eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
576 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
83 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم🌷 یک گروه جهادی و مردمی است که توسط خانم های تحصیلکرده و دغدغه مند اداره می شود ، مستند بودن محتوا ها و جلوگیری از تحریف اصل اساسی در این گروه است ارتباط‌ با‌ مدیر کانال👇🏻 @komeyl5484 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله از همون بچگی ورزش کردن رو دوست داشت، بـاشگاه‌‌ رفتن برای اون اجبار نبود، شوق داشت برای روزهایی که توی مدرسه زنگ‌ورزش داشتن. رشته‌های مختلف ورزشی رو امتحان می‌کرد تا رشته ای که بهش علاقه داره و توی اون حوزه مفیدتر عمل می‌کنه رو پیدا کنه؛ بزرگ‌تر که شد دیگه ورزش‌ کردن برای راضیه فقط یک معنا نداشت؛ بیشتر توی رشته‌های رزمی فعال بود و توی مسابقات زیادی هم رتبه به دست می آورد.. شهیده راضیه کشاورز💔 ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
~•🪴 🌱شهید مصطفی‌ چمران: خون خود را بر زمین می‌ریزم تا شاید کسی به هوش بیاید، تا مگر وجدانی بیدار شود ولی افسوس که منافع مادی و حُبِ حیات همه را به زنجیر کشیده است! :) ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان. خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا. توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود. مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید. 📚منبع کتاب :عمار حلب،۲۰۱ ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
شھیدبه‌قلبت‌نگاه‌میکند! اگرجایی‌برایش‌گذاشته‌باشی می‌آید،می‌ماند،لانه‌میکند؛ تاشهیدت‌کند:)!🌱 ♥️ :) ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
همسرش میگوید: روزهای اول از دستش عصبانی بودم که شهید شده از بس که دوستش داشتم. اما حالا که اخبار سوریه و جهان اسلام را می بینم به منصور افتخار می کنم به بانوان عزیز جامعه عرض می کنم که منصور من در سوریه زخمی شد و داعشیان کافر پیکر مطهرش را زنده زنده سوزاندند. منصور من رفت، به خاطر خط روشن ولایت فقیه و حفظ اسلام؛ از بانوان عزیز سرزمین اسلام خواهش می کنم به خاطر ادامه راه شهدا حجابشان را حفظ کنند. ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
چند روزی از فصل زمستان می گذشت ومن روزهای آخر بارداری ام بود. یک شب در عالم خواب فرزندم به دنیا آمد. نوازش اش می کردم که آقایی نورانی بر بالین کودک نشست و با انگشت اشاره روی پیشانی اش چیزی نوشت. پرسیدم آقا که هستید و پیشانی فرزندم چه نوشتید؟ سوال اولم را پاسخ نداد و گفت نوشتم "حسین". یقین دانستم که فرزندم پسر است. چند روز گذشت.با شروع محرم فرزندم متولد شد. به یاد خوابم افتادم و نامش را حسین گذاشتم و علاقه عجیبی به امام حسین علیه السلام در وجودم زنده و جاری شد. همیشه تلاش می کردم فرزندم را به شایستگی اسمی که برایش انتخاب کرده ام‌، تربیت کنم. چند سال گذشت و حسین بزرگتر شد یک سال ایام محرم لبه ایوان نشستم، حسین را روی زانوانم نشاندم و خوابم را برایش تعریف کردم. از منزلت و بزرگواری امام معصوم برایش گفتم. گاه با بچه های محل بحث شان می شد یا از او می خواستند دروغ بگوید، سینه اش را سپر می کرد و می گفت: می دونید اسم من چیه؟ من حسینم هم اسم پسر خانم فاطمه سلام الله از من نخواهید که دروغ بگویم🌹 راوی: ننه حلیمه مادر بزرگوار شهید منبع: کتاب زخم توت نویسنده: هاجر پورواجد ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
اشلو معروف‌ترین لقب مرتضی بود🌷 و دلیل گذاشتن این لقب برای او این است👈 که با لباس عراقی‌ها پیش خودشان می‌رفت و با آنان هم غذا می‌شد😲. او به سنگرهای عراقی‌ها می‌رفت و با آنها صحبت می‌کرد، بعدها عراقی‌ها پی می‌بردند که او ایرانی است و برای جاسوسی به سنگر آنها آمده‌است و برای سر مرتضی جایزه می‌گذاشتند🙄. پس از پیروزی در عملیات والفجر ۲💪 اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت‌ امام به تهران رفتند و برادر رضایی فرمانده سپاه موضوع عملیات را با حضرت امام در میان می‌گذارد و امام این شهید را در بغل می‌گیرد و بر پیشانی‌اش بوسه می‌زند...🥺 شهید صیاد شیرازی می‌گوید: در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می‌رسیم، فقط یک بار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی‌اش را بوسید😢 و آن کسی نبود جز سردار شهیدمرتضی جاویدی🥲 📕 نوید شاهد ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
✅سوار تاکسی شدم آمدم! ✍ از جبهه که برگشتیم، یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچه‌های هیئت صحبت کند. آن شب جمعیتی منتظر بود؛ هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد! به نخست‌وزیری تلفن زدم و پرس‌وجو کردم؛ گفتند: «آقای رجایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.» در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش می‌گشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت: «آقا سید! یک نفر بغل‌دست من نشسته که با آقای رجایی مو نمی‌زنه!» دنبالش رفتم و دیدم، بله؛ خود آقای رجایی است. وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمی‌آمد! رفتم جلو و گفتم: «آقا، سلام. شما اینجایی؟! دو ساعته حيرون شما هستم؛ تیم حفاظت را چی کار کردید؟!» گفت: «تیم حفاظت نمی‌خوام! سوار تاکسی شدم آمدم!» 📚 برگرفته از کتاب: کوچه نقاش‌ها ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
خواستم به مجروحی که تشنگی را در چهره‌اش مشاهده کردم آب بدهم🚰، اما دکتر مخالفت کرد😒. گاز را داخل یک رسیور آب فرو بردم و چلاندم و با گاز خیس لب و زبانش را مرتب مرطوب می‌کردم. علی رغم دستور دکتر، گاز را این دفعه کمی آب دارتر روی لب‌هایش گذاشتم😊. طوری که حتی چند قطره آب در دهانش چکید💧. آب را بیرون زد و گفت روزه‌ام را با این آبها باطل نمی‌کنم📿🤲. من سر سفره ی مولایم افطار می‌کنم🥺. دست روی جراحاتش گذاشتم و گفتم: تو را به مولایت قسم، مرا هم سر سفره ی مولای مظلوم مان یاد کن🙏! او سرش را به علامت مثبت تکان داد و لب‌هایش تکان خورد. برایش آب آوردم، نخورد. حتی حاضر نشد لب‌هایش خیس شود😢. گاز خیس و یک تکه یخ روی لب و قلب او گذاشتم تا شاید کمی از تشنگی‌اش برطرف شود😥 و از دیدن آنها رفع تشنگی کند و مرهمی باشد بر گلوی خشک و تشنه‌اش❤️. نگاهم به چهره‌اش بود که با نگاه خاصی گفت: السلام علیک یااباعبدالله✋🥲! و بعد از چند لحظه یا حسین (ع) گویان سفر کرد و مثل مولایش تشنه لب به شهادت رسید😤. لبانش را کمی باز کردم و چند قطره آب سرد را در دهانش چکاندم🙂. آب از بین دندان‌هایش که روی هم قفل شده بود و از لابه لای لب‌هایش بیرون آمد😔. او روزه‌اش را باگلوله و ترکش و خون افطار کرد😥. در سال‌های جنگ کمتر شهیدی را دیدم که آخرین لحظاتش را بدون نام ائمه (ع) گذرانده باشد🥲. ✍ ، از شیرزنان کردِ حاضر در دفاع مقدس در خصوص نحوه شهیدی که مثل اربابش با تشنگی شهید شد :) ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
وحید‌یک خصوصیت داشت ڪہ هیچ وقت مستقیم وارد بحث مذهبی نمیشد؛ اما به گونه‌ای سخن را آغاز میکرد که در نهایت منجر به این میشد که مخاطب، خودش از او سؤال کند و بخواهد که دربارهٔ مذهب برایش حرف بزند. برای وحید، دانشگاه، بازار، مهمانی، قطار و تاکسی فرقی نمیکرد؛ او هدفی داشت به گسترۀ تمامی عرصه های زندگی. گاهی برخی دوستانش از این گفت‌ و گو ها کلافه میشدند؛ برای نمونه، یکبار یکی از دوستان به او گفت: وحید! اینکه شما در تاکسی حرف میزنی، ما که دوباره این آدم را نمیبینیم تا بحث ادامه پیدا کنه، خب چرا شروع میکنی!؟ وحید گفت: من یه چیزی میگم، اگه خدا در اون هدایت را قرار بده، خودش بیدار میشه و میره دنبالش. 📚برگرفته از کتاب فهم زمانه، شهید عبدالحمید دیالمه ‌‌‌‌‌‌‌─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا کار کنید، بگویید : خداوندا نه برای بهشت و نه برای شهادت ؛ اگر تو ما را در جهنمت بیندازی فقط از ما راضی باشی ، برای ما کافیست :) - شهید علی‌ چیت‌ سازیان - :) ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
~•🪴 🌱شهید مصطفی‌ چمران: خون خود را بر زمین می‌ریزم تا شاید کسی به هوش بیاید، تا مگر وجدانی بیدار شود ولی افسوس که منافع مادی و حُبِ حیات همه را به زنجیر کشیده است! :) ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝