eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
185هزار عکس
128هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌸🌿 انتقاد زیاد بیش از اندازه از اطرافیان، تلاش ما را برای جلب اعتماد و دوستی با آن ها بی اثر می کند،. هر كس را زیاد مورد انتقاد قرار دهیم از وضعیت خویش دفاع خواهد كرد و با همه ی توان می‌كوشد تا حق بودن خود و خطاكاری ما را به اثبات برساند. پس انتقاد زیاد باعث كبر، غرور و خودنمایی شده و منجر به ایجاد احساس منفی نسبت به فرد منتقد می‌شود. 🌊 آقای روان شناس 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌴 صبور باش! برای بهترین شدن باید از سخت ترین و گاهی بدترین شرایط عبور کرد. ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📿 خدایی که به پرندگان، مسیر را نشان می‌دهد، 🕊 انسان را در نیمه ی راه رها می کند؟ 🤲🏼 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
33.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ چه نغمه ها، چه نغمه ها که صاف و ساده و رها از گلوی ما به گوش آسمان رسید! 🌿 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۸۰: عقیل یک بند غر می زد: «باباش یه کارگر ساده ی نونواییه.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۸۱: بدون حرف و لنگان لنگان به سمت قهوه خونه رفتم. باز هم می ترسیدم اما حالا جنس این هراس با ترس ساعتی قبل کمی فرق داشت. آرام در را هل دادم. گرمای مطبوعی هم آغوش با عطر وانیل بر بویایی ام نشست موسیقی ملایمی در فضا پخش می شد. نگاهی به محیط انداختم. تقریباً خلوت بود. چند دختر و پسر دور یک میز، بی خیالِ همه جا، با صدای نسبتاً بلند می خندیدند. حس وصله ی ناجور بودنم با آن محیط توی ذوق می زد. روی صندلی مورد نظر نشستم. روسری را جلوتر کشیدم تا زخم های صورتم جلب توجه نکنند. دست زیر چانه زدم و چشم به آسمان عصر زده ی بیرون دوختم. دلم تا آن جا که می توانست گرفت. کاش کسی از خواب بیدارم می کرد؛ این کابوس، زیادی داشت به درازا می کشید. صدای غرش رعد من را پراند. این هوا همیشه برایم دل انگیز بود اما حالا حکم نفت داشت بر هیزم نیم سوخته ی اضطرابم. قطرات باران نم نم به شیشه می چسبیدند و بازیگوشانه لیز می خوردند. پسری جوان برای گرفتن سفارش جلو آمد. به بهانه ی انتظار، ردش کردم. پیامی جدید آمد: «چند دقیقه ی دیگه، یکی می آد سراغت که می شناسیش. یه فلش برات می آره. تا فلش رو تحویل نگرفتی، کوله رو بهش نمی دی.» می شناختم؟ یعنی اشتباه اسمی نبود؟ دهانم کویر لوت شد. دیشب، حتی خیالش از کنار ذهنم نمی گذشت که امروز با این تن هزار زخم، روی این صندلی، به انتظار کسی بنشینم که می شناختمش. خسته و رنجور، سر بر میز نهادم. دلم مرگ می خواست. در ابهام افکارم فرورفته بودم که صدای کشیده شدن صندلی مقابل من را به خود آورد. به سرعت سر بلند کردم. آن چه می دیدم را دوست نداشتم باور کنم. هاج و واج ماندم. انگار او هم تماشای من را هضم نمی کرد. خشکش زد. پس تشابه اسمی وجود نداشت. واقعاً خودش بود، پسر آقای مسئول؛ همان آقای خاص، آقازاده ی محجوب و خواستگار سابق. باورش برایم سخت بود، آخر زمانی دلم برایش دل دل می کرد؛ هر چند که جز خودم احدی از ناکوک نوازی قلبم در آن ایام خبر نداشت. در تیررس مسلسل وار چشمانم، احوال به هم ریخته اش را جمع کرد. کلاه را روی میز گذاشت و بر صندلی مقابل نشست. معذب به نظر می رسید. نفسی عمیق کشید تا دستپاچگی اش را قورت دهد. از فرط هیجان، ریه ام تند تند بالا و پایین می رفت. لبخندی تصنعی کنج لب نشاند. _ خوب هستید؟ خوب به نظر می رسیدم؟! پاسخ ندادم. مردمک هایم دست از خیرگی برنمی داشتند. نمی دانستم این آقازاده ی بی حاشیه از صف دوستان است و مانند من گرفتار، یا از قبیله ی آن ناشناس بی صفت. به کبودی و زخم های روی چهره ام اشاره کرد. _ صورتتون چی شده؟ جوانی ریزنقش برای گرفتن سفارش جلو آمد و جمله اش را برید. حواسم آن قدر پرت ابهامات آن قرار بود که نشنیدم چه گفتند. حیران در یک خلأ سنگین گیر افتاده بودم. عطر چای دارچین من را از اغما بیرون کشید. لیوان بزرگ چای دارچین و ظرف کیک شکلاتی را کنار دستان یخ زده ام روی میز هل داد. از کجا می دانست عطر چای دارچین مستم می کند؟ _ رنگ چهره تون می گه که باید این ها رو بخورید. پدر یقه دیپلماتش چندین بار برای خواستگاری با بابا صحبت کرد، مادرش بارها با خانه تماس گرفت و مادر را واسطه قرار داد و حتی خودش چندین مرتبه سر راهم سبز شد و محترمانه از علاقه گفت؛ اما هر بار پاسخی جز «نه» از دهان حاج اسماعیل نشنیدند. حاج اسماعیلی که عنان انتخاب های زندگی را به دست خودم سپرده بود، اما در این مورد پدرسالارانه مقاومت می کرد و سراغی از مزه ی دهان دخترکش نمی گرفت. مزه ای که عمر شیرینی اش خیلی کوتاه بود و عین الکل زود پرید. یعنی تمام این اتفاقات می توانست فقط یک بازی انتقام جویانه باشد؟! داستانی مسخره شبیه به فیلم های هندی؟! ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
※ مجموعه داستان ۱ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی ※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیام‌کنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت. ✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی. امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند. پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می‌کند، آیا نمی‌خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته می‌شوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام.» ✘ امام (ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم.» اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود. ــــــــــــــــــ  پ. ن  : داشتم به خودم فکر می‌کردم: از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان می‌رساند، تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود ! یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم، و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ... امروز می‌فهمم رحم خدا را و منّت امام را، که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم! ※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
سرفصل‌های ۱• مقام محمود : اوج مقام مطلوب یک انسان حقیقی ۲• هماهنگی دقیق ساختار نفس انسان با این مقام ۳• مراحل سه گانه‌ی کاملاً ریاضیِ حرکت انسان از جهل به سمت کسب مقام. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
مقام محمود 1.mp3
11.1M
۱ ※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله. ※ اوجِ جایی که انسان می‌تواند بدان برسد کجاست؟ • همان اوجی که خدا تأییدش می‌کند! همان مقصدی که روزی برای آن، سفرمان را به زمین آغاز کردیم. • من قصدِ شناختن و قصد رسیدن دارم، چه کنم؟ منبع: کارگاه مقام محمود 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 امام حسین علیه‌السلام دارن میرن بسمت کوفه، و بعضی شیعیان مشغول حجّند! ✘ شخص شما کجایی توی این قصه؟ آپارات 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✘ سؤال: بعد از شهادت حضرت مسلم علیه‌السلام، امام حسین علیه‌السلام به یقین می‌دانستند که در این سفر ، کشته خواهند شد! آیا اینکه زنان و دختران را در این سفر با خود همراه کردند، عملی عاقلانه بود؟ √ علاقه‌مندان می‌توانند پاسخ را در لینک زیر مطالعه بفرمایند : 🌐 blog.montazer.ir/?p=4587 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ▪️بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا ▪️کربلا یا کربلا..‌‌‌. ▪️کربلا یا کربلا... 🌴 آری اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیه السلام آنچان در نور جذبه قطب عالم امکان که از دشت پر درد و بلای کربلا تلألو می کند و می جوشد ذوب شده اند که تمام وجودشان کربلایی است...... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" لا اله الا الله الملک الحق المبین " ذکر روز پنجشنبه صد مرتبه 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
" زیارت آل یاسین " 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
زیارت عاشورا - حسین حقیقی.mp3
16.55M
🏴 زیارت عاشورای زیبا 🎙 با صدای: حسین حقیقی ⏰ زمان ۱۱ دقیقه ⚫کانال گام دوم انقلاب ✌ ⚫https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوم محرم 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🌺  لا اله الا الله الملک الحق المبین 🌺 🌹 سلام بر همراهان عزیز 🧿 امروز پنجشنبه 🌞  ۲۹        تیر   ۱۴۰۲    🌙  ۲ محرم   ۱۴۴۵ ✝  ۲۰           جولای        ۲۰۲۳    🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff