eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
594 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
70 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم ‍ ‍ شهید‌آوینی؛ ای‌شهید‌!ای‌آنکه‌بر‌کرانه‌ی‌ازلی‌و‌ابدی‌وجود‌برنشسته‌ ای‌،دستی‌برار،و‌ما‌قبرستان‌نشینان‌‌عادات‌سخیف‌را‌نیز؛از‌این‌منجلاب‌بیرون‌کش!🌷 ارتباط‌ با‌ ادمین‌کانال👇🏻 @geniuspro7 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 او که بود ❓ 🔺 که شهادت او، از کشمیر تا نیجریه قیامت بر پا کرد، فقط یک شخص نیست، شخصیتی دارای «جامعیت» و «مانعیت» است. مردی با جاذبه‌ها و دافعه‌های نیرومند که جهانی را شیفته خود کرد و در مقابل، شریرترین اشرار عالم با او دشمنی کردند. پیکر پاک او، انبوه چند ده میلیونی جمعیت را در شهرهای مختلف کشور به خیابان آورد و اقیانوس شدن یک ملت را معنا کرد. ناهمراهان در این میان، وقتی جوشش محبت ملت را دیدند، خود را همسو نشان دادند. اما به فاصله چند روز، روش همیشگی تحریف و حرکت در مسیر انحرافی را در پیش گرفتند. سلیمانی که محبوب‌ترین شخصیت ایرانی در همه نظرسنجی‌ها بود، چگونه فکر می‌کرد؟ نقش او در مقابل نقشه دشمن چه بود؟ از کجا به او و همراهانش شلیک کردند؟ و پس از این، نسبت ما با سلیمانی چیست؟ 🇮🇷 @frontlineIR
💢 او که بود ❓ خرداد ماه 1393 خبر آمد که داعش به 40 کیلومتری مرز ایران رسیده است. این تاریخ، دقیقا حد فاصل توافق موقت ژنو در پاییز 92 و توافق برجام در تیر 94 است. دولت اوباما غیر از سلاح تحریم و برانگیختن طیف بزک‌کننده شیطان بزرگ در داخل ایران، داعش را ساخته و به جان منطقه انداخته بود. فشارها به اوج رسید. یک سر افعی، به مرز ایران رسیده و سر دیگر آن، پایتخت عراق و سوریه را هدف گرفته بود. در اوج این فشار منتهی به برجام، نام و همرزمان بدون مرزش درخشیدن گرفت. آن تاریخ ساز، ورق را برگرداند، تولید قدرت کرد و ترمز طلبکاری آمریکا در مذاکرات را کشید؛ هر چند که برجام، همین روند «تولید قدرت و قوی شدن ایران» و از جمله حاج قاسم و را هدف گرفته بود. ✅ @frontlineIR
🔺 ؟ 💠 ⚫️ .. ورود اسرای اهل بیت به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد 🥀 هنگامى که دختران امیرالمومنین (علیه السلام) را وارد کوفه کردند مردم جمع شدند و آنان را تماشا کردند. فریاد زد: اى مردم ، آیا شرم نمى کنید و از خدا و رسول او حیا ندارید که به دختران و زنان پیغمبر نگاه مى کنید. یکى از زنان اهل کوفه سر خود را از غرفه اى بیرون کرد و آنان را در آن حال مشاهده کرد و گفت : شما از کدام اسیران هستید؟؟ گفتند: ما اسیران آل محمد (صلى الله علیه و آله) هستیم . در این هنگام مردم براى آنها خرما و نان مى آوردند. ام کلثوم فریاد زد:
 اى مردم کوفه،صدقه بر ما حرام است
😭 و آن نان ها را از بچه ها گرفت و به زمین انداخت .... مردم در حالى که خاندان رسالت را به سوى عبیدالله زیاد مى بردند ایستاده بودند و اسیران را تماشا مى کردند از گوشه اى صداى گریه و زارى شنیده مى شد و از جایى بانگ شیون و ناله بر مى خواست و سخنانى به گوش ‍ مى رسید که نوحه گرى مى کرد و عزادارى مى نمود. زنان کوفه نوحه گر و گریبان چاک دیده میشدند. گریه کنندگان براى بانوان گریه مى کردند.... 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR 🇮🇷
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیزان من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته ام من شما را از پدر... 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
1_13672412198.m4a
5.16M
کتاب دختر شینا به صورت صوتی ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه را مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانوادة داماد می دهد. اگر خانوادة داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانوادة عروس پس می فرستند. آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانوادة داماد آن را قبول نکنند. فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانة پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید.» اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. عصر آن روز، یک نفر کاغذ امضاشده را به همراه یک قواره پارچة پیراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانة بخت فرستاد. چند روز بعد، مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانة ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشة حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همة دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟! خانوادة خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانة بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت می‌آید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.» ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝