امـشـب🙏
✨دعا میکنم شاه کلید تمام قفلها را
از خداوند هدیه بگیرید.🌸🙏
شبتون خوش
@gahe_ashegi
هدایت شده از گاه عاشقے
#شنبه_های_نبوی
🌱سلام حضرت ِاز درک ما، فراترها
سلام سایه بالاسر ابوذرها...
🌱به جز تو نیست کسی در جهان علیپرور
به جز تو نیست کسی سید پیمبرها...
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
@gahe_ashegi
♦️پسر امام جمعه خاش حین بازی با اسلحه کشته شد
🔹در حالی که برخی رسانههای معاند سعی کردند فوت حماد فرزند مولوی قلندرزهی امام جمعه خاش را قتل القا کنند، کانال اطلاعرسانی مولوی امام جمعه با انتشار متنی این ادعا را تکذیب و اعلام کرد پسرش بر اثر بازی با اسلحه جنگی فوت کرده است.
🔹در متن این پیام آمده: با توجه به نشر شایعاتی دروغین در فضای مجازی در مورد قتل فرزند شیخ القرآن به وسیله افرادی مجهول، به اطلاع هموطنان عزیز رسانیده میشود حماد در حین بازی با اسلحه جنگی دچار حادثه شده و اشتباهی و سهواً در منطقه سرتلاب با شلیک گلوله جنگی به دست خویش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و فوت مینماید.
@gahe_ashegi
هدایت شده از گاه عاشقے
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با ولایت می مانم
با ولایت میمیرم
#ولایت
@gahe_ashegi
🔴ثبت قرارداد اجارهخانه رایگان شد
🔹در مرحله اول راهاندازی سامانۀ املاک و مستغلات صاحبخانهها و مستأجران میتوانند قرارداد اجارۀ خود را بدون مراجعه به بنگاهها بهطور آنلاین ثبت کنند و بدون پرداخت پول کد رهگیری بگیرند.
🔹البته فعلا قراردادهای یکبهیک قابل ثبت است؛ یعنی اجارۀ ششدانگِ ملک به یک نفر.
برای ثبت رایگان قرارداد اجارهخانه باید به amlak.mrud.ir مراجعه کنید.
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت هفتاد و سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
... دوباره برخاستم ، باز هم دیوار را به رفاقت گرفته و بر آن تکیه کردم!! به سمت یکی از سلولهایی که فریادهای بیشتر و بلندتری از آن شنیده میشد رفتم !! سعی کردم روزنه ی روی در را باز کنم اما نتوانستم ، دستانم یاری نمیکردند و قدرتی در آنها نمانده بود ، سمت سالمتر زانوی راستم را چند بار به در زدم اسرای درون سلول برای لحظه ای ساکت شدند دلیل فریادها را پرسیدم صدای خش دار و ضعیفم برایشان نامفهوم بود شاید هم چون نمیدانستند چه کسی پشت در است جواب نمیدادند !! چند بار دیگر پرسیدم بالاخره یکی پاسخ داد که گرما و تشنگی آنها را هلاک کرده و دو اسیر مجروح هم شهید شده اند !! حتی توان گریستن به حال خود و مظلومیت آنها را هم نداشتم!! تصمیم گرفتم به سمت درب ورودی ساختمان رفته و توجه عراقیها را جلب کنم شاید فکری یا کمکی بکنند !! پای کشان و لنگان لنگان دست بر دیوار به سمت راهروی اصلی روانه شدم و بالاخره خودم را به درب رساندم ! پرتوهای نوری که از درزهای کناری و میانی در به داخل میتابید نشان از روشنایی روز داشت ولی هیچ صدایی از بیرون بگوش نمیرسید سعی کردم به در ضربه بزنم!! چند بار با دست این کار را کردم اما ضربه دستان مجروح و ضعیفم صدای بلندی تولید نمیکرد باز هم با زانویم چند ضربه به در زدم صدا خوب بود ولی توجهی را جلب نکرد و واکنشی را به دنبال نداشت !! گویی ما را در آن کوره ی مرگ رها کرده و رفته بودند!! نومید و دلشکسته برگشتم ، احساس سرگیجه و دَوَران میکردم !! زمین را زیر پای خود حس نمیکردم!! یکباره فرو ریختم!! آوار شدم و از هوش رفتم !!.... زمانی بهوش آمدم که درب ساختمان باز شده و عراقیها درون ساختمان آمده بودند ، درب سلولها را یکی یکی باز کرده و اسرا را به ضرب چوب و کابل به حیاط ساختمان هدایت میکردند ، نه عراقیها و نه اسرا هیچکدام توجهی به من نداشتند !! گویی مرا نمیدیدند!! اسرا چند بار در حال فرار از زیر ضربات چوب و کابل عراقیها مرا لگد کردند و از رویم رد شدند...
ادامه دارد....