فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇸🇦 عربستان،
داستان رفت و برگشت!
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏡 خانه های قدیمی واقعاً ساخته شده بودند تا گوشه دنجی فارغ از قیل و قال بیرون باشند.
🏡 خانه های قدیمی با آن معماری زیبا و آن اهالی یکدل و پرمهر، جوری بودند که آدم ها را از هر جایی به خود جذب می کردند.
💚 #خاطره
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔹🔹💠🔹🔹
🔹 حقوق زن
یا اضافه حقوق مرد؟
#آرمانشهر 🌃
/ اجتماعی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️ توی ایران، داعش و داعشی داشتیم وقتی این چیزا اصلا رسم نبود!
زجر
جنایت
شکنجه
#آینه_ی_عبرت
تاریخ، بدون دستکاری 🎥
………………………………………
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃🌸🍃🌲
😍 نی نی های سفره ماهی
🌿 #آفرینش
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🍁🌿
به رسم #صبر، باید مَرد، آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد
پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار
که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشمهایش تیرباران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمانابرو سپاهش را نگه دارد
«سجاد سامانی»
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
شور عاشقانه . فریدون آسرایی (1).mp3
10.7M
🌿
🎶 «شور عاشقانه»
🎙 فریدون آسرایی
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
نفوذ. صابر دیانت.mp3
51.29M
📌 #نفوذ (۲)
🎙 «صابر دیانت»
🕰 اسفند ماه ۱۴۰۱
🕌 هیئت حضرت علی اصغر (ع) _ شهر کارزین
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۱۰۳: با تبسمی جان دار، قدمی به طرفم برداشت و مقاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم»
⏪ بخش ۱۰۴:
پروین مدام غر می زد که چرا چیزی نمی خورم. خبر نداشت از حال دلم! افکار مختلف به ذهنم هجوم میآورد و تا میتوانست ته مانده ی قدرتم را می کشید. کاش می شد که بخواهم نرود و او بماند. در هجوم منفی بافی هایم دست و پا می زدم که تقه ای به در اتاق خورد و باز شد. مخلوطی از عطر چای تازه دم و رایحه ی همیشه آشنا در مشامم پیچید. سر بلند کردم. حسام سینی به دست، میان چهارچوب در ایستاده بود و لبخند میزد. چه طور متوجه آمدنش نشدم؟
ــــ به قول یان، سلام بر تو ای دختر ایرانی! بابا احسنت! شنیدم حسابی معرکه گرفتی. جیغ این حاج خانم پروین ما رو هم در آوردی.
دلم می خواست تمام ثانیه های مانده را فقط او حرف بزند و من تماشایش کنم. کنارم روی تخت نشست و سینی را روی پاهایش گذاشت. باز هم چای، شِکر، نان، پنیر و گردو! قاشق چای خوری را در استکان چرخاند.
ـــ جواب سلام واجبه، بانوی اخمو!
کدام اخم؟ مگر حسام و اخم در یک خانه جا می شدند؟ لبخند زدم و عاشقانه نگاهش کردم. لقمه ای پنیر و گردو را مثل همیشه پیچید و مقابلم گرفت.
ـــ جواب سلام من رو که ندادی! یک کلمه حرفم که باهامون نزدی. اخمم که واسمون کردی؛ حداقل این لقمه رو بگیر بخور که هم ضعف نکنی. هم مطمئن شم، باهام قهر نیستی.
مانند دخترکی بی پناه در جایم نشستم و التماس کردم.
ـــ امیرمهدی!... نرو!
با مهربانی، لقمه را به دهانم نزدیک کرد.
ــــ شما اول این لقمه رو از دست آقاتون میل بفرمایین تا مذاکرات رو شروع کنیم.
دهانم را باز کردم و لقمه را به دندان گرفتم، او حتی به جای پدر هم، مهربانی میکرد.
ــــ آ باریکلا خانم خودم! خب کجا بودیم؟ آهان نرَم. خوب اون وقت نمی پرسن چرا نمی خوای بیای؟ اصلاً این به کنار، بعد از این همه سال امام حسین ما رو طلبیده، اونم به عنوان سرباز حرم، دلت می آد نرم؟
عجول جواب دادم:
ــــ خب بگو... بگو خانمم مریضه! عمرش به دنیا نیست. حرف امروز و فرداست. بگو باید کنارش باشم.
اخم هایش گره خورد و به چشمانم خیره شد. صدایش عصبی و لحن جدی بود.
ــــ سارا خانم! یک بار دیگه این جملات... استغفرالله... در مورد مُردن رو از دهنت بشنوم، نمی دونم واکنشم چیه. پس به نفعته دیگه به مرگ فکر نکنی و مراقب حرفات باشی.
چرا باورش نمی شد که روزهای عمرم، شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نباشد. بغض گلویم را فشرد. چشمانم غرق در اشک شد و درد به درونم چنگ زد... کاش نمی رفت! چون جنین در خود پیچیدم و پشت به حسام، روی تخت دراز کشیدم. ادامه داد:
ـــ ببخشید. معذرت می خوام! نباید اون جوری حرف می زدم. اما به خدا دیوونه می شم وقتی از مُردن می گی.
خم شد. دستم را بلند کرد و مهربان تر از همیشه یک یک انگشتانم را بوسید، صدایش بغض آلود شد.
_ مرگ و زندگی دست خداست. من می رم، تو هم منتظر می مونی، تا برگردم. به جون خودت، دلم واسه رفتن پر می کشه. اما اگه راضی نباشی...
پیشانیاش را روی پهلویم گذاشت و سکوت کرد. روحش در هوای کربلا پر می کشید و تشخیص این عشق، آسان بود. باید با دلش راه می آمدم. بغضم را قورت دادم و با انگشتان دستم، موهایش را آرام چنگ زدم.
ــــ چای و نونم رو بده بخورم! دارم از گرسنگی هلاک می شم.
سرش را بلند کرد. با خوشحالی «چشم» کش داری گفت و استکان را از سینی برداشت.
ـــ یه چای شیرین شوهرپسند بهت بدم، که هیچ جا نظیرش رو نخورده باشی.
کنارش نشستم. لقمه ای به دهانم گذاشت.
ــــ با همین چای هات، قاپم رو دزدیدی! یادت باشه.
خندید. استکان را به دستم داد و باز هم مشغول لقمه گرفتن شد.
ـــ ما رو دست کم گرفتی ها بانو! نصف عمرم تو هیئت امام حسین، چای دم کردم. چای های ما، مدل بچه هیئتیه.
ما چیز بد به مشتری نمی دیم.
لحنش حاله ای از احساس به خود گرفت.
ـــ سارا! نمی دونی، اون جایی که من دارم می رم، تو این ایام، چای هاش طعم خدا می ده.
عصر، فاطمه خانم به منزلمان آمد و شام را کنار هم خوردیم. من، حسام، دانیال، مادر، فاطمه خانم و پروین. هر بار که چشمانم به صورت فاطمه خانم میافتاد، غم را در تمام خطوط صورتش می خواندم. هر دو عاشق بودیم. فقط جنس این عشق فرق داشت. تا دیر وقت لحظه ها را کنار یکدیگر گذراندیم و من فقط ذخیره کردم، تک تک خنده ها و نگاه هایش را. باید آذوقه جمع می کردم برای تحمل ندیدنش.
وقتی عازم رفتن به خانه شدند، قلبم به پهنای آسمان فشرده شد. اشک به صورتم پاشید و به اتاق خزیدم. در تاریکی اتاق اشک های بی امانم را پاک کردم، تا مجال خروج از اتاق بدرقه ی ساربان را بدهند. اما تمامی نداشت.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌹 #شهید_مهدی_باکری :
ای عاشقان اباعبدالله ، بایستی شهادت را در آغوش گرفت ، گونهها بایستی از حرارت و شوق ، سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند .
❤️ #شهدا
#عاقبتمون_بخیر
#شبتون_شهدایی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر روز دوشنبه
"صد بار"
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
" زیارت آل یاسین "
#علی_فانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
زیارت عاشورا - حسین حقیقی.mp3
16.55M
🏴 زیارت عاشورای زیبا
🎙 با صدای: حسین حقیقی
⏰ زمان ۱۱ دقیقه
⚫کانال گام دوم انقلاب ✌
⚫https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌺 یا قاضی الحاجات 🌺
🌹 سلام بر همراهان عزیز
🌈 امروز دوشنبه
🔷 ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ 🔷 ۲۷ شعبان ۱۴۴۴
🔷 ۲۰ مارس ۲۰۲۳
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🌱آیا دوباره مثل همان سال های پیش
امسال هم بدون تو تحویل می شود؟
🌱یک سین کم گذاشته ام روی سفره ام
این سفره با سلام به تو تکمیل می شود!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
#امام_زمان ❤️
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
دوشنبه 29 اسفند_mixdown.mp3
10.6M
💠سلام
صبح دوشنبه آخر سالتون بخیر و شادی
آخرین دوشنبه سال ۱۴۰۱
💠 صبحتون روشن همشهریهای عزیز
نوروزی باشید...❤️❤️
💠روزهای پر شور و بهاریتون مبارک
💠روزتون پر از شادی و عشق...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff