فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت نامه شهید عباس رحیمی🌷
نام پدر: حسین
نام مادر: فاطمه عابدی
شماره شناسنامه: ١٨٣٨١
کد ملی: ٠٤٩٠١٨٠٦٧١
تاریخ تولد: ١٠/٠٢/١٣٤٢
محل تولد: شهر ری
عملیات : مرحله دوم والفجر١
تاریخ شهادت: ٢٣/٠١/١٣٦٢
محل شهادت: فکه
مزار شهید: تهران – گلزار شهدا ء بهشت زهرا(س)، قطعه ٢٨ ردیف ١٠٠ شماره ٥
#شهدا
#شهید
#دفاع_مقدس
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
دختر بچه ی ایرانی که برای کودکان غزه می بافد😢❤️
دستان کوچکش را به کار گرفته
با قلب کوچکش انسانیت را معنا میکند
دخترای گلمون علاوه بر شرکت در نماز جماعت اینطوری ظریف و دلی به جبهه مقاومت کمک هم میکنن😍😍
دختر گلمون آیناز اسکندری
از شهرک شهید جنگروی
#ایران_همدل
#مقاومت
#لبنان
#غزه
🧣#پویش_گرمای_محبت🧣 گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
بانوی بی نشان مدینه!
تو بی نشان نیستی، تو گمنام نیستی، تنها نمیدانیم در کدام گوشه از خاک مدینه علی ع تو را و خودش را به خاک سپرد!
تو همان بانویی هستی که هنوز صدای مناجات ها، گریه ها و ناله هایش در پس کوچه های مدینه شنیده می شود...
تو بی نشان نیستی...
هرگاه نوزاد دختری به دنیا بیاید، هرگاه آیهء إنّا أعطیناک الکوثر خوانده شود،
هرگاه عطر بوی یاس مهمان شهر شود...
هرگاه زنی از درد تولد فرزند بر خود بپیچد وبه دامان تو پناه آورد و تو را صدا بزند...
هرگاه مادری موهای دخترکش را ببافد و شانه بزند...
هرگاه که روضه ی گودال بخوانند...
هرگاه که گره های کور نشدن های مان با نام مقدس تو باز شود...
هرگاه که برسیم به علقمه و دستان عباس ع...
هرگاه که برسد شب سرنوشت و قدر ما و از آسمان نظاره مان کنی و مادرانه دعای مان کنی...
گاهِ روضه های العطش...
گاهِ ناله های صورت نیلی که نقطه ی اتصال مدینه و کربلاست..
آیه به آیه ی هستی نشان توست ای بانوی آب و آیینه، ای مادر آفتاب. ای فاطمه!
و برای من شاید هر روز، هر گاهِ در آغوش کشیدن فرزندانم یا بهتر بگویم فرزندانت، هر شب بیداری و لالایی خواندن، هر جرعه، جرعه شیره ی جانم، حتی گاهِ بی طاقتی و کم حوصلگی و خستگی ام در مادرانگی تو مرور می شوی و هزاران بار شرمنده ات. گمانم هر روز مادری ام را نظارهگری و من خجل می شوم و دست یاری به سوی دستان کبودت دراز میکنم. شاید هر روز برای خودم یاد آوری میکنم که من فقط امانت دارم. گاهی فقط گاهی که کمی کج خلقی کنم هزاران بار در دلم از تو و خدا عذر خواهی میکنم.
مادرم، نمیگویم مادری ام میگویم امانت داری مادرانه ام را با کاستی هایش بپذیر خودت برایم دعا کن، خودت یاری ام کن تا همان روز که با همه ی شکوهت وارد محشر میشوی و راز دلم را میدانی شرمنده ی رویت نباشم.
ای پاره ی تن رسول الله دعا کن برای مان و برای پایان هجرانی که قرن هاست به طول انجامیده و صبر و قرارها از کف رفته و خوبان مان یک به یک از میان مان دارند میروند. دعا کن که مهدی عج پا در رکاب شود و پايان یابد این تلخ کامی ها، این ظلمت، این غم.
مادرم ما کودکانت خسته ایم، چشم بر دست کبودت بسته ایم،. ای که عجّل گفتی مرگت رسید، عجّلی گو تا فرج آید پدید...
تعجیل در فرج منجی مان صلوات.
شهادت بانوی دو عالم، دلیل خلقت، مادر آفتاب و پاره ی تن رسول خاتم بر تمامی شیعیان تسلیت باد.
✍به قلم خانم عسگری
#فاطمیه
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
قسمت سی هشتم.m4a
3.36M
کتاب دختر شینا به صورت صوتی
#قسمت_سی و_
#دختر_شینا
#داستان_شبانه
#خط_مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#سی_هشتم
وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چند روزی که پیشم بود، نگذاشت از جایم تکان بخورم. همان وقت بود که یک قطعه زمین از خواهرم خرید؛ چهار صد و پنجاه تومان. هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم. صمد می گفت: «تا چند وقت دیگر کار ساختمان تهران تمام می شود. دیگر کار نمی گیرم. می آیم با هم خانة خودمان را می سازیم.»
اول تابستان صمد آمد. با هم آستین ها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد کمکمان.
تابستان گرمی بود. اتفاقاً ماه رمضان هم بود. با این حال، هم در ساختن خانه به صمد کمک می کردم و هم روزه می گرفتم.
یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بودم و از تشنگی داشتم هلاک می شدم. هر چقدر خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت، فایده ای نداشت. بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم که باید روزه ات را بخوری. حالم بد بود؛ اما زیر بار نمی رفتم.
گفت: «الان می روم به آقا صمد می گویم بیاید ببردت بیمارستان.»
صمد داشت روی ساختمان کار می کرد. گفتم: «نه.. او هم طفلک روزه است. ولش کن. الان حالم خوب می شود.»
کمی گذشت، اما حالم خوب که نشد هیچ، بدتر هم شد. خدیجه اصرار کرد: «بیا روزه ات را بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی.»
قبول نکردم. گفتم: «می خوابم، حالم خوب می شود.» خدیجه که نگرانم شده بود گفت: «میل خودت است، اصلاً به من چه! فردا که یک بچة عقب مانده به دنیا آوردی، می گویی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم.»
#داستان_شبانه
#دختر_شینا
#خاطرات
#شهادت
#خط_مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#صفحه ۴۴۳ از مصحف شریف🌱
💠 سوره مبارکه یس
✨ هدیه به #امام_زمان (عج) 💚
شهید عباس رحیمی
#قرآن
#ختم_قرآن
#خط_مقدم
https://www.aparat.com/v/zyl5y76
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
📜این یک دعوت نامه از طرف شهداست
تا به حال شده شهدا دعوتت کنن ؟برای اینکه بیای پای کارشون 😇
اگر مهارت های لازم رو داری و عاشق کارهای جهادی هستی ، معطل نکن
گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم نیروی جهادی پذیرش میکنه 😃
فقط کافیه به نشانی @aslani70 تو ایتا پیام بدی
شهدا صدایت میکنند
راستی دو تا کانال هامونم دنبال کن👇
https://eitaa.com/frontlineIR
https://eitaa.com/Godone
27.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
~•﷽•~
#پرسمان
❓پرسش:
🔍 عراق ادعا میكرد كه ارتش این كشور در پاسخ به تجاوزات ایران وارد جنگ شد. آیا شواهدی برای رد این ادعا وجود دارد؟
بر اساس قاعده البینه علی المدعی...، از نظر حقوقی اینگونه است که طرفی که ادعایی می کند باید دلیل و بینه بیاورد و ادعای خود را اثبات نماید.
اما صدام همانگونه که متجاوز و جنایتکار بود دروغگو هم بود.
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#جهاد_تبیین
#فیلم_دفاع_مقدس
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝
قسمت سی نهم.m4a
3.18M
کتاب دختر شینا به صورت صوتی
#قسمت_سی و_نهم
#دختر_شینا
#داستان_شبانه
#خط_مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#سی_نهم
این را که گفت، توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم. ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچه ام بی دین و ایمان می شود.
وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: «به صمد نگو. هول می کند. باشد می خورم؛ اما به یک شرط.»
خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود، گفت: «چه شرطی؟!»
گفتم: «تو هم باید روزه ات را بخوری.»
خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: «تو حالت خراب است، من چرا باید روزه ام را بخورم؟!»
گفتم: «من کاری ندارم، یا با هم روزه مان را می شکنیم، یا من هم چیزی نمی خورم.»
خدیجه اول این پا و آن پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت.
سرم را کشیدم عقب و گفتم: «نه... اول تو بخور.»
خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: «این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشکنم؟!»
گریه ام گرفته بود. گفتم: «خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور. به خاطر من.»
خدیجه یک دفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: «خیالت راحت شد. حالا می خوری؟!»
دست و پایم می لرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم.
#داستان_شبانه
#دختر_شینا
#خاطرات
#شهادت
#خط_مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#صفحه ۴۴۴ از مصحف شریف🌱
💠 سوره مبارکه یس
✨ هدیه به #امام_زمان (عج) 💚
شهید روح الله عجمیان
#قرآن
#ختم_قرآن
#خط_مقدم
https://www.aparat.com/v/zyl5y76
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
*بسم رب الفاطمه*
🖤فاطمه ای که تو یادمان دادی🖤
"کوچه اول"
♻️🌺چه قدر فرق است میان فاطمهای که
تو یادمان میدهی و فاطمهای که یادمان داده اند .
♻️با فاطمهای که ما یاد گرفتهایم تنها میشود روضههای آتشین خواند و سوخت .
🌺با فاطمهای که تو یادمان میدهی
میشود خورشید شد و عالمی را گرم کرد .
♻️عمر فاطمه ما هفتاد و پنج روز است
و دست بالا نود و پنج روز
🌺اما فاطمه تو پیش از این که هیچ عالمی آفریده شود
آفریده شد و هنوز هم زنده است .
نور می افشاند بر سر و روی عالمی که
تاریکی هوس حکومت بر آن دارد .
♻️با فاطمهای که ما داریم
میشود چند روزی در سال همنشین شد
آن هم برای اشک ریختن و سینه زدن
🌺اما فاطمه تو ، لحظهای از زندگی جدا نمیشود .
💎با فاطمهای که تو داری ، تمام ایام سال فاطمیه است .💎
#دهه_فاطمیه
#ریحانه_خدا
#دلنوشته_های_فاطمی_مهدوی
#استاد_عباس_ولدی
ادامه دارد....
🖍کارگروه خانواده
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#معرفی_کتاب 😍📚
یار مهربان تقدیم میکند😊👇
📖کتاب :" شهسوار"
🖋نویسنده : مهرداد بهزادی
📆سال انتشار : ۱۳۹۸
📖تعداد صفحه:۳۶۸
🖨ناشر :سوره مهر
معرفی این کتاب زیبا👇
📖 "کتاب شهسوار "
رمان «شهسوار» نوشته مهرداد بهزادی به زندگی شهید محمد شهسواری از اسرای کرمانی پرداختهاست
✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️
📃 برشی از کتاب:
وی در تاریخ سوم اسفند ماه 1334 در قریه شیخآباد کهنوج به دنیا آمد. در سه سالگی پدر خود را از دست داد و در یتیمی دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز کرد. او برای تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رفت و برای درآمد هزینههای زندگی گرمای طاقتفرسای جنوب را تحمل کرد و بعد از سه سال تلاش در جزیره کیش به کهنوج بازگشت و در اداره راهسازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد.
⏰️با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیتالمقدس شرکت کرد و روح خود را با دستان بسته در حالیکه اسیر دشمن بود با فریاد «الله اکبر خمینی رهبر»، «مرگ بر صدام، ضد اسلام» به نمایش گذاشت و فریادش در تاریخ ماندگار شد.
او سرانجام در اول شهریور سال 69 به همراه سایر پرستوهای عاشق به میهن اسلامی بازگشت و در 20 آذر سال 75 که برای ماموریت راهی زاهدان شده بود، خودرویش توسط افراد ناشناس از مسیر منحرف شده و در نهایت واژگون میشود و به فیض شهادت نائل میشود.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
شهید دفاع مقدس🕊🌹
📚منبع: سوره مهر
#دفاع_مقدس
#شهادت
#معرفی_کتاب
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
اری بازی روزگار را شما بردید . . .
بهشتیان ازلی شما با خون خود جان ما را بیمه کردید .
خوشا به حالتان که مادرتان هر شب جمعه ثنا گویتان است . شما گمنام نیستید بلکه خوشنام هستید .
فرق ما این است که شما پلاک هایتان را گم کردید و ما هویتمان را هویتی که دیگر رنگ و بوی شهدا را ندارد .
به راستی ای رها گردیدگان ان سوی هستی قصه چیست؟
قصه چیست که هر رزمنده ای در جنگ جنگیده می گوید ای کاش ما هم اکنون پیش انان بودیم و به حالتان غبطه می خورند ؟
ما رو سیاهان را در ان دنیا و در این دنیای فانی دعا گو باشید .
ما شرط زیستن را از شهدا اموختیم
از حسین خرازی : توسل را
از ابراهیم هادی : عبودیت را
از باکری ها : اخلاص را
و در اخر چه خوش گفت سردار مقاومتمان : شرط شهید شدن شهید بودن است تا کسی شهید نباشد شهید نخواهد شد . . .
✍کوثر انصاری
#دلنوشته
#شهدا_ی_گمنام
#راهیان_نور
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝