eitaa logo
یادگاری .‌.. !
477 دنبال‌کننده
2هزار عکس
836 ویدیو
10 فایل
{بِسمِ‌ربِ‌شھدآ} السلام علیك یااباصالح ؛♥️🕊 کآنالِ‌رسمیِ،فیلم‌نویس ! شعبه‌ی دیگری‌ ندارد 🤍🇮🇷 خواندن رمان بدون عضویت حرام است هموطن ! چاکِرِشما: @Arbabghalam وَ به شَرطِ‌ها:‌ @roomanzibaee وقفِ‌اباصالح بَدرِ‌تولد ¹⁴⁰⁰.⁶.¹⁴ لفت‌دادی‌صلوات‌بفرس‌مومن
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ ڪاش خادمِ حَرمٺ شم .:) 🌸
1_1575716371.mp3
17.7M
🌸 سرود سلام فرمانده بدون ریتم(بدون اهنگ )😌✨
یه لیوان انگیزه‌ :)😃♥️'
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ 🌱✨ 『زیبایی از دست رفته』 #ᴘᴀʀᴛ68 #ᴊᴇʟᴅ4 ••امیرحسین•• یقه ی لباسم رو ول نمیکرد‌. عصبی به چشمهام نگاه میکرد،میدونم این خشمش به جاست ولی نباید کم بیارم و باید بهش بفهمونم که کارش اشتباهه! _ارسلان داری اشتباه میکنی! _مطمئنی؟ خیلی بی معرفتی...برای اینکه خواستگاری کنی منو خر میکنی آره؟ _درست حرف بزن ارسلان ! _بخواطر اینکه دل منو به دست بیاری گفتی بریم مشکلتو حل کنیم نه؟ _میگم داری اشتباه میکنی! _اشتباه نمیکنم...ادای مظلومارو برای من در نیار مجبور شدم دستشو فشار بدم تا دست از سرم برداره. یقه ی لباسم رو ول کرد و ازمن دور شد. _من عمرا بزارم خواهرم با تو ازدواج کنه! همونطور که یقه ام رو درست میکردم با خونسردی نگاهش کردم؛ جوابش رو ندادم و ازش دور شدم. صدای عصبیش از پشت سرم میومد: _فهمیدی آقا امیر حسین یا بهت بفهمونم؟ ایستادم. صدای قدمهاش رو به سمت خودم میشنیدم. سریع به طرفش برگشتم و با صدای کنترل شده گفتم: _ارسلان کمک من به تو ربطی به خواهرت و خواستگاری من نداره! نباید بهت بگم ولی میگم ... من خواهرتو دوست دارم،اگه قسمت بشه و باهاش ازدواج کنم کمکت میکنم اگرم قسمت نشه بازم کمکت میکنم...من فقط میخواستم بهت کمک کنم میفهمی! اومدم ثواب کنم کباب شدم. نگاهمو ازش گرفتم و دوباره به راهم ادامه دادم! دوید سمتم و دستمو گرفت. با صدایی که نشون میداد پشیمونه گفت: _خیلی خب امیرحسین ببخشید نفس عمیقی کشیدم و طلبکار بهش نگاه کردم. خودش رو مظلوم کرد: _بخشیدی؟ سرم رو به علامت تایید تکون دادم: _لا اقل این دم رفتنی انقدر اعصاب منو خورد نکن. _دم رفتنی؟ از سوتی که دادم جا خوردم‌. نباید توی این وضعیت ارسلان چیزی بفهمه... با خنده گفتم: _دم رفتنم دیگه ... همین رفتنم از مجردی! از خندم خندش گرفت! دستم رو به کمرش زدم: _خب بگو ببینم این خانمی که گفتی چندسالشه؟ _همسن منه! متعجب نگاهش کردم. قبل از اینکه حرفی بزنم گفت: _باور کن اونجوری که تو فکر میکنی نیست...اون روزم بهت توضیح دادم که... _الانم بهم توضیح بده ! من اونموقع حواسم زیاد جمع نبود و فقط فهمیدم تو کمک میخواستی. تمام اتفاقاتی که افتاده بود رو برام مو به مو تعریف کرد. گفت: _اینا همه رو گفتم بهت اون روز _خیلی خب! پس فقط نیاز داریم به همجنس خودش برای سر قرار درسته؟ _دقیقا! _گفتی همسنت هست دیگه؟! فکر کنم فائزه بتونه کمکی کنه...چون زینب خانم یکم بزرگتر از اون سنی هست که اون خانم بهش نیاز داره آره ای زیر لب گفت و باهم هم قدم شدیم. توی راه خونه فقط باهم صحبت میکردیم و از همه جا میگفتیم. _راستی اسمش چیه؟ از سوال یهوییم جا خورد. کمی فکر کرد و گفت: _فکر کنم نرگس _میگم حالا واقعا قصد کمک کردنه یا... _قصد کمک کردنه..بهت که گفتم فقط توی یه روز اونم اتفاقی باهم آشنا شدیم! به شونه اش زدم و با لبخند گفتم: _خب دیگه کاری نداری؟ _نه خداحافظ. باهم خداحافظی کردیم،در خونه رو باز کردم که صدام زد: _امیرحسین _جانم؟ همونطور که داد میزد گفت: _ببخشید واسه همون موضوع! منم خندیدم و داد زدم: _عیب نداره...منم ببخش! اونم مثل من جواب داد: _عیب نداره... در خونه باز شد و من پرتاب شدم بغل بابام! _سلام بابا. _سلام پسرم خوبی؟ _آره خوبم ممنونم شما خوبی؟ _من که خوبم ولی تو قصد نداری از بغل من بیای بیرون؟ خیلی سنگین شدی ماشاءالله سریع خودمو جمع و جور کردم. _ببخشید بابا حواسم نبود. خندید و گفت: _عیب نداره،حالا یه چیزی بگم که از ذوق نتونی ناهارتو بخوری؟ _چی؟ _زینب خانم گفته که همراه با خانواده تشریف بیاریم. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ نویسنده:ارباب‌قلم @roomanzibaee
Mohammad Hossein Pooyanfar - Remix Man Iranamo To Araghi (320) (1).mp3
13.16M
یه بانوی گلی بهم گفتن حدقل در هفته یک نوحه . مداحی بزارین پیشنهادشون خیلی خوب بود :) -من‌ایرانم‌و‌تو‌عراقی‌ ؛ چه‌فراغی . .💔 [یا‌حسین] . خدمت ِ شما
هدایت شده از هیـ‌چ ؛
چیزی ک فرستاده🙂🙂🙂💔🤣
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد :))💔
و خدا رحم کند این همه دلتنگی را٬٬