15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💘 #مولودی بسیار #زیبا و #دیدنی💐
🎤 #شاگرد_خردسال حاج محمود کریمی 🌺🎈
⚡️ #پیشنهاد_دانلود 🌈
☔️ #دخترانه_فطرس 🎀
🆔 @fotros_dokhtarane 🇮🇷
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 در این ایام
#این_مادران را فراموش نکنیم🦋
#مادرانه
🇮🇷به دیدار #مادران_و_همسران شهدا برید و تصاویرش را برای ما ارسال کنید😍
⚡️ #پیشنهاد_دانلود 🌈
☔️ #دخترانه_فطرس 🎀
🆔 @fotros_dokhtarane 🇮🇷
#حسن_سرطلا
#شهید_حسن_فاتحی
#بیسیم_چی
✨✨✨✨✨✨
۱۳ سالش بود که درس را رها کرد و در صنایع دفاع شاهین شهر مشغول به کار شد👨🏭
خیلی نسبت به خانواده احساس مسئولیت می کرد و سعی می کرد به نوعی نقشی در خانه داشته باشد😍
# ۱۵ سالگی به جبهه رفت_و_ ۱۷ سالگی هم به شهادت رسید😔🌷❤️
#شهیدانه
💠✨@fotros_dokhtarane
تافت مو راهم با خودش به جبهه می برد.. 😂😐😍
#حسن_سرطلا
#شهید_حسن_فاتحی
#بیسیم_چی
✨✨✨✨
حسن آقا به ظاهر خود خیلی توجه داشت خوش تیپ و خوش لباس بود.، 😌
در حدی که برای مرتب ماندن موهایش در جبهه تافت مو هم برده🤭🤗
چون موهای حسن طلایی بود✨ در جبهه به او می گفتند : حسن سر طلا.. 😌😍
حسن سر طلا✨
با اینکه سن کمی داشت،
از نظر جسمی و رو حی بزرگ شده بود.. 😌😍🌷
#شهیدانه
💠🌷@fotros_dohktarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_پنجاه_شش 🌷رویای نیمه شب🌹 چطور میتوانستم چنین چیزی را باور کنم !گفتم:(( ماجرا غ
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_پنجاه_هفت
🌹رویای نیمه شب 🌹
خودم را روی تخت انداختم .خسته شده بودم.دست و پایم می لرزید .امّ حباب هنوز نیامده بود .حال عجیبی داشتم.فضای درندشت حیاط،برایم تنگی میکرد .دیوار ها بلند تر و نزدیک تر از همیشه بودند .نمی توانستم منتظر امٌ حباب بمانم .صحبت با ابوراجح برایم قوت قلبی نشده بود . درهم ریخته بودم .چطور میشد باور کرد شیعیان چنان پیشوای مهربانی داشته باشند که زمان بر او اثر نکند و کارهای پیامبرانه ازش سر بزند؟باورش سخت بود! ابوراجح آدم دروغ گویی نبود . آیا اسماعیل هرقلی دُملی ساختگی روی پایش نقش زده بود و بعد با پاک کردن آن ،ادعا کرده بود که امام زمان اورا شفا داده است ؟ ولی جراحان حلّه و بغداد ، با همراهی سیدبن طاووس او را معاینه کرده بودند . اگر دروغ بود ، رسوا می شد . هرچه بود ابوراجح چنان پیشوای شان را باور داشت که انگار با او زندگی میکرد . چطور می توانستم باور کنم که از عمر امامشان نزدیک به پانصد سال گذشته و او هنوز زنده و جوان باشد ، از طرفی با خود میگفتم اگر چنین عمر طولانی محال باشد پس چجوری حضرت نوح بیش از دو برابر آن عمر کرده است ؟البته می دانستم که خدا بر هر کاری تواناست .صدایی شنیدم . فکر کردم امٌ حباب پشت در است . از جا جستم و در را باز کردم . فقیری ژنده پوش بود . از چشم های گود افتاده اش که دو دو می زد معلوم بود چند روزی است غذای درست و حسابی نخورده . با تصمیمی ناگهانی دو دیناری را که ته جیبم بود ، بیرون آوردم و در دستش گذاشتم . فکر میکردم از خوش حالی فریاد میزند و به دست و پایم می افتد . بدون تعجب ، به سکه ها نگاه کرد و لبخند زد . گفتم :« ای برادر ، دعایم کن ! منِ بیچاره کسی را دوست دارم که هیچ راهی برای رسیدن به او نیست .»
گفت:« معلوم است گره سختی به کارت افتاده . کمتر کسی حاضر است دو دینار به یک فقیر غریب بدهد . می خواهی سکه هایت را پس بگیری و به جای آن درهمی بدهی ؟»
🌹🌷پایان قسمت پنجاه و هفت
@fotros_dokhtarane
#چالش
☑️ دست بوس مادر
مقام معظم رهبری
باید کاری بکنیم که بچه ها دست مادر را حتما ببوسند اسلام دنبال این است.
⭕️ #چالش_داریم 😍
امروز که روز عیده،
هنگام تبریک #روز_مادر،
🔰 دست مادرت رو ببوس 😘
اونم به تعداد آخرین شماره روز تولدت 😍😊
به جبران تمام سالهایی که برات زحمت کشیده و مادری کرده 🌸👌👏
مثلا اگه روز تولدت 15 بهمن هست،
5 بوسه به دست مادر بزن.
🦋😇😇😇🦋
و برای ما بفرست، که چند تا بوسه به دست مادر زدی...
💌 @mahdeie313
🌺@fotros_dokhtarane
#شکرخند
در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.
چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.😍
الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود. 😂😂
#طنز
🦓 @fotros_dokhtarane 🐎
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🎀 #پخش_زنده_فطرس 🎈 جشن #میلاد_حضرت_زهرا سلام الله علیها 🌷 🦋 فطرس دخترانه ❕🆔 @fotros_dokhtarane🇮🇷
🎀 هم اکنون #پخش_زنده فطرس
🎈 جشن #میلاد_حضرت_زهرا سلام الله علیها 🌷
🦋 در کانال روبیکا فطرس دخترانه
https://rubika.ir/fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#چالش ☑️ دست بوس مادر مقام معظم رهبری باید کاری بکنیم که بچه ها دست مادر را حتما ببوسند اسلام دنبال
پیام یکی از دخترای گل فطرس
که #چالش رو انجام دادند.
😘💌💌💌💌💌💌💌😘
1️⃣ 💌من با افتخاااااار
این چالش زیبا رو انجام دادم
و از شما بابت یادآوری این کار فوق العاده قشنگ تشکر میکنم❤️
من متولد ۶ مهر هستم
و ۶ تا بوسه به دست مادرم زدم
و ازش بابت تماممم زحماتش تشکر کردم
و از کارهای اشتباه خودم ک گاها باعث رنجشش شده بود عذر خواهی کردم..
اسم من فاطمه هست و اسم مادرم زهرا
بخاطر انتخاب اسمم از مادرم خیلی تشکر کردم.. و بعد زنگ زدم به مادر بزرگم و روز مادر رو بهش تبریک گفتم
و بخاطر اسم قشنگی ک روی مادرم گذاشته ازش تشکر کردم😍
و به هر دوشون گفتم ک وجودشون ،نفسش کشیدنشون و لبخندشون واسمون چقدر خوشبختیه💋
😘💌💌💌💌💌💌💌😘
منتظر پیام های خوبتون در مورد
#چالش دست بوس مادر هستیم.
ارسال به
@mahdeie313
دخترونه فطـــرس
🌸 @fotros_dokhtarane 🌺
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_پنجاه_هفت 🌹رویای نیمه شب 🌹 خودم را روی تخت انداختم .خسته شده بودم.دست و پایم م
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_پنجاه_هشت
🌷رویای نیمه شب 🌹
راست میگفت . غریب بود . او را ندیده بودم . گفتم:«این سکه ها خیلی برایم عزیزند . بهتر است آن ها را به خدا هدیه بدهم .»
باز لبخندی زد و گفت :« امیدوارم خداوند از تو قبول کند ! شنیده ام که گاهی خدا بنده اش را به بلایی گرفتار می کند تا به خود نزدیکش کند .» بعد از رفتن آن فقیر ، در را بستم و همان جا، پشت در ایستادم . چگونه توانسته بودم از آن سکه ها بگذرم ؟ مگر تصمیم نداشتم برای همیشه نگه شان دارم؟ شاید حس کرده بودم وجودشان شکنجه ام می دهد و مرتب ریحانه را به یادم می آورد . از خودم پرسیدم :«آیا آن مرد ، یک فقیر واقعی بود یا سر و وضع ساختگی اش گولم زد ؟» شیطان را لعنت کردم . صداقتی در چهره اش بود که باعث شد کمکش کنم . دینار ها برای من فقط یادگار بودند . برای او می توانستند شروع یک زندگی دوباره باشند .
هنوز دل تنگی ام باقی بود . زیرلب گفتم :« ای پیرزن تنبل ! تا تو برگردی ، جانم به لب می رسد .» باز خودم را روی تخت انداختم . از گرسنگی بی تاب بودم و اراده ای که سری به آشپزخانه بزنم ، در خودم نمی دیدم . امانم نبود که امّ حباب از در وارد شود و همان کنار در از او پرس و جو کنم . سایبان بالای تخت ، از تابش آفتاب جلوگیری می کرد ، ولی همان سایبان بر من فشار می آورد ؛ انگار لحافی سنگین رویم افتاده بود . از حال خودم ترسیدم . خیلی نگران کننده بود . داشتم از روزنهٔ امید و ساحل زندگی ، فاصله می گرفتم . فریاد زدم :« خدایا ، کمکم کن !»
بعد آرام تر گفتم :« خدایا ، اگر آن جوان واقعا وجود دارد و اسماعیل هرقلی را شفا داده ، تو را به جانش قسم می دهم مرا هم از این شکنجه و عذاب نجات بده! من که به فکر ریحانه نبودم . این تو بودی که او را ناگهان با آن همه ملاحت و زیبایی نشانم دادی و کارم را ساختی . پس خودت هم او را به من برسان ! او که خیلی خوب است . مگر دوست داشتن خوبی ، بد است ؟ خدایا ، می شود آن جوانی را که در خواب دیده ، من باشم ! آیا منتظر است به خواستگاری اش بروم؟ آیا در آن نگاه عجیبش ، چنین خواهشی بود که مرا چون شمعی گداخت و آب کرد ؟»
🌹🌷پایان قسمت پنجاه و هشت
@fotros_dokhtarane
#تست_ریاضی
چه عددی باید جای علامت سوال قرار بگیره ؟
【☜تست هوش☞
⭕ @F_nasiriy
عزیزان جواب مسابقه رو که اعلام میکنید اسمتون رو هم بگید..❤️😘