#حبل_الله 📿
#جمعه_های_انتظار
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️
تاگفتم السلام علیڪم دلمـ💔شکست
نام #مهدی بنـدِ دلم را، زِهم گُسَسْت
ای اسم #اعظمت بہ زبانم عَلَی الدَّوام
ماجاءَ غَیرُ اِسمُڪَ فی مُنتَهی الکلام✋
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
🦋 #رفیق_آسمانی 🦋
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌹
#فقط_برای_خدا
#حجاب
میخواستند عکس یادگاری بگیرند، حاج قاسم از ماشین پیاده شد، یک خانم با #حجاب_نامناسب خواست عکس بگیرد با او هم عکس گرفت🌹.
گفت: باور نمیکردم با من هم عکس بگیرید از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم...🍃
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..🇮🇷@frontlineIR🇮🇷...»
🌱#نسیم_حدیث
🌸 مولی امیرالمومنین علیه السلام:
دنیا
فریب می دهد،
زیان می رساند،
و سریع می گذرد.
📚 نهج البلاغه، حکمت۴۱۵
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
#روز_شمار 📆
💢رویدادهای مهم در ۴ مرداد
• ولادت شهید احمد احمدزاده ساری (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۴۵ ه.ش)
• ولادت شهید رضا دادبین (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۴۶ ه.ش)
• شهادت شهید حسن آذربرزین (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۰ ه.ش)
• شهادت شهید سبزعلی محمدی (استان زنجان، شهرستان زنجان) (۱۳۶۳ ه.ش)
• شهادت شهید سیدمحسن حسینی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۳ ه.ش)
• شهادت شهید منوچهر محمدی مقانکی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش)
• شهادت شهید حسن مرتضوی (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۶ ه.ش)
• شهادت شهید حسین علی توله سرباقری (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۶ ه.ش)
• دیدار مسوولان ایرانی با دبیرکل سازمان ملل پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ (۱۳۶۷ ه.ش)
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
#پدر_امت
#ضربه_متقابل
امام خامنه ای :
💢فرهنگ شهادت یعنی فرهنگ تلاش کردن با سرمایهگذاری از خود برای اهداف بلندمدّت مشترک بین همهی مردم؛ که البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است. این فرهنگ در جامعهای اگر جا افتاد، درست نقطهی مقابل فرهنگ فردگرایی غربی امروز است.💢
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
⚠️ قاسم سلیمانی ها میروند ، قاسم سلیمانی های دیگری میآیند...
❌ اصل نظام #اسلامیست نه اشخاص و جناحها...❌
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
💢درسها و عبرتهای «#دفاع_مقدس »
5⃣ #خودباوری و #خودکفایی:
وقتی که جنگ تحمیلی آغاز شد، کشور ما از لحاظ تجهیزات لجستیکی و نظامی نسبت به دشمن بعثی وضعیت مناسبی نداشت و نکته مهمتر اینکه سایر کشورها نیز بهدلیل حمایت از استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا به صدام، از کمک و حتی فروختن تجهیزات به کشورمان خوداری میکردند. وضعیت بهگونهای بود که رزمندگان حتی در تأمین سیم خاردار نیز ناتوان بودند؛ بنابراین رزمندگان وقتی با این شرایط روبهرو بودند، به فکر تلاش برای تولید تجهیزات افتادند و در واقع تهدید جنگ را به فرصتی برای ارتقاء دانش فنی خود تبدیل کردند، لذا توجه به توان داخل موضوعی است که در دوران دفاع مقدس نیز به آن پرداخته شد.
اتفاقاً در شرایط فعلی نیز که آمریکا تحریمهای مختلفی را به کشور تحمیل کرده است، استفاده از همین تجربه میتواند تحریمها را به فرصت تبدیل کند. البته تا حدودی نیز شرایط اینگونه پیش رفت و با ظهور شرکتهای دانش بنیان و توجه به توان داخل در زمینههای مختلف، دستاوردهای متفاوتی نصیب کشورمان شده است و قطعاً اگر به این تجربه که از دوران دفاع مقدس به یادگار مانده است، بهتر از گذشته توجه شود، در زمینه رونق تولید نیز موفق خواهیم بود.
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
🦋 #رفیق_آسمانی 🦋
#خاکریز_خاطرات
#شهیدمحمدحسین_میردوستی 🌹
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
#غدیر_از_دیدگاه_قرآن ✨
✅ #سوره_یس
🌼گر خدایی نیست جز رب جَلی
لا امیرالمومنین اِلّا علی (ع) ...
منبع: تفسیر برهان جلد ۲، تفسیر آیه ۱۲ سوره یس
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
🗯روایت کمتر شنيده شده از #شهید_صیاد_شیرازی؛
فرمانده عملیات #مرصاد از روز عملیات
▫منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلامآباد تا کرمانشاه با هر وسیلهای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.
▫ساعت ۵ صبح رفتیم. همهی خلبانها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحلهای هست. دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همینجور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همینطور از روی جاده میرفتیم، نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنهی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنهی مرصاد».
▫یکدفعه نگاه کردم، مقابل آنور خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همینجور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار میآورند تا از این خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید و گرنه ما را میزنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند.
▫خلبانهای دو تا کبریها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یکدفعه دادو بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند. چیچی بزنیم اینها رو؟!
▫خوب اینها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هر چه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشستهایم و ما هم پیاده شدیم و من هم بهخاطر اینکه درجههایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر.
▫ عصبانی بودم، ناراحت که چهجوری به اینها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم؛ من اگر بزنم، اینها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب.
▫حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم بزنیم آنها را، منافقین سر لولهی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها بچهی کرمانشاه بودند، با لهجهی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را میرسیم. سوار هلیکوپتر شدند و رفتند.
▫اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان میرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، باز میآمدند.
▫بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. بعضی از آنها فراری میشدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار میکشیدیم، نمیآمدند. میرفتیم دنبال آنها، میدیدیم مردهاند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی میکردند. از بیسیمها شنیده میشد: زری، زری! من بهگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود.
▫به هر حال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیهی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیهی شریفه میفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب میکنم و دلهای مؤمن را شفا میدهم و به شما پیروزی میدهم.» و نقطهی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»
📚رمز عبور، ۱، صفحهی ۱۱۳
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
«..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»