eitaa logo
فرصت زندگی
204 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
878 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
@RadioJang - رادیو جنگوطن فروش - پادپخش ۲.mp3
زمان: حجم: 25.05M
🔥 وطن فروش! 🎧 پادپخش - قسمت دوم اگر نمی‌تونید با نسل زد (Z) گفتگو کنید، کافیه این پادپخش (پادکست) رو براشون بفرستید! 0:10 پیلاتس چیست؟ 1:26 شهید نیلوفر قلعه‌وند 4:35 میدونی چی اذیتم می‌کنه؟ 5:20 دلآرام از پاریس 8:16 اسرائیل با مردم کاری نداره 8:51 باعث و بانی جنگ 12:09 خدا کند که بمیرم، وطن فروش نباشم 18:19 روایت یک خائن از خیانتش 20:54 تماس با دکتر معینی پور 32:07 وقتی موشک سجیل زبان باز می‌کند! 35:56 به کشتن و شکستن و دریدن...! 39:14 امشب شب پرتابه، موشکم رو می‌خوام 40:59 مرگ و نفرین بر ظلمت شب 46:10 وعده سرخ شهیدان 48:51 از خودگذشتگی‌های مردم 50:22 اگه نمی‌خندی بگم 🎙رادیو جنگ 📻 @RadioJang
🔲 پناه بر هنر، از انسانِ رانده شده ▫️هنرِ اصیل، تجلّی خداوند متعال در عالَم است. هنرمندِ متعهِّد، قرار است سایه‌ی خداوند و ظل‌الله باشد. قرار است تاریکی‌های مغرب و جابُلسا را با نوری که از مشرق و جابُلقا آورده، روشن سازد. هنرمند، روشنگرِ انسان-جهانی است که در ظلمتِ منیتِ خود، فرو رفته است. ▪️کلام را طولانی نسازیم و از تشریحِ اسفار أربعه‌ی هنرمند، فعلا، صرف‌نظر کنیم. خانه‌ی نویسندگان بهانش، طلوع کرده است. بر ظلمتِ شب، دمیده، تا نویسندگانی متعهد گردهم آوَرَد. ستارگانی که قرار است راه سلوک را، در تاریکی شب، بر ما روشن سازند. ▫️این یک اعلامیه نیست. یک دعوت‌نامه است! صمیمانه دستِ دوستی دراز کرده تا دانه‌های تسبیح را به رشته‌ی «بهانش» گِرِه زَنَد. نیایش، غایت ماست. اما برای رسیدن به آن، مکلَّف به تشکیل «هویت جمعی» هستیم. که برای هر امتی، مانند تک‌تک هر فرد، حشر و حسابی است. «كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا» هر امتی به سوی نامه اعمالش فراخوانده می‌شود. ▪️ما که می‌توانستیم به تشکیل جمعی برسیم، ولی کوتاهی کردیم، شاید که شرمنده شویم. اکنون، دیر نشده! وقت به‌هم پیوستن است. بهانش، در دو سطح اشتغال به تشکُّل دارد: 1. نویسندگان ورزیده 2. علاقه‌مندان نوشتن. بهانش، به هر دو بها می‌دهد و برنامه دارد. 📮راه ارتباطی با دبیر: @m_shekaste @bahanesh
خانواده شهدا شرمنده‌ایم شنیدم پیام رسانی که دو هفته خبر جاسوس بودنش فعالان فضای مجازی را برآشفت و درخواست حذفش کانال به کانال و گروه به گروه منتشر شده بود، باز هم رفع فیلتر شد. یک سوال از آن بزرگواری که کلِ خدمات دوران خدمتش رفع فیلتر است و لاغیر: اگر پدر خودت، مادر خودت، همسر خودت و اگر فرزند خودت، بین ۶۱۰ شهید این جنگ بودند هم عامل دسترسی آسان به جانِ خانواده‌ات را بازگشایی می‌کردی؟ به جای رفع کنندگان فیلتر، از خانواده داغدیدگان این جنگ دلجویی کرده و ابراز شرمندگی می‌کنم. ما را ببخشید که هنوز هم دست عوامل نفوذ را به خاطر منافعی خاص کوتاه نمی‌کنیم. https://eitaa.com/forsatezendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_94 -چیزی شده؟ -یه‌دقیقه وایسا! دقت کردم. ف
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 با لبخند ممنونی زمزمه کرده و بچه‌ها را به سمت ماشین هدایت کردم. سوار شدیم. بچه‌ها سلام کردند و بردیا جوابشان را داد: -ببخشید مزاحمتون شدیم! فکر کنم از صدای دلخراش شادی بود که اخمش عمیق شد: -خواهش می‌کنم مزاحمتی نیست! تا درمانگاه حرفی زده نشد. وقتی رسیدیم، شادی و فاطره "دستتون دردنکنه"ای زمزمه کرده و پس‌از خداحافظی، پیاده شدند. بردیا دستگیره ماشین را گرفت و رو به من گفت: -تو همین‌جا بشین من باهاشون میرم، یه‌مرد باهاشون باشه بهتره! سری به تأیید تکان دادم و اوهم رفت. چشمانم را بستم و سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم. تا بیایند سعی کردم همه‌چیز را بالاوپایین کنم. مگر روند یک‌پرونده چقدر طول می‌کشید؟! دو ماه، سه ماه، یک سال؟ مهم نبود! من وقتم به‌پای هیچ صرف شد و می‌خواستم جبران کنم، گمراهی، عمر رفته، بازی‌خوردن‌هایم توسط آناهید و نجاتم توسط این دوبرادر را! این شجاعت از من بعید بود؛ اما انگار دیگر می‌خواستم پوست بیندازم؛ هرچند که بازهم نمی‌خواستم تا پایان مهلتم چیزی به کسی بگویم و می‌خواستم بیش‌تر فکر کنم. درهای ماشین باز شد و همه سوار شدند. به عقب برگشتم و پرسیدم: -چی‌شد؟ فاطره جواب داد: -هیچی! آنفولانزاست. یه‌چندتا دارو داد که پسرداییت بنده خدا زحمت کشیدند و گرفتند. سرمشم همینجا زد. نگاهش کردم، کمی رنگ‌ورویش باز شده‌بود؛ ولی از چشمان بسته‌اش معلوم بود که هنوز بی‌حال است و نیاز به استراحت دارد. بردیا کنار یک‌آبمیوه‌فروشی نگه‌داشت و یک‌بطری آب‌سیب و یک‌بطری آب‌هویج خرید. -اینم برای بیمار و پرستاراش! -دستتون دردنکنه! به دنبال فاطره، شادی کمی چشمانش را باز کرد و با صدای گرفته‌اش لب بازکرد: -ممنونم، ببخشید امشب خیلی بهتون زحمت دادیم! -خواهش می‌کنم! زحمتی نبود. ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_95 با لبخند ممنونی زمزمه کرده و بچه‌ها را به س
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 شادی به من نگاه کرد و لبخند کمرنگی زد، از آینه می‌دیدمش. لبخندی زدم که گفت: -تو داییت‌اینا تو تهرانند و خوابگاه گرفتی؟ متعجب به سمتش برگشتم. آخه الان چه موقع این حرف‌ها بود؟! چه ربطی داشت؟ اصلا مگر حالش بد نبود؟! نگاهم می‌کرد و منتظر جواب بود. منم لب‌ازلب بازکردم: -مگه یه‌روز دوروزه که برم خونه داییم؟! -اگه شرایطش نبود حرفت درست بود اما وقتی شرایطش هست و بهت گفتیم چرا نیومدی؟ به بردیا نگاه کرده و در جوابش گفتم: -در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته؟! بعدشم شادی از کجا میدونه که شرایطش هست یا نه؟ و همزمان به شادی نگاه کردم. -از جای خاصی نمی‌دونم دیدی که گفتم چرا نرفتی نگفتم برو که؛ ولی خب اینم حس کردم که رابطه بین شما و خانواده داییت صمیمی، و همین‌طور حمایتگری داییت‌اینا قوی باشه! لبخند یک‌طرفه روی صورت بردیا از چشمم دور نماند. -به هرحال دوست ندارم مزاحم کسی باشم حتی اگه طرف مقابل حس مزاحمت نکنه! -چه مزاحمتی، وقتی طبقه پایین در اختیارت بود و معمولاهم جز مامان و بابا کس دیگه‌ای خونه نبودند؟! -به هرحال حس آویزون بودن و مزاحمت بهم دست میداد! بردیا نفسش را با حرص بیرون و سری تکان داد. -من اگه همچین موقعیتی داشتم با تمام این احساسات باز میرفتم خونه داییم؛ چون واقعا جای امن‌تریه تا خوابگاه که صدتا آدم غریبه رفت‌وآمد دارند. اونجا انگار زیر سایه خانوادتی! این مگر بی‌حال نبود؟ پس چرا انقدر حرف می‌زد؟! فکر کنم سرمی که زده‌بود زیادی انرژی به او تزریق کرده‌! -نمی‌خوای استراحت کنی شادی جان؟ بردیا بی‌توجه به حرف من گفت: -هنوزم دیر نشده! خونه مامانم‌اینا یه‌جوریه که میشه طبقه پایینش مستقل زندگی کرد و البته در عین حال تحت حمایتشون بود. می‌تونید هر سه نفریتون بیاید اونجا! من و برادرم که معمولا نیستیم، خواهرمم که یه دوسالی ازتون بزرگتره و الانم ازدواج کرده. اونجا می‌تونید راحت باشید. ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 منتظر نقد و نظرات با ارزشتون هستم👇 https://6w9.ir/Harf_10582246
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم چشم‌هایمان منور به بخشی از سخنان حضرت آقا👇