eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
249 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌸 🌺 🌺 فاطمه: تو فکر بودم که دیدم دارن در اتاق و میزنن زهرا : من باز میکنم فرمانده : سلام خانم حسینی مقدم زهرا : سلام آقای رضایی خوبید فرمانده: میتونم چند دقیقه وقت تون رو بگیرم زهرا : بله خواهش میکنم بفرمائید داخل فاطمه بلند میشه: سلام اقای رضایی خوبید فرمانده : سلام خیلی ممنون ببخشید مزاحم شدم چند دقیقه میخواستم وقت تون رو بگیرم فاطمه: خواهش میکنم فرمانده: اقا محمد پدرتون تماس گرفتن با بنده و گفتن چند روزی میشه از شما بی خبر هستن. برای همین هم گفتن بهم تا یک تماسی بگیرید باهاشون و از نگرانی درشون بیارید زهرا : آقای رضایی واقعیتش این نقشه ما هست. تصمیم داریم چند روزی جواب ندیم تا نگران بشن و خودشون بیان اصفهان و مارو ببرن تهران؛ ما میخوایم انتقالی بگیریم و بریم تهران اما بابا اصلا راضی نمیشه برای همین گفتم یک نفر از تهران بیاد تا ببره مارو و بابا هم بگه از جای دیگه ای نرید فرمانده: خانم حسینی آخه نگران بشن واقعا خوبه؟🤨 زهرا : هدف ما دو چیزه که خدمت تون عرض کردم. فرمانده : به هرحال من کار خودم و کردم دیگه دعوا هاش پای شما هست زهرا : مشکلی نیست فاطمه: حالشون چطور بود ؟؟ عصبی یا نگران یا عادی؟؟ فرمانده: عصبی و نگران فاطمه : درمورد ما چی میگفتن ؟؟؟ فرمانده : هیچی فقط گفتن بمونید اصفهان و کارتون و بکنید بهشون زنگ بزنید زهرا : هر طور شده ما باید انتقالی بگیریم برای تهران فرمانده : اگر اجازه بدید من رفع زحمت میکنم فاطمه: خواهش میکنم این چه حرفیه خسته نباشید فرمانده: خدا حافظ فاطمه : زهرا میگم وقتی عصبی بوده کارمون تمومه ها🤦🏻‍♀😬 زهرا : نگران نباش همه چی رو بسپار به من فاطمه : وقتی این و میگی احساس امنیت میکنم😚😂 زهرا : 😂😂 خب حالا یه زنگ بزنم تا دعوا رو شروع کنم🤐 فاطمه : خدا پشت و پناهت😂 زهرا : سلام علیکم رسول: سلام و کوفت سلام و درد سلام و زهر مار نمیگی سکته میکنیم از بس جواب نمیدید😡 تمومش کنید این کاراتون رو😡 زهرا : فقط میگم بهتون ما سالم هستیم اگر کاری ندارید بنده قطع کنم رسول : واقعا موندم از دست این کارهاتون سرم و به کدوم ستون بکوبم خسته شدم دیگه یعنی چی مثلا که چی گوشیت و خاموش میکنی😡 زهرا : خداحافظ 😐😐😐😐 رسول قطع میکنه فاطمه : اوه اوه چقدر عصبی بود😵 کارمون ساختس فاتحه مونو بخونیم زهرا : مهم نیست اروم باش چیزی نشده که فاطمه: بیا بابا هم زنگ زد خودت جوابش و بده زهرا : سلام علیکم محمد : چه عجب یکی تون جواب داد. علیک سلام خوبید؟ زهرا : خداروشکر محمد : چرا تو این دو سه روز جواب ندادید؟🤨 زهرا : چون نمیتونستیم جواب بدیم محمد : آهان😒 خوش میگذره؟ زهرا : 😐 گذرا هست میگذره و میره و میاد محمد : شب میام دنبالتون تا بیارم تون تهران زهرا : چیشد تازه فهمیدید دوتا از اعضای خانواده تون اینجان و دور از شما😒 محمد : تمومش کن این حرفارو زهرا : چشم خداحافظ محمد : کجااا وایسا ببینم😡 گوشی رو بده فاطمه زهرا: باشه فاطمه : سلام بابا محمد : علیک سلام خوبی؟؟ فاطمه: اره شکر خوبم شما خوبید؟ محمد : الحمد لله کارها خوب پیش میره؟؟ فاطمه: آره خوبه محمد : امشب میام اصفهان فاطمه : جدا🤩 کی و چرا محمد : ساعت 9شب اونجام تا برگردوندم تون فاطمه: واقعا؟؟؟؟!!!🤩🤩 ‌محمد : بله فاطمه : ممنون باباجون خدافظ 💃 محمد: خدا نگهدار ادامه دارد.....