eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
384 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی نیستی بهانه می‌گیرد دلم تلخ می‌شود. سر راه یک چیز شیرین هم بخر ص۲۴
آقا جانم! می‌دانم که می‌دانید! پس زیاده عرضی نیست. @gahnevis
طلوع خورشید در مسیر پابوسی حضرت شمس الشموس(علیه‌آلاف‌تحیة‌والثنا) @gahnevis
سلام بر علی، پسر موسی @gahnevis
خدا رحمت کند رفتگان‌تان را؛ پدرهمسرم که خدای تعالی بیامرزدش، هر بار که سفر می‌رفتیم توصیه می‌کرد از خوراک و میوۀ منحصر به مقصد سفرتان بخورید. دیروز رفتم میوه بخرم جناب ایشان که در عکس است، چشمکی زد که یعنی مرا بِخَر! من هم که ضعیف‌النفس؛ دستم لرزید و کارت بانکی بر روی دستگاه کارت‌خوان میوه‌فروش سُر خورد. شیرین بود. به نظر از تیر و طایفه طالبی است اما طعمش متفاوت بود. فروشنده‌اش به نام تیل مشهدی معرفی کرد. ما که خوردیم و لذت بُردیم؛ خدایا وی را بر کام دیگر خواهَنْدِگانش نیز برسان. الهی آمین @gahnevis
از سه هفته قبل، هر روز در این برنامک (اپلیکشین) ثبت‌نام می‌کردم به امید اینکه غذای حضرت روزی‌مان شود. نشد تا بشود؛ الخیر فی ماوقع. وقتی در خیل زُوار حضرت بعضی را می‌دیدم که با چه شرایط و وضعیتی آمده‌اند، درد روزی نشدن غذای حضرتی را اینچنین التیام می‌دادم که «فلانی! تو غذای حضرتی نخوری و به امثال اینها برسه اُولی است.» اما این حرف وَر فرهیخته‌ام بود. وَر دیگرم می‌گفت: «یعنی از کَرَم آقا چیزی کم می‌ره هم به اینا برسونه هم به من!» دعوایی بود در درونم. تا بالاخره گرمای استکان چای شیرین چایخانه حضرت، دیشب و خنکای شربت امروز کمی این عطش را التیام داد. آقا جانم! همین که ما را راه دادید، از سرمان زیاد است. کور شود چشمی که نبیند. @gahnevis
شبیه این چترها را اول بار، ۹ سال پیش در نجف اشرف دیدم. تنها یک بار توفیق پیدا کردم زیر سایه‌اش بنشینم و دل سبک کنم. حالا در صحن عتیق حضرت علی بن موسی الرضا نشسته‌ام، زیر چتری شبیه همان چتر. از این زاویه فقط یک دعا از دلم برمی‌آید و روی زبانم می‌نشیند. آن هم اینکه: آقا جان! به جوادتان قسم، همۀ خانواده و عزیزان و هم‌مسیران‌ام و نیز تمام محبان‌تان را زیر سایۀ پرلطف و مِهرتان نگه دارید. @gahnevis
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مواجهه با رویداد کربلا بیش از کلمه و حرف، سکوت به کار می‌آید زیرا هیچ حرف و واژه‌ای ظرفیت‌ بر دوش کشیدن حاقّ معنای آنچه واقع شد را ندارد. @gahnevis
، داستان تنهایی‌هاست؛ تنهایی از خود؛ تنهایی از خدا؛ تنهایی از معنا. @gahnevis
تمام‌اش همین است: اَللهُمَّ ارزُقنا شَفاعَةَ الحُسَین یَومَ الوُرود @gahnevis
بچه دبستانی که بودم، محرم‌ها با داربست و برزنت، در محلمان هیئت برپا می‌شد. وای که چه شور و شوقی راه می‌افتاد. هر کدام از بچه‌‌ها، خودشان را در یک قسمت هیئت جا می‌کردند؛ یکی می‌رفت دم سماور چای و طشت آب شستشوی استکانها؛ یکی به زور می‌رفت آشپزخانه کنار دیگ و آتش؛ یکی دیگر کنار صندلی سخنران و مداح جا دست‌وپا می‌کرد برای جابجا کردن پایه میکروفن از سخنران به مداح. خلاصه کسر شأن بود در مجلس اباعبدالله تماشاچی و بیکاربودن. آن داستان «جا کردن»، امروز بعد از سی‌وچند سال دوباره تکرار شد. خودم را جاکردم در مجموعه‌ای تا بتوانم با سر افراشته بگویم: آقا جان! دادزن کتابی بودم که در آن ذکر شماست. فایل کامل این مجموعه معرفی در ادامه موجود است. @gahnevis