ساعت
1:20
#به_وقت_سردار
#به_وقت_عاشفی
#به_وقت_حاج_قاسم
#به_وقت_پرواز
#به_وقت_شهادت
#حاج_قاسم
#جان_فدا
🏷تاثیر خون شهید بیشتر از خود اوست و خون شهید سلیمانی و ابومهدی محور وحدت در جهان اسلام برای مبارزه با ظلم و کفر خواهد بود.
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ساعت
1:20
#به_وقت_سردار
#به_وقت_عاشفی
#به_وقت_حاج_قاسم
#به_وقت_پرواز
#به_وقت_شهادت
#حاج_قاسم
#جان_فدا
🏷در تک تک سلول های تنم،
کسی تو را نجوا می کند؛
ای روان تر از باران!
ای روشن تر از آفتاب!!
چگونه در رگ هایم جاری شده ای؟!
که هیچ گاه
لحظه ها به توان “رسیدنت”
نمی رسند؛
و باز هم من
مجذور دلتنگی می شوم...
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ساعت
1:20
#به_وقت_سردار
#به_وقت_عاشفی
#به_وقت_حاج_قاسم
#به_وقت_پرواز
#به_وقت_شهادت
#حاج_قاسم
#سلیمانی_نیوز
#جان_فدا
🏷حاج قاسم با روحیه اخلاصی که داشت، بزرگ شد و همگان باید این راه را ادامه دهند
▫️سردار قاآنی، فرمانده سپاه قدس در مجمع عمومی نمایندگان طلاب: بخشی از سخنان رهبر انقلاب مبنی بر انتقام خون حاج قاسم همچون اخراج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه انجام شده است؛ اما سبک جمهوری اسلامی ایران متناسب با خود است و انتقامگیری را دنبال خواهد کرد و امروز زندگی بر کسانی که این کار را انجام داده اند، تنگ شده است.
▫️حاج قاسم با روحیه اخلاصی که داشت، بزرگ شد و همگان باید این راه را از ایشان فراگرفته و ادامه دهند. روشنگری مردم در موضوع مقاومت از کارهایی است که روحانیت به خوبی میتواند انجام دهد.
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ساعت
1:20
#به_وقت_سردار
#به_وقت_عاشفی
#به_وقت_حاج_قاسم
#به_وقت_پرواز
#به_وقت_شهادت
#حاج_قاسم
#شب_جمعه
💔 شب جمعه...
روضهخون شروع به خوندن میکنه:
السلام علی المظلوم بِلا ناصر...
من یاد تو میافتم
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزیدهای از قسمتهای ۶ و ۷ مجموعه مستند #حالا
از خیابانهای لندن، تا بینالحرمین ...
✖️از گذراندن سالهای کودکی در انگلیس با تمام امکانات رفاهی
✖️تا رفتن به آمریکا برای تحصیل
✘ و .... یک تصمیم بزرگ،
که با دیدن انعکاس چهرهاش
در شیشهی ویترین یک مغازه در آمستردام هلند، اتفاق میافتد...
کلیک کنید برای مشاهده👈 قسمت اول
کلیک کنید برای مشاهده 👈 قسمت دوم
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
همهمون یه بار بدون این که بدونیم، برای آخرین بار همدیگه رو می بینیم، حرف می زنیم و ساده می گذریم
و بعدش تا ابد حسرت تکرار اون لحظه رو میخوریم!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
🌿🍁🌿
🌻 ای گل آفتابگردان ناز!
عاشق خورشیدی و چشم تو باز
ای ثمرت در سر و سر، سر به زیر
وی سر تو قیمتی و تن فقیر
ای تن و جسمت شده از خود تُهی
طعنه زدی بر تن سرو سَهی 🌲
☀️ عاشق خورشیدی و مهرش به دل
گاه ز خورشید رخ او خجل
دیده به دیدار، بسی دوختی
در طلبش معرفت اندوختی
کال بُدی سربههوا و پَریش
پخته شدی سر به قدم های خویش
خوب نگر! چِهر تو خورشیدگون
نزد تو خورشیدوَشان، سرنگون
از نفس قدسی او زر شدی
وز همه ی سایه خوشان سَر شدی
گشت چو خورشید فلک، روی تو
ظاهر تو، باطن تو، خوی تو
عاشق و معشوق، به سان همند
از همه رو هم دل و جان همند
جاذبه و دافعه ی یار، تو
جرعه ای از جام می یار، تو
روی تو روی گل یار است و بس
روی که نه، آینه دار است و بس
نَحل ز شهدت عسل اندوخته
لاله ز فیضت هنر آموخته
لاله ی بی معرفت دل سیاه
گشت ز شاگردی تو دادخواه
در پی درس تو فداکار شد
سر به بدن داشتنَش عار شد
پس قلمت از دَم او سَرتَر است
علت کار از خود آن برتر است
لاله ز سرمشق تو خورشید یافت
رود از آن رو سوی دریا شتافت
تا که مرادت نظری سوی او
برکُنَد و برکَنَد از کوی او
شب به سحر، سر به زمین داشتی
سجده زدی بذر طلب کاشتی
ماه و ستاره، همه رخسار نیک
عرضه نمودند به پیش تو لیک
دل به تماشای کسی خوش نشد
در طلبش سوخت و خامُش نشد
از چه دلت بر رخ مه، دل نبست؟
ماه به معشوق تو محتاج هست
یار ز صبرت همه خوشنود گشت
وین ادبت جمله تو را سود گشت
صبح که شد آن شب مهجوری ات
نور رخ یار به دلجویی ات
شبنم اشک تو خریدار شد
بی دلی ات وصل به دلدار شد
«نَعبُدِ» تو گشت تو را «نَستَعین»
نکته ی سرشار بجویم همین
سر که شُدَت پخته و پرمغز و بار
می شود آماده ی دیدار یار
سر ز تنت قطع شود از قفا
میشوی الگوی خلوص و وفا
بهر تو فرجام، همین است هین!
عمر تو را کام، همین است هین!
کال بُدی، پخته شدی، سوختی
بر همه گل، بندگی آموختی
«صابر دیانت»
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۲۵: سرم تیر کشید. کاش می توانستم حرفی بزنم. جوابی بی ربط ک
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۲۶:
نمیدانستم کجای دنیا ایستاده ام.
گیجی امانم نمی داد. دوباره جملات را ردیف کرد:
«مگه این که اون آدم اصلاً از اولش هم نمُرده باشه و این یعنی یه دروغ بزرگ بهتون گفته ن. به نظرت چرا باید همچین دروغی بگن؟»
به فرض یک شباهت چرا باید حرف های این ناشناس را باور می کردم؟
چند عکس دیگر ارسال کرد؛ عکس هایی از دانیال و پیرمرد در امامزاده، از من و مرد موطلایی زیر باران، کنار مزار شهید حسام، حین رفتنمان سمت ماشین که همهشان مربوط به اتفاقات روز قبل بود.
«خب نظرت راجع به این عکس ها چیه؟
از من می شنوی، خودت رو گول نزن. خودت هم خوب می دونی این یه شباهت ساده نیست؛ عین واقعیته.»
من دیروز پیرمرد را در امامزاده دیدم؛ این عکس ها یعنی او کنج حیاط انتظار آمدن دانیال را می کشید؟ باورم نمی شد. پس مکالمه ی امروز مرد موطلایی با پیرمرد کشمیرپوش در بیمارستان یعنی چیزی وجود داشت که عادی نبود. هجوم معماهای مبهم آن قدر زیاد بود که ذهنم مجال نفس کشیدن نمییافت. صدایی فریاد میزد که آن چه سارا را در حیاط امامزاده برآشفت تماشای همین پیرمرد بود. آن که بازگشتش، دخترک چشم آبی را مسافر خوابی اغما زده نمود. بی شک همین پیرمرد بود.
اما بد بودن دانیال بر باورم نمی نشست.
این ناشناس فرصت استراحت به افکارم نمی داد:
«وقتی یه آدم زنده مُهر مرگ به پیشونی خودش می زنه، یه حالت بیشتر نداره؛ اون هم این که می خواد فراموش بشه تا بتونه خودش رو واسه همیشه گم و گور کنه و دیگه هیچ کس سراغش رو نگیره. حالا اگه این آدم دوباره برگرده یعنی یه حالت دومی هم وجود داره؛ اون هم این که می خواسته فراموش بشه تا بتونه دورخیز کنه واسه حمله ی جانانه.»
چرا این چیزها را به من میگفت؟!
او خودش گفت که آدم بد قصه است؛ پس در این آب گل آلود پی چه می گشت؟ سلول به سلولم خالی شد. دیگر تاب خواندن نداشتم. گوشی را روی زمین رها کردم و خود را به آغوش کشیدم. وجودم داغ بود اما سرمای اضطراب استخوانم را میسوزاند. انگار هر چه نیرو داشتم به یک باره از شیره ی وجودم گرفته شد. نفهمیدم کی به خوابی کابوس زده فرورفتم اما ثانیه ثانیه اش را در وحشتی شبیه به بیداری جان کندم. تا فردای آن روز در تبی شبیه به جهنم سوختم و همه دلیلش را سرماخوردگی می پنداشتند.
صبح با سردردی عمیق و گلویی پرخراش از سرفه بیدار شدم. وجب به وجب جغرافیای تنم حس کوفتگی داشت. تمام حرف های آن ناشناس در خاطرم زنده شد. تهوع بر معده ام مشت کوبید. باید به بیمارستان می رفتم و به چشمان دانیال زل می زدم تا دشمن جان بودنش را باور می کردم.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff