eitaa logo
کلاس اولی من
24.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
3.3هزار فایل
به نام خدا @dehghan2016 کلاس اولی من 👇 https://eitaa.com/firststudent برای هماهنگی تبلیغ و تبادل از اینجا شروع کن👇 https://eitaa.com/joinchat/107348382C259fa9b08c کانال اخبار مدارس👇 https://eitaa.com/joinchat/740819599C456ffdeab2
مشاهده در ایتا
دانلود
⏰👈 داستان نشانه اُ استثنا اول ابتدایی يه روز خُرشيد خانوم از خواب بيدار ميشه. به دور و برش نگاه ميكنه و يه خميازه بلند ميكشه و دستاشو ميبره بالا تا خودشو بكشه. يهو دستش به (. ُ. ) بالا سرش ميخوره و اُ مي افته از رو سرش پايين. خـ غير آخر زود اونو ميگيره و دستشو ميگيره ك تو آسمون گم نشه. آخه خيلي كوچولوه. خُرشيد ديگه اينجوري شده بود. خورشيد. كلي ناراحتي كرد و آ اول اومدو گفت تو اولين نفري نيستي كه اين اشتباهو كردي. منم ديگه نميتونم واست كاري كنم. خود بچه ها يواش يواش با كمك معلمشون ميتونن شما كه ــُـ تون افتاده پايين رو بخونن. شما ديگه استثنا هستيد و چاره اي نداريم. خورشيد گفت ديگه چه كلمه هايي مثل من حواسشون نبود و استثنا دارن؟ آ اول گفت: نوك. دو و يكسري ديگه ك خانم(آقا) معلم يادتون ميده 🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
20.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای دریافت نسخه باکیفیت 1080 کلیپ جهت تماشا در تلویزیون یا تخته هوشمند کلاس به کانال آپارات ما مراجعه فرمایید . 🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
شعر او استثنا صدای (و) بالا است صدایش آشنا است اگر صدایش بالاست جایش پایین پایین هاست بین در خود و روشن جایش به خوبی پیداست داستان اُ استثنا بچه‌ها یک روز در شهرک الفبا جشن بود همه خوشحال و شاد در این جشن شرکت کرده بودند. و درحال خوش و بش کردن با هم بودند که دیدند نشانه‌ی و نیامده است. همه از هم سراغ او را می‌گرفتند آخه دوستان خوب این طوری هستند و همیشه جویای احوال هم هستند. بالآخره گفتند باید یکی برود و ببیند چرا نیامده است. -ُ که از بقیه زبر و زرنگ‌تر بود گفت من می‌روم .خلاصه –ُ به خانه‌ی او رفت و دید که با قیافه‌ی پریشان در حال گریه کردن است. هرچه از او پرسید که چه شده است جوابی نشنید. فقط او به دهانش اشاره می‌کرد که صدایش در نمی آید. –ُ رفت و یک قلم و کاغذ آورد و به او داد تا برایش بنویسد که چرا صدایش در نمی‌آید. او در کاغذ نوشت که سرما خورده و صدایش گرفته است و قرار بوده که امروز در جشن شعر بخواند برای همین ناراحت است . -ُ فکری کرد و گفت اوّل بلند شو برویم صورتت را بشور و مرتب شو سپس او را به طرف دستشویی برد صورتش را شست. موهای پریشانش را مرتب کرد و گفت برای رفتن به مهمانی باید تمیز باشی. بعد به او گفت من کوچکم و در جیب تو جا می‌شوم موقع خواندن شعر تو فقط لب بزن و من شعر را بلند می‌خوانم. هردو به مهمانی رفتند و آن روز او شعرش را خواند همه او را می‌دیدند ولی شما بگویید صدای چه کسی را می‌شنیدند؟ آفرین صدای –ُ را می‌شنیدند. پس از این قصه کلماتی مانند خورشید را نوشته و -ُ می‌گوییم: بچه‌ها در این کلمات نشانه‌ی او را می‌بینیم اما صدای –ُ را می‌شنویم. 🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای دریافت نسخه باکیفیت 1080 کلیپ جهت تماشا در تلویزیون یا تخته هوشمند کلاس به کانال آپارات ما مراجعه فرمایید . 🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸