📖خلاصه ای از کتاب
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🔷قسمت نهم
ناصر ادامه داد: بعضی ها میان اینجا و بعد از اینکه میخورن همه چی رو به هم میریزن🥴، اینها کاسبی من رو خراب میکنن🥴،
کارگرهای من هم زن هستن و از پس اونها برنمیان🤕 من یکی مثل تو رو احتیاج دارم که اینجور آدم ها رو بندازه بیرون🤛.
شاهرخ سرش را پایین گرفت و کمی فکر کرد بعد هم گفت قبول🤝.
از فردا هر روز تو کاباره پل کارون کنار میز اول نشسته بود. هیکل درشت موهای فرخورده و بلند، یقه باز و دستمال یزدی او را از بقیه جدا کرده بود.
یک بار برای دیدنش به آنجا رفتم مشغول صحبت و خنده بودیم😄 در گوشه ای از سالن جوان آراسته ای نشسته بود بعد از اینکه حسابی خورد🍷 از حال خودش خارج شد و داد و هوار کرد😱!
شاهرخ بلند شد و با یک دست مثل پر کاه او را بلند کرد و به بیرون انداخت بعد با حسرت گفت: میبینی اینها جوونای مملکت ما هستند.😮💨
📍ادامه دارد...
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
🌹
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
(امام خمینی ره)
خدایی #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا سلام الله علیها دارالشفاست
حس وحال گلزار شهدای تهران عصرهای پنجشنبه وشب های جمعه قابل وصف نیست
باید توی این سرزمین قرار بگیری تا حالش رو ببری
#سی_هزار_شهید در یک جا آرمیده و محل نزول رحمت الهی است
حال و هوای جبهه رو اونجا میتونی استشمام کنی
همه هستند
مگر نه اینکه شهیدان زنده هستند .. یعنی اینکه ما پیش زنده ها میریم.
از لحظه ای که وارد حریم شهدا میشی انگار آغوش باز میکنند و تو رو در آغوش میکشند.
اصلا طول زمان تا وقتی که میونشون هستی معنی نداره
مخلص کلام اینکه #اقیانوس_رحمت_خدای تعالی در چند دقیقه ای ماست و یه عده دارند از تشنگی تلف میشند.
اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند.
و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است.
هر #شب_جمعه قطعه ی شهدا
جای #جامانده_های جنگ شده
دل دنیاگرفته ی ماهم
بهردیدار یار تنگ شده
🌹
🌹🌹
🌹🌹🌹
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
msf1000005950(4).mp3
27.05M
📖کتاب صوتی" سلام بر ابراهیم ۱"
🖊نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🔴براساس زندگینامه :شهید والا مقام ابراهیم هادی
1️⃣ فصل: پنجم
‼️داستان: معجزه ی اذان
🎤راوی: حسن همایی
📚منبع: ایران صدا
#دفاع_مقدس
#نوجوانان
#سلام_بر_ابراهیم
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_سلامتی_امام_زمان
🌼بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌼
به نام خداوند بخشنده مهربان
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
خدایا، ولى ات حضرت حجة بن الحسن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ
در این لحظه و در تمام لحظات
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً
سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً
تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده
وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
و مدت زمان طولانى در آن بهره مند سازى
#لبیک_یا_مهدی #امام_زمان #شهدا
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#شهیدانه 🌹
فاطمه اسدی سال ۱۳۳۹ در روستای «باقرآباد» از توابع شهرستان «دیواندره» متولد شد و ماحصل زندگی و پایان عمرش که به شهادت ختم شده، حکایت از تدین خانوادگیاش دارد.
سردار باقرزاده درباره نحوه شهادت این شیرزن کُرد میگوید: «شوهر این بانوی شهیده چون برای پایگاه سپاه در حسین آباد چاه حفر کرده بود، توسط عوامل ضدانقلاب به او لقب جاسوس دادند. به همین خاطر او را اسیر و سپس به زندان «دولتو» منتقل کردند.
بانو اسدی در این زمان پیگیر آزادی شوهرش شد. حزب دموکرات از او طلب ۲۰۰ هزار تومان پول کرد و بانو اسدی برای تأمین این پول تمام زندگیاش را به حراج گذاشت و با پولی که تهیه کرده بود به ضدانقلاب مراجعه کرد.
ضد انقلاب پول را از او گرفت، اما در اوج خباثت نه تنها شوهرش را آزاد نکرد، بلکه او را هم اسیر کرد. در آن حین نزاعی در گرفت و بانو اسدی همراه با چند نفر از سپاهیها تیرباران شد و در ارتفاعات چهل چشمه دفن شد.»
📚منبع: خبرگزاری مهر
#شهادت #زن #دفاع_مقدس
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#تحلیل_نبرد
💢اسارت مردم محلی توسط بعث در هویزه
🔶️حاج لعیبی حیدری، از ساکنان منطقه هویزه درباره اینکه بعثیها قبل از فرار چه کردند گفت: قبل از تخلیه منطقه از سوی ارتش بعث عراق، فرمانده یکی از تیپهای دشمن، تعدادی از سران عشایر روستاهای اشغالی را احضار و از آنان خواست تا مردم را به سوی بصره حرکت دهند؛ بعد هم تهدید کرد اگر از دستور سرپیچی کنید، هدف بمباران جنگندههای ما قرار خواهید گرفت.
خبر که به ما رسید شبانه و دور از چشم دشمن همراه عائله و احشام مان به سوی بستان گریختیم. خاندان سادات بیت سید عرب که در «جرایه» به شدت تحت فشار دشمن قرار داشتند را نیز همراه خودمان با قایق از منطقه خطر عبور دادیم؛ اما بسیاری از عشایر کوچنده جنوب هویزه، بازداشت و با کامیون روانه بصره شدند. متأسفانه آنها نتوانستند به موقع از دست دشمن رهایی یابند.
🔶شهر هویزه ۱۶ ماه در اشغال ارتش بعثی بود که در جریان عملیات بیتالمقدس، در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات مشترک ارتش و سپاه آزاد شد.
https://defapress.ir/587790
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ✴
رزمندگانی که از سهم نان خود گذشتند...
🔻مَردُمانِ دهه سی و چهل شَمسی، چونان مردمِ عادی جهانیان دَر حال زیستن بودند؛ خفتن.بیداری. نکاح. تناول کردن، زاد ولد و...
ولو موسمی رسید کِه مَردی اَز دوُر،
دَوآن دَوآن به سوی شان آمد
وَهمتایِ پیغامبران طینت و سِرِشتِ نور را دَر قلب هایشان بیدار کَرد
چونان که حتی در آن پیکارِ نابرابر وجفاگر تاریخ بدخواه،
هَر دَم این نور را چون دُرّی بَس گران مایه پَروراندند ، تا عاقبت الاَمر این جنگ کارخانه انسان سازی شد.
اَز خویشتَن حتی به قاعده ساده یک تکه نان گُذشتند که به آن تادیب رسیدند و بَهره این تادیب؛
بسانِ همان جمله ای است که پیر خُمین گُفت: این شهدا زنده هستند و در پیش خدای تبارک و تعالی "عند ربهم یرزقون" اند....
🖊به قلم سرکارخانم شفیعی نژاد از کارگروه نویسندگان گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
📖خلاصه ای از کتاب
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🔷قسمت دهم
عصر یکی از روزها پیرمردی👨🦳 وارد کاباره شد. قد کوتاه، کت و شلوار شیک قهوه ای، صورت تراشیده،کراوات و کلاه نشان میداد که آدم با شخصیتی است😌.
به محض ورود سراغ میز ما آمد و گفت: آقا شاهرخ؟! شاهرخ هم بلند شد و گفت: فرمایش؟!🤨
پیرمرد نگاهی به قد و بالای شاهرخ کرد و گفت: ماشاءالله عجب قد و هیکلی😎 بعد ادامه داد: ببین دوست عزیز، من هرشب توی قمارخونه های این شهر برنامه دارم بیشتر مواقع هم برنده میشم به شما هم خیلی احتیاج دارم🥲.
بعد ادامه داد: با بیشتر افراد دربار و کله گنده ها هم برنامه دارم من یه آدم قوی میخوام که دنبالم باشه پول خوبی هم میدم💸.
شاهرخ کمی فکر کرد و گفت: به این پول ها احتیاج ندارم برو گمشو😠!
پیرمرد قمارباز که توقع این حرف رو نداشت😕 با تعجب گفت: من حاضرم نصف پولی که درمیاد به تو بدم روی حرفم فکر کن!
اما شاهرخ داد زد و گفت: برو بیرون دیگه هم این طرفا نبینمت😡!
برای من جالب بود که شاهرخ با پول قماربازی مشکل داشت اما با پول مشروب فروشی نه!!
📍ادامه دارد...
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝