خواستم به مجروحی که تشنگی را در چهرهاش مشاهده کردم آب بدهم🚰، اما دکتر مخالفت کرد😒. گاز را داخل یک رسیور آب فرو بردم و چلاندم و با گاز خیس لب و زبانش را مرتب مرطوب میکردم. علی رغم دستور دکتر، گاز را این دفعه کمی آب دارتر روی لبهایش گذاشتم😊. طوری که حتی چند قطره آب در دهانش چکید💧. آب را بیرون زد و گفت روزهام را با این آبها باطل نمیکنم📿🤲. من سر سفره ی مولایم افطار میکنم🥺.
دست روی جراحاتش گذاشتم و گفتم: تو را به مولایت قسم، مرا هم سر سفره ی مولای مظلوم مان یاد کن🙏! او سرش را به علامت مثبت تکان داد و لبهایش تکان خورد. برایش آب آوردم، نخورد. حتی حاضر نشد لبهایش خیس شود😢.
گاز خیس و یک تکه یخ روی لب و قلب او گذاشتم تا شاید کمی از تشنگیاش برطرف شود😥 و از دیدن آنها رفع تشنگی کند و مرهمی باشد بر گلوی خشک و تشنهاش❤️. نگاهم به چهرهاش بود که با نگاه خاصی گفت: السلام علیک یااباعبدالله✋🥲! و بعد از چند لحظه یا حسین (ع) گویان سفر کرد و مثل مولایش تشنه لب به شهادت رسید😤.
لبانش را کمی باز کردم و چند قطره آب سرد را در دهانش چکاندم🙂. آب از بین دندانهایش که روی هم قفل شده بود و از لابه لای لبهایش بیرون آمد😔. او روزهاش را باگلوله و ترکش و خون افطار کرد😥. در سالهای جنگ کمتر شهیدی را دیدم که آخرین لحظاتش را بدون نام ائمه (ع) گذرانده باشد🥲.
✍ #برشی_از_خاطرات_بانو_عزت_قیصری، از شیرزنان کردِ حاضر در دفاع مقدس در خصوص نحوه شهیدی که مثل اربابش با تشنگی شهید شد :)
#اوقات
#خط_مقدم
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝