قلبم را تشویق میکند به ادامه دادن به تداوم به پیوستگی همه جا ساکت است و آرام اما قلبم پر خروش مانند اقیانوسی طوفان زده در شب انعکاس تصویرم مبهوت و لبخندی مبهوم در میان غم هایی مبهم حس تداوم پیوستگی و ادامه دادن تلاش بیشتر پس از شکست رویایی بزرگ تر از خیال دریای عشقی بی مانند و منی نا تکراری تر از خودم شاید نا تکراری و مختلف تر از دیروز و جدید تر امروز کلماتی نامفهوم جملاتی ناپیوسته اشک های نریخته شده و احساسات به بازی گرفته شده در عین حال در طوفان احساسات و سختی ها کورسوی امید محرک تداوم پیوستگی و ادامه دادن است حتی اگر هم اکنون چشمانم جز سیاهی چیزی نمیبیند کتاب های اطرافم دور سرم می چرخند و خستگی در خونم جریان دارد حتی لرزش دستانم و چشمان خونین رنگ بی خوابم حتی ... و حتی تپش های قلبم در بی امکان ترین دلیل وجود ... محرک تداوم و ادامه دادن است برای همه چیز و هیچ چیز مطلق :)#آنہباموهاۍمشکے
﴿آخـرینخاطرھ﴾
آرام ۲۶۹روز تا فارغالتحصیلی: ساعت ۴ و نیم چشامو باز میکنم.برنامه ام برا ساعت ۵ بود.هرچی سعی کردم ک
درسته اما اگه دوست دارم چیزی نمیگم دلیل نمیشه جلو چشمم با یکی دیگه صمیمی شی فکت برا همه اطرافیانم اگه چیزی نمیگم دلیل نمیشه جلو چشمم با یکی دیگه صمیمی شید من حساسم روتون ...!
#آنہباموهاۍمشکے
﴿آخـرینخاطرھ﴾
ما از تَبارِ دَردیم ... آسودِگی رَوا نیست !
ما از تَبارِ دَردیم ... آسودِگی رَوا نیست !
﴿آخـرینخاطرھ﴾
شازده کوچولو رو یادته؟!
کلی سیارهی ریزو درشت رو گشت ،
با یه عالمه موجود که براش حیرت انگیز بود
روبرو شد ،
چیزایی رو دید که تو سیاره خودش وجود نداشت ،
با این وجود هر جا میرفت از گلِ خودش که تو سیارهی کوچولوش بود میگفت ،
از اینکه چقدر گلش رو دوست داره و چقدر دلتنگشه .
- تو هم گلِ زیبای منی . .
گلی که فرسخ ها هم ازت دور بشم
بازم جات کنجِ دلمه و
به همه میگم چقدر عاشقتم . . !(:🔓'🌱'
﴿آخـرینخاطرھ﴾
شازده کوچولو رو یادته؟! کلی سیارهی ریزو درشت رو گشت ، با یه عالمه موجود که براش حیرت انگیز بود ر
اینو تقدیم کنید به عزیزای دلتون:)))
﴿آخـرینخاطرھ﴾
+ممنون از نظر زیبا تون
اینکه بعضی از انسان ها رو نمیدیدی و بعضی از کتاب ها رو نمی خوندی
باید بگم که البته که هر کدوم از ما داخل یه بازه زمانی از زندگیمون به این موضوع حداقل فکر کردیم
اما ترجیحا بهتره از نظر من در حد فکر بمونه
برو جلوی آیینه و به خودت نگاه کن
سعی کن یه خیال تصور کنی
با من تصور کن
داخل چندین سال گذشته یه دوست داشتی که همه چیز بهش میگفتی
از همه لحاظ کنار هم بودید سال ها از هم دور میشید و پس از سال ها امروز جلوی آیینه اونو میبینی
و با خودت تکرار میکنی
خودتی!
اون حس درونت حفظ کن
چشمانت پر از شوق دلتنگی و شادیه
و یه لبخند درخشان بزن
اون لبخند با اون حس خوب حفظ کن
حالا به خودت داخل آینه نگاه کن
میبینی خیلی زیبا تر شدی و برای زیبا تر شدن نیاز به وسایل ارایش یا پیرایش نداشتی
حالا حتی اگر خودت رو هم دوست نداشته باشی که مطمعنم داری
بازم تو اینه نگاه کن به اون ادمی که صاحب یه لبخند درخشان و یه چهره ی تاثیر گذاره
اروم اروم با من غرق شو کسی که هستی با ویژگی هایی که داری
خوب بر انداز کن
بیا باهم یه سفر بریم به گذشته
اطرافت خوب دیده نمیشه پر از ادمه
ادم هایی که برخی چهره شون کم رنگ تره
و برخی که داخل زندگی ات تاثیر بیشتری گذاشتن
چهر های پر رنگ تری
خوب بهشون نگاه کن
سعی کن قدر دان یک به یکشون باشی
برخی باعث لبخندت شدن
برخی اشکتو در اوردن
برخی غمگینت کردن
دلتو شکستن
ترکت کردن
یا هر چیز دیگه ای
اتفاقات بد تجربه و اتفاقات خوب خاطره شدن این ها در کنار هم باعث ساختن توی الان شدند کسی که همچین لبخند درخشانی داره
و در اینده هم ادم های زیادی میان
برخی میرن برخی میمونن برخی جاودان میشن در نهایت هر کدوم یه چیز جدید بهت یاد میده خوب یا بد تو رو به سمت بهترین خودت بودن سوق میده
کتابم همینطوره ما از بهترین و بدترین غمگین ترین و خنده دار ترین کتاب ها چیز های جدید یاد میگیریم
پس هرگز همچین ارزویی نکن
بازهم لبخند بزن
زندگی به چالش بکش
و بگو اماده ی رویارویی با هر چیزی هستی
چون تو هر لحظه بیشتر به بهترین خودت شدن نزدیک تر میشی
#آنہباموهاۍمشکے
آنه
۲۷۹ روز تا فارغ تحصیلی
زمانی که رسیدم به قسمت موردعلاقه ام داخل قفسه ها روی زانو هام میشینم تا کتاب های موردعلاقه مو مثل همیشه نگاه کنم درسته قبلا بارها و بارها خوندمشون اما هر از گاهی به سرم میزنه و میام لاشونو بی هوا باز میکنم امروز وقتی اروم زانو زدم و نشستم هیچ کدوم از جلد های آنه شرلی اونجا نبودن انگار طبیعی ترین تصویر ممکن دیدن اونها اونجا بود هیچ کدوم از جلدها اونجا نبود به ادمی که اونارو برد فکر میکنم کنجکاوم پیداش کنم ببینم کیه ؟!
#آنہباموهاۍمشکے